«خاتمیت» تناقضی در کلام سروش

10:17 - 1396/12/29

با بررسی نظریه دکتر سروش به این نتیجه می‌رسیم که با مبنای او هرگز خاتمیت قابل تصویر نیست و با مبنای وی در باب وحی تناقض دارد.

خاتمیت

در مطلب قبلی به نقد دیدگاه همسانی وحی و تجربه دینی پرداختیم. اینک به ادامه بررسی این دیدگاه می پردازیم.

آقای سروش چنان که گذشت معتقد است پیامبران دارای ولایتی بودند که بر اساس آن، در مال و جان دیگران برای خود حق تصرف قائل بوده و دیگران نیز ملزم به تبعیت از آنان بودند. او معتقد است ولایت به این معنا پس از پیامبر خاتم، به پایان رسیده و بعد از او کسی دارای چنین ولایتی نیست. وی در این باره می‌گوید: «ولایت به معنی این است که شخصیّت شخص سخنگو حجت سخن و فرمان او باشد و این همان چیزی است که با خاتمیّت مطلقاً ختم شده است. ما اینک سخن هیچ کس را نمی پذیریم مگر این که دلیلی بیاورد یا به قانونی استناد کند. اما پیامبران چنین نبودند. آنان خود پشتوانة سخن و فرمان خود بودند. پس از پیامبر دیگر هیچ کس ظهور نخواهد کرد که شخصیّتش به لحاظ دینی ضامن صحت سخن و حسن رفتارش باشد و برای دیگران تکلیف دینی بیاورد.»[1]

دکتر سروش با این‌که وحی را تجربه دینی می‌داند، اما به خاتمیت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز معتقد است؛ وی می‌گوید می توانیم خاتمیت را به لحاظ مختلف تفسیر کنیم، گاهی خاتمیّت را به لحاظ حقیقت نبوت در نظر می گیریم: «دیگر کسی که صاحب شریعتی باشد و تبلیغ دین تازه ای بکند، نخواهد آمد و اگر بیاید کذاب است.»[2] و گاهی به لحاظ شخص نبی مورد نظر است: « ... و به کسانی هم که این احساس به آن ها دست می دهد، فرمود این احساسات را با کسی در میان نگذارید.»[3] و گاهی هم با در نظر گرفتن مخاطبین: «در واقع پیغمبر وقتی می گفت پیامبری بعد از من نمی آید، به پیروانش دستور داد که این باب را ببندند و دیگر به حرف هیچ کس که ادعای نبوت کرد، اعتنا نکنند.»[4] و در یک نگاه کلی ختم نبوت به شخصیت حقوقی پیامبر بر می گردد.[5]

نقد:

به اعتراف وی ختم نبوت گزارش پیغمبر از تجربه های خود اوست، این گزارش یا اخبار است و یا انشا که بنا بر هر دو مورد، هرگز خاتمیت اثبات نمی‌شود.
اگر اخبار باشد: اخبار به این معناست که پیغمبر اعلام کند که «ایها الناس» بدانید پس از من تا روز قیامت، هیچ پیغمبری نخواهد آمد، کسی نمی آید که ادعای نبوت کند و ولایت داشته باشد و شما را به اطاعت خود بخواند. چگونه پیغمبر چنین اخباری می دهد؟ فرض این است که وحی حاصل مکاشفات و تجربه های روحی خود اوست. حالا فرض کنیم کسی آمد و ادعای نبوت کرد، ما به اخبار پیامبر اعتماد کنیم یا به ادعای این فرد جدید؟

اگر انشا باشد: معنای این سخن این است که ای مردم پس از من کسی چنین تجربه و احساسی نداشته باشد. آیا آمدن چنین تجربه یا احساسی به اراده ماست؟ مگر خود پیامبران تصمیم می گرفتند مکاشفه ای کنند و سپس مکاشفه حاصل می کردند؟ بدون شک حاصل شدن تجربه و کشف و شهود برای روح انسانی اختیاری نیست و گاهی حاصل شده و گاهی هم حاصل نمی‌شود. پیامبران نیز طبق دیدگاه سروش در خلوت خود ناگهان حقائقی را می دیدند. بنابراین اینجا جای امر و نهی نیست؛ هرگز نمی‌توان به کسی گفت: تو نباید مکاشفه کنید و تجربه دینی برایت حاصل شود.

و یا معنی انشا این است که کسی پس از من تجاربش را با کسی در میان نگذارد و برای خودش نگه دارد یا کسی به تجارب کسی گوش ندهد. اینجا این سؤال پیش میاید که چرا نباید کسی تجاربش را برای دیگران اظهار کند؟ یا چرا نباید تجارب کسی را شنید؟ این انحصار چه دلیلی دارد؟ اگر دیگران آمدند و تجارب خود را اظهار کردند، تزاحم بین تجارب پیغمبر و تجارب دیگران پیش میاید. خب، کدام مقدم است؟ ما دلیل برون دینی[6] بر برتری تجارب پیغمبر نداریم. تنها استناد ما ادعای خود پیغمبر است که من خاتم پیامبرانم. حالا فرض کنید یک نفر در مکاشفات خودش احساس کند باید تجاربش را به دیگران بگوید و بر دیگران ولایت دارد. تکلیف چیست؟ یا کسی بیاید ادعا کند من تجربه های بهتر و کامل‌تری(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از پیغمبراسلام  دارم. ما که می شنویم تکلیف چیست؟ به ادعای پیغمبر گردن نهیم یا ادعای این فرد؟ لذا ادعای شخصی دیگر مبنی بر اینکه من پیامبر هستم به هیچ وجه قابل ابطال نخواهد بود.
خلاصة سخن آن که دکتر سروش تفسیری از ختم نبوت ارائه می‌کند که با مبنای خودش در تناقض است و بنا بر مبنای او در مورد وحی، هرگز خاتمیتی اثبات نخواهد شد.

در پایان تذکر این نکته لازم است که مطالب این نوشتار به این معنا نیست که ما خاتمیت پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را قبول نداریم. قرآن کریم به این مطلب تصریح دارد و تردیدی در خاتمیت پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله)وجود ندارد. اما در این نوشتار خواستیم بیان کنیم که با مبنای دکتر سروش هرگز نمیتوان خاتمیت نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را توجیه کرد و خاتمیت در کلام او، با مبنای او در باب وحی تناقض دارد.

__________________________________________
پی‌نوشت
[1]. عبدالکریم، سروش، بسط تجربة نبوی، نشر صراط، تهران، 1378، ص132، با تلخیص.
[2]. همان، ص117.
[3]. همان، ص137، مجلة آفتاب، ش15، سال1381.
[4]. مجلة آفتاب، ش15، سال1381
[5]. بسط تجربة نبوی، ص132.
[6]. یعنی دلیل مستقل از دین و بدون استناد به آیه و حدیث.

نظرات

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 6 =
*****