برخی افراد، ارضای کامل و بدون قید و شرط حسِ سلطهطلبی را از مؤلفههای عشق میدانند؛ اما عشق واقعی به خلوت دیگران تجاوز نمیکند و به دیگری اجازه میدهد که آزادانه، خودش باشد.
در این سالها، آمار ازدواج و فرزندآوری در کشور به دلایلی رو به کاهش بوده است. شاید این تصور ذهنی که «همسر و فرزند جز دردسر، هیچچیزی با خود همراه ندارند و ممکن است بعد از مدتی من را ترک کنند یا آن محبتی که من به آنها داشتهام، آنان به من ندارند»، ذهن افراد را برای ازدواج یا آوردن اولین و خصوصاً فرزندان دیگر، منفی و با چالش روبهرو کرده باشد. این ذهنیت منفی نیز میتواند از دلایل گرایش به حیوانات خانگی باشد که فرمانبرداری نسبتاً کاملی از صاحب خود دارند. در واقع برخی از این افراد به دنبال ارضای حس قدرت و سلطهطلبی بر دیگران هستند و یکی از مؤلفههای عشق را در ارضای کامل و بدون قید و شرط حس سلطهطلبی میدانند.
احترام، از عناصر اصلی عشق
برای روشن شدن و نقد این دیدگاه، عباراتی را پیرامون نگاه بهتر به عشق بین همسران یا والدین و فرزندان برگرفته از کتاب روانشناسی روابط انسانی، نوشته رابرت بولتون، بیان میکنیم:
والدین اغلب وسوسه میشوند که در زندگی فرزندانشان کنجکاوی و دوره خودافشاسازی آنان را (که برای بسیاری از کودکان خردسالتر عادی است) طولانیتر کنند؛ اما همه بچهها، از نظر روانشناختی به ایجاد یک زندگی خصوصی نیاز دارند. این نیاز آنان است که برخی از مسائل را از والدین خود و دیگران پنهان کنند. اغلب نزدیکتر شدن فرزندان به والدین، آنان را مأیوستر و ناراحتتر میکند؛ زیرا والدین، کودک یا نوجوان را با سؤالات متعدد مورد بازپرسی قرار میدهند و مثل یک کاراگاه، به طور پنهانی و از یک مکان مخفی، نظاره میکنند تا ببینند فرزندشان چه میکند و با چه کسانی رابطه دارد.
میل ورود به زندگی خصوصی دیگران، به رابطه بین والدین و فرزندان محدود نمیشود. زوجها اغلب خود را به خلوت یکدیگر تحمیل میکنند. فرد در عشق اصیل، حرمت خلوت فرد دیگر را به رسمیت میشناسد، از خودفرمانی او حمایت میکند و به جای وابستگی بیشازحد به طرف مقابل، توانمندی بیشتر خود را پرورش میدهد. این عشق، از حرمت و از فاصله در رابطه، حفاظت میکند.
عشق واقعی، متجاوز نیست و به خلوت دیگران تجاوز نمیکند. محترم شمردن پنهانکاری دیگری، حال هرکس که باشد (حتی فرزندتان)، احترام گذاشتن به فردیت او است.
عشق اصیل، بدون اجازه به نقاط مخفی زندگی فرد مقابل وارد نمیشود، از انحصارطلبی، سلطهگری و تحمیل ارزشها، بهطور دائم خودداری میکند و به دیگری اجازه میدهد که آزادانه خودش باشد و او را به این امر، تشویق میکند.
عشق اصیل، توانمندیهای بسیاری را در فرد مقابل پرورش، و وابستگی او را کاهش میدهد. این عشق، با ضعفهای فرد مقابل پیوند نمیخورد؛ بلکه قدرت او را فرامیخواند. عشق، حضور داشتن در کنار دیگری به هنگام نیازمندی اوست؛ اما عشق کارهایی را که فرد دیگر باید برای خویش انجام دهد، انجام نمیدهد. بیشتر مردم نزدیکی را لازمه عشق تصور میکنند که این مسلماً یکی از وجوه مهم عشق است؛ اما در اکثر موارد، فاصله نیز لازم است؛ همانطور که اچ.ریچارد نیبوهر میگوید:
«عشق، حرمت نهادنی است که فاصلهاش را حتی زمانی که نزدیک میشود، حفظ میکند. عشق به دنبال اینکه دیگری را در خود جذب کرده و یا در آن مستحيل شود، نیست؛ متفاوت بودن فرد دیگر را به شادی میپذیرد و مایل است که معشوق، همان که هست، باشد. عشق به دنبال اینکه کسی را به شکل نسخه بدل خود درآورد و یا از او ابزاری برای پیشبرد خود بسازد، نیست. عشق، در جستجوی شناخت فرد دیگر است؛ نه از راه کنجکاوی و نه به خاطر کسب قدرت؛ بلکه از سر شوق و اعجاب».[1]
پینوشت:
[1]. برگرفته از کتاب روانشناسی روابط انسانی، رابرت بولتون، فصل دوم، چاپ دهم، انتشارات رشد، 1397.