جنگ شناختی، «وتر الموتور» و عاشورا

21:13 - 1401/05/20

جامعه‌ای که با فریاد نصرت‌طلبی امامش بیدار نشود و اسیر عملیات روانی و جنگ شناختی دشمنانش شود، و ترس و خرافات و بدعت‌ها، جای حقیقت دین را بگیرد، حتی دنیایش را از دست خواهد داد.

صبح عاشورا دو اردوگاه امام حسین و عمر سعد مجهز و آماده، خود را براي يك پيكار آماده مي‏‌كنند. جنگی نابرابر که از همان ابتدایش هم معلوم است آن عده‌ی قلیلِ حاضر شده در کنار امام حسین علیه‌السلام به شهادت می‌رسند و لشکر بنی‌امیه پیروز میدان خواهد بود.

اما تفاوت ميان اين دو اردوگاه تنها در شمار لشکریان خلاصه نمی‌شود؛ در اردوگاه كوچك، فرمانده امام حسين است. فرزند بزرگوار علي‌بن‌ابيطالب و فاطمه زهرا، نجل النبی و سید شباب اهل جنت، كسي كه نه ‌فقط امروز، بلكه در همان دوره نیز به‌عنوان عالي‏‌ترين نمونه فضيلت و كمال شناخته مي‏‌شد. اما جبهه مقابل فريب‌خوردگان تبليغات بيست ساله‌ی معاويه بودند که حتی به علي (ع)، امام حسين و خاندان رسول اكرم ناسزا مي‏‌گفتند.

البته این اشتباه است که تصور کنیم وقتي به علي‌بن ابیطالب علیه‌السلام ناسزا مي‏‌گفتند با او خصومت شخصي داشتند، بلکه حقیقت این است که معاويه با تمام قوا در سرتاسر منطقه‌ی نفوذش، بيش از سي و پنج سال، چنين با بوق‌های تبلیغاتی خود جامعه را ضد امیرالمومنین صلوات الله علیه تربیت کرده بود.

برای نمونه در جنگ صفين، عمار و چند تن از قراء و دانشمندان زبده در سپاه علي(ع) با جوانی شامي مواجه شدند. بلافاصله آن جوان شروع كرد به دشنام‌دادن به آنان و امام. يكي از اين قاريان، به آن جوان گفت: بفهم به چه کسی دشنام مي‏دهي! فكر نمي‌‏كني اين حرفي كه از دهانت درمي‏‌آيد در روز رستاخيز حساب و كتاب دارد؟ اگر روز قيامت و محاسبه الهي به تو گفتند روي چه حسابي به شخصيت برجسته اسلامي چون علي دشنام مي‌‏دهي آن‌وقت چه جواب مي‌دهي؟ جوان گفت: من آنچه مي‌دانم اين است كه آمده‌ام به جنگ كساني كه نه امامشان نماز مي‌خواند و نه خودشان. من اين طور فهميدم و آمدم به جنگ.(1)

امام حسین

امام حسین برای شکستن این جریان تبلیغاتی که صاحب زر و زور بود چگونه می‌توانست برخورد کند که جامعه را از حالت خلسه به هوشیاری بازگرداند؟ تاریخ می‌نویسد از لحظه‌ای که اباعبدالله حرکتش را آغاز کرد، عده‌‌ی کثیری ناصحانه به او عاقبت خطرناک این قیام را گوشزد کردند و از او خواستند لااقل به سوی مردم کوفه نرود.

همین نقطه از تاریخ دردناکترین آن است، که جامعه نه تنها منزلت و عقلانیت و وظیفه‌ی الهی امام را درک نکرده و او را یاری نمی‌کند، بلکه امام را به مصلحت اندیشی و سکوت دعوت می‌کند و چگونه حسین باید در جمعی چنین نافهم که تمام زحمات رسولش را با عافیت طلبی به باد می‌دهد همراه شود؟

هرچه اباعبدالله از انحراف بزرگ و بدعت ویران کننده‌ی بنی امیه برگوش مردم خواند افاقه نکرد، پس در آخرین تلاش برای روح مجاهدت در کالبدِ بی جانِ جامعه‌ی مسلمین فرمود: من مي‌روم و مي‌دانم كشته مي‌شوم ولي بايد بروم، براي اينكه از جدم پيغمبر شنيده ‏ام (يا برايم روايت شده) هر كس فرمانرواي ستمگري را ببيند كه حلال خدا را حرام مي‌شمارد و حرام خدا را حلال مي‌‏شمرد و قوانين خدا را زير پا مي‌گذارد و به حقوق مردم تجاوز مي‌كند، در برابر او با زبان يا با عمل به‌پا نخيزد و قيام نكند، در پيش خدا حجت و آبرو ندارد. حالا ديگر به من چه مي‌گوييد؟

پاسخی چنین روشن که قلب انسان را از شدت غربت اباعبدالله به تنگ می‌آورد هم نتوانست امتِ بی‌بخار اسلامی آن دوران را تکان بدهد. لذا نقشه‌ی كار امام حسين اين بود، حرکت به سوی تنها شهری که او را برای قیام دعوت کرده بود، حال یا آنها با وفای خود به این دعوت، امام را به اهدافش که همان برگداندن جامعه به مسیر نجات است همراهی می‌کنند یا با شهادتش ارکان حکومت بدعت گذار اموی را متزلزل می‌کند.

جامعه‌ای که با فریاد نصرت‌طلبی امامش بیدار نشود و اسیر عملیات روانی و جنگ شناختی دشمنانش شود، و ترس و خرافات و بدعت‌ها، جای حقیقت دین را بگیرد، و امامش را به "وترالموتور" بودن بکشاند، حتی دنیایش را از دست خواهد داد. کما اینکه جامعه‌ی مدینه در اثر همین عدم همراهی با امام حسین علیه‌السلام در جریان قیام اباعبدالله، چنان ضربه‌ای از همان بنی‌امیه بر پیکره‌ش وارد گشت که تا سالها آبرویی برای عِرض و ناموسشان هم باقی نگذاشت.

پی‌نوشت؛
1. پيكار صفين، نصر بن مزاحم‌؛ مترجم پرويز اتابکي ج1ص465.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 8 =
*****