این دو نیروی عاطفه و عقل حسابگرانه در جای خویش نیکو، پسندیده و ضروری هستند. قوت هر یک از این دو در یک فرد نه دلیل بر خوبی او است و نه دلیل بر بدی.

شبهه: بیان شده است؛ کلام امیرالمومنین علیه السلام در خطبهای[1] بعد از جنگ جمل زنان را ناقص العقل معرفی نمودهاند. حال آن که با آیات و روایاتی که زن و مرد را برابر معرفی مینمایند و حتی در مواردی برخی زنان را بر مردان ترجیح دادهاند در تعارض است.
پاسخ: درابتدا باید بیان کرد که عقل انواعی دارد و باید دانست مراد امیر المومنین علیه السلام کدام بوده است؟ آیا راه حلی برای این تعارض وجود دارد؟ یا نه؟
انواع عقل
1. عقلى که معیار کمال و قرب الهى است: «العقل ماعبد به الرحمان واکتسب به الجنان؛[2] عقل آن است که با آن خدا پرستش مى شود و بهشت ها به وسیله آن به دست آید.» این عقل همان «عقال» و زانوبند هواها و امیال نفسانى است.
2. عقل حسابگر، ابزارى، که کاربرد آن بیشتر در تنظیم معاش و سیاسات است.
در این زمینه هر چند به طور معمول مرد از زن پیشى مىگیرد؛ ولى این معیار کمال نیست و چنان که گفته شد نوعى تقسیم کار طبیعى و تکوینى است و در مقابل آن زن نیز از مهر و عاطفه افزون ترى برخوردار است.[3]
رفع تعارضات
1. نه تمامی مردان از نظر عقل بر تمامی زنان برتری دارند؛ و نه نقص عقل در انحصار زن و کمال عقل در انحصار مرد است. این سخن درصدد بیان یک واقعیت است و آن اینکه: وجه غالب در کنشهای مردان، رفتارهای حسابگرانه و وجه غالب در کنشهای زنان رفتارهای مهرانگیز و عاطفی و احساسی است.
2. هر یک از این دو نیروی عاطفه و عقل حسابگرانه در جای خویش نیکو، پسندیده و ضروری است. قوت هر یک از این دو در یک فرد نه دلیل بر خوبی او است و نه دلیل بر بدی. در واقع قوت و ضعف دو جنس ، نوعی تقسیم وظایف و مسئولیتهای تکوین و طبیعی است. به هیچ وجه مرد نمیتواند از عهدهی وظایف مهرانگیز و عاطفی زن برآید و برعکس، زن نمیتواند از عهدهی وظایف حسابگرایانهی مرد برآید.[4]
3. شأن صدور روايت در مورد خاصی هست، گاهی حادثه و يا موضوعی، در اثر یک سلسله عوامل تاريخی، زمان، مكان، افراد، شرايط و علل و اسباب آن، ستايش يا نكوهش میشود. معنای ستايش يا نكوهش بعضی حوادث يا امور جنبی حادثه، اين نيست كه اصل طبيعت آن شیء، ستايش و يا نكوهش شده، بلكه احتمال دارد زمينه خاصی سبب اين ستايش يا نكوهش شده است و اين نكوهش نهجالبلاغه راجع به زن، ظاهراً به جريان جنگ جمل برمیگردد.[5]
البته این استدلال مورد نقد قرار گرفته است. علامه طباطبایی در مخالفت با این دیدگاه می فرماید: «از اشکالاتی که متوجه این رای است، آن است که اجتماع از قدیمی ترین عهد پیدایشش، به تاخر زن از مرد، در برخی امور قضاوت کرده است و اگر طبیعت مرد و زن مساوی بود، خلاف این حکم دست کم در برخی زمان ها ظاهر می شد . مؤید این اشکال آن است که تمدن غرب با تمام عنایتی که بر پیش بردن زن دارد، نتوانسته مرد و زن را مساوی کند و پیوسته نتیجه سنجش ها موافق نظر اسلام در تقدم مردان بر زنان در امر حکومت و قضاوت و جنگ است.»[6]
آقاى لبیب بیضون، مؤلف «تصنیف نهج البلاغة» معتقد است:
قدرت تمییز خوب و بد در امور اساسى، به تمامى انسانها تعمیم دارد؛ ولى در تشخیص خیر و شر در امور فرعى، عنصر مردانه اندکى بر عنصر زنانه ترجیح دارد. مردان در تشخیص امور فرعى و دقیق، بر زنان برترى دارند. به علاوه، از آنجا که زن فطرتاً موجودى عاطفى است، در تمام امور زندگى پیروى وى از امیال باطنى قویتر از فرمانبرى وى از عقل مىباشد.[7]
روشن مىشود که تعبیر امیرمؤمنان علیه السلام تحقیر کننده زن و برترى ارزشى مرد بر زن نیست؛ بلکه هشدار به کسانى است که در هر مسئله اى انتظار حرکتى مردگونه از زنان دارند. سخن آن حضرت در واقع توجه به این نکته است که زن موجودى سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نباید انتظار حسابگرى هاى مردانه را داشت؛ بلکه باید دقیقاً روان شناسى او را به دست آورد و به تناسب آن با وى روبه رو شد.
پی نوشت
[1] نهج البلاغه، خطبه 80.
[2] اصول کافی، ج1، ص11.
[3] اخلاق اسلامی، ج۱، ص۱۹۵.
[4]وسائل الشیعه، ج20، ص168.
[5] زن در آيينه جلال و جمال، ص330.
[6] تفسیر المیزان، ج 2، ص 389 .
[7] زن در نهج البلاغه، علایى رحمانى، ص125.
نه تمامی مردان از نظر عقل بر تمامی زنان برتری دارند؛ و نه نقص عقل در انحصار زن و کمال عقل در انحصار مرد است. فقط برتری مرد در عقل حساب گراست که نوعى تقسیم کار طبیعى و تکوینى است و در مقابل آن زن نیز از مهر و عاطفه افزون ترى برخوردار است.