داستان امتحانی سخت که شاید ما در آن رفوزه شویم

09:43 - 1400/10/14

در زمان‌های قدیم مردمی زندگی می‌کردن که پادشاه اون زمان اون‌ها رو خیلی اذیت می‌کرد.
فرعون مردهای بنی اسرائیل رو می‌کشت و زن‌ها و فرزنداشون رو برای کنیزی و نوکری خودش و لشکریانش اسیر می‌کرد. حضرت موسی (علیه‌السلام) از طرف خدا مأمور شد تا اون‌ها رو نجات بده. حضرت موسی (علیه‌السلام) به مردم گفت: همراه من به سمت رود نیل بیایید تا شما رو جایی ببرم که دست فرعون و سربازانش هیچ وقت به شما نرسه. فرعون و لشکریانش هم وقتی این رو فهمیدن، حضرت موسی (علیه‌السلام) و یارانش رو تعقیب ‌کردن تا اون‌ها رو بکشن.
 

امتحانی سخت برای پیروان حضرت موسی,سوالات دوازدهم انسانی

در زمان‌های قدیم مردمی زندگی می‌کردن که پادشاه اون زمان اون‌ها رو خیلی اذیت می‌کرد.
فرعون مردهای بنی اسرائیل رو می‌کشت و زن‌ها و فرزنداشون رو برای کنیزی و نوکری خودش و لشکریانش اسیر می‌کرد. حضرت موسی (علیه‌السلام) از طرف خدا مأمور شد تا اون‌ها رو نجات بده. حضرت موسی (علیه‌السلام) به مردم گفت: همراه من به سمت رود نیل بیایید تا شما رو جایی ببرم که دست فرعون و سربازانش هیچ وقت به شما نرسه. فرعون و لشکریانش هم وقتی این رو فهمیدن، حضرت موسی (علیه‌السلام) و یارانش رو تعقیب ‌کردن تا اون‌ها رو بکشن.
مردمی که با موسی (علیه‌السلام) همراه بودن، پیش خودشون فکر می‌کردن که پیامبر خدا، از قبل با کشتی های بزرگ هماهنگ کرده تا اون‌ها رو از رود نیل که چند کیلومتر عرض داره عبور بده. اما حضرت موسی(علیه‌السلام) به جای کشتی و ناخدا، با خدا هماهنگ کرده بود. وقتی که کنار رود رسیدند، دیدن هیچ خبری از کشتی نیست و فرعون با مردان جنگی تا چند دقیقه دیگه به اون‌ها می رسن. اگه دستشون به اون‌ها برسه، با شمشیرهای تیز و نیزه های بلند، همشون رو می کشن. سر و صدای لشکر و اسب‌های جنگی، همه صحرا رو پر کرده بود. سربازان فرعون  به سرعت بهشون نزدیک می‌شدن. شیطان خیلی تلاش کرد تا بتونه مردمی رو که از ترس می‌لرزیدن وسوسه کنه و اون‌ها رو از  خدا و پیامبرش ناامید کنه. اون کم‌کم داشت توی کارش موفق میشد. بعضی‌ها پیش خودشون فکر کردن، نکنه موسی (علیه‌السلام) مارو فریب داده؟ شاید چون به خدای موسی (علیه‌السلام) ایمان آورده ایم، بت‌ها  از دست ما عصبانی شده اند و تصمیم گرفته اند، جون ما رو با شمشیرسربازان فرعون بگیرن. اما گروهی بودند که اون‌قدر به خدا و پیامبرش اعتماد داشتند که حتی لحظه‌ای، به خدا و پیامبرش شک نکردن.
خلاصه، لحظه بسیار حسّاسی بود، توی اون لحظه‌های حساس، خدا به حضرت موسی(علیه‌السلام) دستور داد تا عصای خودش رو به رود نیل بزنه!
همه دیدن به خواست خدا یه درّه‌ی خشک وسط  رود پهناور نیل باز شد تا همه مردم رد بشن. یکبار دیگه نور امید به خدا و رهبر الهی دل‌ها رو روشن کرد.
فرعون و لشکرش هم که دیدن راه بازشده، شروع به تعقیب یاران موسی (علیه‌السلام) کردن. اون‌ها فکر نمی‌کردن خدا این راه رو برای نجات مردم با ایمان به وجود آورده و رفتن توی همین راه، می‌تونه به خواست خدا باعث نابودی اون‌ها بشه.
خلاصه  آخرین نفر از یاران حضرت موسی(علیه‌السلام) از نیل خارج شد و نجات پیدا کرد. فرعون و لشگرش هم وارد نیل شدن. ناگهان آب‌ها مثل کوه بلندی بر سر فرعونیان فرود اومد و همه‌ی اون‌ها غرق شدن.
گاهی فکر می‌کنیم چون ما ایمان آورده ایم و راه راست  رو  می‌ریم و کار درست رو انجام می‌دیم، نباید به سختی بیفتیم و باید خدایی که ما رو به این راه دعوت کرده، همه مشکلات را هم از پیش پای ما بردارد و ما را در راحتی و آسایش به هدفمان برساند در صورتی که خود خداوند در آیات ابتدایی سوره عنکبوت می‌فرماید:
آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می شوند و آنان [به وسیله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟
در حالی که یقیناً کسانی را که پیش از آنان بودند، آزمایش کرده ایم [پس اینان هم بی تردید آزمایش می شوند]، و بی تردید خدا کسانی را که [در ادعای ایمان] راست گفته اند می شناسد، و قطعاً دروغگویان را نیز می شناسد. (1)
......................................................
(1) سوره عنکبوت آیه 2 و3

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
13 + 4 =
*****