بعد از رحلت پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله هر چند خلافت را از مسیر اصلی خود منحرف کردند؛ ولی اعتقاد شیعه به خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
روز 28 صفر روز رحلت بزرگترین پیامبر، گل سرسبد عالم، حضرت محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآله و روز آغازین امامت امیرالمؤمنین علیهالسلام است؛ بنابراین مسلمانان علاوه بر اینکه در این روز به سوگ عزای خاتم الانبیاء صلیاللهعلیهوآله مینشینند، ادامه سیره آن حضرت را در وصی و خلیفه بر حق ایشان، امیرالمؤمنین علیهالسلام دنبال میکنند.
خلافت بلافصل امیرالمؤمنین
هرچند برخی صحابه، بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، به جای اینکه به غسل و تدفین ایشان همت گمارند، سقیفهای را در برابر غدیرخم تشکیل دادند و امر خلافت را از مسیر اصلی و خدادادی آن، منحرف کردند.
علاوه بر آیات، پیامبر در جاهای مختلف و با بیانهای متفاوت، خلافت و امامت بلافصل امیرالمؤمنین علیهالسلام را تصریح کردند. احادیثی مانند حدیث غدیر،[1] منزلت،[2] دعوت عشیره،[3] ثقلین[4] و... که به طور معمول در کتب شیعه و اهلتسنن آمده است.
یگانگی سیره پیامبر و امیرالمؤمنین علیهمالسلام
هر چند امیرالمؤمنین علیهالسلام از خلافت ظاهری کنار زده شدند؛ ولی تمام تلاش خود را برای حفظ اسلام انجام دادند و زمانی که به خلافت رسیدند، سیره و روش غاصبان خلافت را کنار گذاشته و خود را ملزم به رعایت سیره و روش پیامبر صلیاللهعلیهوآله دانستند.
ایشان همه زمینها و هدیههایی که خلفای خودخوانده قبل بیجا بخشیده بودند مصادره کرد و به بیتالمال بازگرداند. حضرت در این زمینه فرمود: «ای مردم! من شما را به راه و روش پیامبر صلیاللهعلیهوآله میبرم و هر چه را که او فرمان داده است در دل شما رسوخ میدهم... هر کسی هر مالی را که از مال خدا عطا کرده باید به بیتالمال باز گردانیده شود».[5]
همچنین ابیوائل میگوید: به عبدالرحمن گفتم: چگونه با وجود شخصیتی مانند علی با عثمان بیعت کردید؟ وی گفت: سه مرتبه به علی پیشنهاد کردم که خلافت را به شرط عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره ابوبکر و عمر بپذیرد؛ ولی قبول نکرد.[6]
بنابراین امیرالمؤمنین علیهالسلام تنها به کتاب خدا و سیره پیامبر صلیاللهعلیهوآله عمل کردند و تنها کسی بودند که لیاقت خلافت بلافصل پیامبر صلیاللهعلیهوآله را داشتند.
پینوشت:
[1]. حدیث غدیر.
[2]. حدیث منزلت.
[3]. یوم الدار.
[4]. حدیث ثقلین.
[5]. ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، مکتبة آیة الله العظمی المرعشي، ج1، ص269.
[6]. احمدبن حنبل، مسند احمد، مؤسسة الرسالة، ج1، ص560.