حقیقت وحی چیست؟

14:36 - 1396/06/13

اصل وحى، چنان كه راغب در مفردات مى‏‌گويد اشاره سريع است خواه با كلام رمزى باشد، و يا صداى خالى از تركيب كلامى، و يا اشاره با اعضا (با چشم و دست و سر) و يا با نوشتن.

پرسش: حقیقت وحی چیست؟

اصل وحى ،چنان كه راغب در مفردات مى‏گويد اشاره سريع است خواه با كلام رمزى باشد، و يا صداى خالى از تركيب كلامى، و يا اشاره با اعضا (با چشم و دست و سر) و يا با نوشتن.
از اين تعبيرات به خوبى استفاده مى‏شود كه در وحى، اشاره از يك سو و سرعت از سوى ديگر نهفته شده، و به همين دليل براى ارتباط مرموز و سريع انبياء با عالم غيب، و ذات پاك پروردگار، اين كلمه استخدام شده است.
در قرآن مجيد و لسان اخبار وحى به معانى مختلفى به كار رفته است، گاه در مورد انبيا، گاه در انسانهاى ديگر، گاه در مورد ارتباطهاى رمزى ميان انسانها، و گاه ارتباط مرموز شياطين و گاه در مورد حيوانها.
ب : جامعترين سخن در اين زمينه سخنى است كه از على ع در پاسخ شخصى كه از مساله وحى سؤال نمود، نقل شده، امام آن را به هفت قسم تقسيم فرمود:
1- وحى رسالت و نبوت مانند إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى‏ وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً:
ما به تو وحى فرستاديم همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم، و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (طوائف بنى اسرائيل) و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحى نموديم، و به داود زبور داديم ( نساء 163)

2- وحى به معنى الهام مانند وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ: پروردگارت به زنبور عسل الهام فرستاد (نحل 68)

3- وحى به معنى اشاره مانند: فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا: زكريا از محراب عبادتش به سوى مردم بيرون آمد و با اشاره به آنها گفت صبح و شام خدا را تسبيح گوئيد( مريم 11)
4- وحى به معنى تقدير مانند: وَ أَوْحى‏ فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها خداوند در هر آسمانى تقدير و تدبير لازم را فرمود( فصلت 12)
5- وحى به معنى امر مانند: وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي: به خاطر بياور هنگامى را كه به حواريين امر كردم كه به من و فرستاده من ايمان بياوريد( مائده 111)
6- وحى به معنى دروغپردازى مانند: وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً: اينچنين در برابر هر پيامبرى دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم كه سخنان فريبنده و دروغ را به طور سرى به يكديگر مى‏گفتند ( انعام 112)
7- وحى به معنى خبر مانند: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ و آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏كردند و انجام كارهاى نيك را به آنها خبر داديم (انبيا 73)
البته بعضى از اين اقسام هفتگانه مى‏تواند شاخه‏هايى داشته باشد كه بر حسب آن موارد استعمال وحى در كتاب و سنت افزايش خواهد يافت، و لذا تفليسى‏در كتاب وجوه القرآن وحى را بر ده وجه شمرده، و بعضى عدد را از اين هم بيشتر دانسته‏اند.
ج : از يك نظر از مجموع موارد استعمال وحى و مشتقات آن مى‏توان نتيجه گرفت كه وحى از سوى پروردگار دو گونه است:
وحى تشريعى و وحى تكوينى:
وحى تشريعى همان است كه بر پيامبران فرستاده مى‏شد، و رابطه خاصى ميان آنها و خدا بود كه فرمانهاى الهى و حقايق را از اين طريق دريافت مى‏داشتند.
وحى تكوينى در حقيقت همان غرائز و استعدادها و شرائط و قوانين تكوينى خاصى است كه خداوند در درون موجودات مختلف جهان قرار داده است.

د . طرق ارتباط پيامبران با خداوند:
در سوره الشورى آيه 51 آمده است:
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ.
شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن بگويد، مگر از طريق وحى، يا از وراء حجاب، يا رسولى مى‏فرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحى مى‏كند، چرا كه او بلند مقام و حكيم است.
شان نزول:
بعضى از مفسران شان نزولى براى اين آيه ذكر كرده‏اند كه حاصلش چنين است: جمعى از يهود خدمت پيامبر ص آمدند و عرض كردند: چرا تو با خداوند سخن نمى‏گويى؟ و به او نگاه نمى‏كنى؟ اگر پيامبرى، همانگونه كه موسى ع با او سخن گفت و به او نگاه كرد تو نيز چنين كن، ما هرگز به تو ايمان نمى‏آوريم مگر اينكه همين كار را انجام دهى، پيامبر ص فرمود: موسى هرگز خدا را نديد، اينجا بود كه آيه فوق نازل شد (و چگونگى ارتباط پيامبران را با خداوند متعال تشريح كرد) تفسير قرطبى جلد 8 صفحه 5873
تفسير آيه:
نخست مى‏فرمايد: شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن بگويد (و با او روبرو گردد، چرا كه او منزه از جسم و جسمانيت است) مگر از طريق وحى و الهام مرموز به قلب او (وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً).
يا شنيدن سخنان پروردگار از پشت حجاب (أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ).
آن گونه كه موسى بن عمران در كوه طور سخن مى‏گفت، و پاسخ مى‏شنويد، از طريق امواج صوتى كه خداوند در فضا ايجاد مى‏كند بى‏آنكه كسى او را مشاهده كند چرا كه او مشاهده كردنى نيست.
و يا از طريق فرستادن رسولى كه پيام الهى را به او ابلاغ كند (أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا).
آن گونه كه فرشته وحى و پيك الهى جبرئيل امين بر پيامبر اسلام نازل مى‏شد.
در اين هنگام فرستاده الهى به فرمان پروردگار آنچه را خدا مى‏خواهد به پيامبرش وحى مى‏كند (فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ).
آرى راهى براى سخن گفتن خداوند با بندگان جز اين سه راه نيست چرا كه او بلند مقام و حكيم است (إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ).بالاتر از آن است كه ديده شود، يا با زبان سخن گويد، و تمام افعالش حكيمانه است، و ارتباطش با پيامبران روى حساب.
اين آيه در حقيقت پاسخى است روشن به افرادى كه به خاطر بى‏خبرى ممكن است توهم كنند مساله وحى دليل بر اين است كه پيامبران خدا را مى‏بينند، و با او سخن مى‏گويند اين آيه روح و حقيقت وحى را به صورت فشرده و دقيقى منعكس كرده است.
از مجموع آيه چنين بر مى‏آيد كه راه ارتباط پيامبران با خدا منحصر به سه راه بوده است:
1- القاى به قلب- كه در مورد بسيارى از انبيا بوده است مانند نوح كه مى‏گويد فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا: ما به نوح وحى كرديم كه كشتى در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز (مؤمنون- 27).
2- از پشت حجاب- آن گونه كه خداوند در كوه طور با موسى سخن مى‏گفت وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَكْلِيماً (نساء- 164).
بعضى نيز من وراء حجاب را شامل رؤياى صادقه نيز مى‏دانند.
3- از طريق ارسال رسول- آن گونه كه در مورد پيامبر اسلام ص آمده قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ: بگو كسى كه دشمن جبرئيل باشد (دشمن خدا است) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرد (بقره- 97).
البته وحى بر پيامبر اسلام منحصر به اين طريق نبوده است، از طرق ديگر نيز صورت گرفته است.
اين نكته نيز قابل توجه است كه وحى از طريق القاى به قلب، گاه در بيدارى صورت مى‏گرفته، چنانچه در بالا اشاره شد، و گاه در خواب و رؤياى صادقه، چنان كه در مورد ابراهيم و دستور ذبح اسماعيل آمده است (هر چند بعضى آن را مصداق مِنْ وَراءِ حِجابٍ دانسته‏اند).
گر چه شاخه‏هاى اصلى وحى همان سه شاخه مذكور در آيه فوق است، ولى بعضى از اين شاخه‏ها، خود نيز شاخه‏هاى فرعى ديگرى دارد، چنان كه بعضى معتقدند نزول وحى از طريق فرستادن فرشته وحى خود به چهار طريق صورت مى‏گرفته:
1- آنجا كه فرشته بى‏آنكه بر پيامبر ظاهر شود در روح او القاء مى‏كرده است، چنان كه در حديثى از پيامبر ص مى‏خوانيم:
ان روح القدس نفث فى روعى انه لن تموت نفس حتى تستكمل رزقها فاتقوا اللَّه و اجملوا فى الطلب: روح القدس در قلب من اين معنى را دميده كه هيچكس نمى‏ميرد تا روزى خود را به طور كامل بگيرد، بنا بر اين از خدا بپرهيزيد و در طلب روزى حريص نباشيد.
2- گاه فرشته به صورت انسانى در مى‏آمد و پيامبر را مخاطب مى‏ساخت و مطالب را به او مى‏گفت (چنان كه در مورد ظهور جبرئيل به صورت دحيه كلبى در احاديث آمده است).
3- گاه به صورتى بود كه همچون زنگ در گوشش صدا مى‏كرد و اين سخت‏ترين نوع وحى بر پيامبر بود به گونه‏اى كه حتى در روزهاى بسيار سرد صورت مباركش غرق عرق مى‏شد، و اگر بر مركب سوار بود مركب چنان سنگين مى‏شد كه بى‏اختيار به زمين مى‏نشست.
4- گاه جبرئيل به صورت اصليش كه خدا او را بر آن صورت آفريده بود بر پيامبر ظاهر مى‏شد و اين در طول عمر پيغمبر تنها دو بار صورت گرفت.

برگرفته از سایت پرسمان دانشجویی

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
9 + 5 =
*****

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.