آثار گناه

00:05 - 1391/12/01
اللّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ، اللّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ النِّقَمَ، اللّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُُ النِّعَمَ، اللّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحبِسُ الدُّعاء، اللّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلَاءَ
آتش

بارها در دعاي كميل اين جملات را زمزمه كرده‌ايم: «اللّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ، اللّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ النِّقَمَ، اللّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُُ النِّعَمَ، اللّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحبِسُ الدُّعاء، اللّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلَاءَ؛(1) خدايا! بيامرز گناهاني را كه پرده‌هاي عصمت را مي‌درد [و آبروي انسان را مي‌برد]، خدايا! بيامرز گناهاني را كه بدبختيها را فرو مي‌ريزد، خدايا! ببخش گناهاني را كه نعمتها را تغيير مي‌دهد، خدايا! ببخش گناهاني را كه دعاي انسان را [از اجابت] حبس مي‌كند [و باز مي‌دارد]، خدايا! ببخش گناهاني را كه بلاها را نازل مي‌كند.»

 گناهاني كه نعمتها را تغيير مي‌دهد:
خداوند آنچه از نعمتها در زمين و آسمان است، براي بهره‌برداري انسان آفريده است: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً»؛(2) «او خدايي است كه آنچه در زمين است، همه را براي شما (انسانها) آفريد.» علاوه بر آن، گاه نعمتهاي ويژه‌اي نیز به افراد عنايت مي‌شود؛ ولي همين نعمتها ممكن است زماني از انسان سلب شود، و راز سلب آن، نه بخاطر اين است كه خزانه الهي تمام شده باشد، چرا كه خزانه الهي تمام شدني نيست، و نه بخاطر بخل و امثال آن؛ چرا كه ذات پاك او از هر عيب و نقصي مبرا مي‌باشد؛ بلكه گناه و يا گناهاني از انسان صادر مي‌شود كه آن نعمتها را از انسان مي‌گيرد و يا تغيير مي‌دهد. حال بايد ديد كه كدام گناهان است كه نعمتها را تغيير مي‌دهد و يا از انسان مي‌گيرد.

روايت مي‌كند محمد بن علي بن الحسين از احمد بن الحسن تا مي‌رسد به ابي خالد كابلي، و او مي‌گويد: «سَمِعتُ زين العابدين علي بن الحسين(ع) يقول: «الذُّنُوبُ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ ...؛ از امام زين العابدين(ع) شنيدم كه مي‌فرمود: گناهاني كه نعمتها را تغيير مي‌دهد [چهارتا است كه] عبارت است از:

1. ظلم و ستم به مردم
«الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ؛ ظلم و ستم كردن بر مردم [نعمتها را تغيير مي‌دهد.]»
مرحوم فیض کاشانی در تفسیر آیه 117 از سوره هود: «وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ»؛ «پروردگارت قریه‌ای را به خاطر ظلم هلاک نمی‌کند، در حالی که اهل آن مُصلِح هستند»، می‌گوید: «فَإِنَّ الْمُلْكَ يَبْقَى مَعَ الكُفْرِ وَ لَا يَبْقَى مَعَ الظُّلْمِ؛(3) حکومت با کفر باقی می‌ماند ولی با ظلم دوام نمی‌آورد.» خصوصاً ظلم در حق افرادي كه پناهي جز خداوند ندارند؛ به سرعت برق آه مظلوم دامن ظالم را مي‌گيرد و نعمتها را تغيير مي‌دهد. (4)

در اين باره در تاريخ نمونه‌هاي فراواني داريم؛ از جمله مي‌توان به «آل برمك» اشاره كرد.
از امام هشتم(ع) نقل شده است كه فرمود: «أَ مَا رَأَيْتَ مَا صَنَعَ اللهُ بِآلِ بَرْمَكَ وَ مَا انْتَقَمَ اللهُ لِأَبِي الْحَسَنِ(ع)؛ (5) آيا نديدي آنچه خدا با آل برمكيان انجام داد و انتقام موسي بن جعفر(ع) را گرفت؟»

برمكيان يكي از خاندان بانفوذ ايراني بودند كه توانستند به دستگاه خلافت عباسي راه يابند و شكوه و جلال خاصي به اين خلافت ببخشند. يحيي برمكي و فرزندانش، فضل و جعفر، از معروف‌ترين افراد اين خانواده بودند كه در دوره هارون الرشيد قدرت و نعمت زيادي كسب كردند؛ امّا پس از چندي دوره نكبت و سقوط آنها فراهم شد تا آنجا كه خانواده آنها به گدايي افتادند. از جمله عامل سلب نعمت از آنان ظلمي بود كه آنها، خصوصاً يحيي در حق امام موسي بن جعفر(ع) انجام دادند، و زمينه شهادت او را توسط هارون فراهم كردند. (6)

يزيد در سه سال حكومت خود سه ظلم بزرگ انجام داد: به شهادت رساندن امام حسين(ع)، قتل عام مردم مدينه و اهانت به ناموس آنان، و سنگ باران كردن خانه خدا؛ ولي نعمت سلطنت از او و نسلش گرفته شد. و همه قاتلان امام حسين(ع) بعد از قيام مختار به سزاي عمل خود رسيدند.

2. ترك عادت نيك
«الزَّوَالُ عَنِ الْعَادَه فِي الْخَيْرِ؛ از دست دادن عادت به كار خير و نيك». ترک عادتهاي خوبي مانند: خرج دادن براي امام حسين(ع)، كمك به فقرا، عادت به خواندن قرآن و دعا و نماز شب، ترك اين عادات نيك - كه به راحتي به دست نيامده است - نعمتها را از انسان مي‌گيرد و يا تغيير مي‌دهد.

3. ترك اختيار معروف
«و اصطناع المعروف؛ [از دست دادن اختيار] عمل معروف [و شناخته شده نزد عقل و شرع]». ممكن است مراد از ترك عادت اختيار معروف، عمل شناخته شده در نزد شرع باشد و شايد مقصود اين است كه امر به معروف نكند و خود نيز بدان عمل ننمايد.

قرآن كريم نيز در آياتي به اين مطلب اشاره دارد كه در هر جامعه‌اي تا زماني كه گروهي از انديشمندان متعهد و مسئول وجود دارند كه در برابر مفاسد ساكت نمي‌نشينند و به مبارزه برمي‌خيزند و رهبري فكري و مكتبي مردم را در اختيار دارند، اين جامعه به تباهي و نابودي و زوال نعمت دچار نمي‌شود.

آنگاه كه بي‌تفاوتي و سكوت در تمام سطوح جامعه حكم فرما شود و جامعه در برابر عوامل فساد بي‌تفاوت و بي‌دفاع مانَد و ديگران را از فساد نهي نكرده باشد، به دنبال آن نابودي و زوال نعمت حتمي است.
قرآن مي‌فرمايد: «فَلَوْ لاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كَانُوا مُجْرِمِينَ»؛(7) «چرا در قرون [و اقوام] قبل از شما دانشمندان صاحب قدرتي نبودند كه از فساد در زمين جلوگيري كنند؟ مگر اندكي از آنها كه نجاتشان داديم و آنان كه ستم مي‌كردند، از تنعّم و كامجويي پيروي كردند و گناهكار شدند [و نابود گرديدند].»

در آيه از دانشمندان خواسته شده كه براي حفظ خود و جامعه و باقي ماندن نعمتها بايد امر به معروف و نهي از منكر نمايند.
و در آيه ديگر راز ملعون واقع شدن كافران از بني اسرائيل را اين مي‌داند كه مسئوليت اجتماعي براي خود قائل نبودند و يكديگر را از كار خلاف نهي نمي‌كردند و حتي جمعي از نيكان آنها با سكوت و ساز‌شكاري افراد گناهكار را عملاً تشويق مي‌كردند.

«لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى‏ لِسانِ داووُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كَانُوا يَعْتَدُونَ كَانُوا لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ»؛(8) «آنها كه از بني اسرائيل كافر شدند، بر زبان داود و عيسي بن مريم(ع) لعن [و نفرين] شدند؛ اين به خاطر آن بود كه گناه مي‌كردند و تجاوز مي‌نمودند. آنها از اعمال زشتي كه انجام مي‌دادند يكديگر را نهي نمي‌كردند. چه بد كاري انجام مي‌دادند!»
در تفسير آيه فوق رواياتي وارد شده است كه راهگشا و آموزنده است.

در حديثي از پيامبر اكرم(ص) مي‌خوانيم كه فرمود: «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَلَتأخذُنَّ السَفيهِ وَ لَتَأَطَّرِنَّهُ عَلَي الْحَقِّ اِطْراً، اَو لَيَضْرَبُنَّ الله قُلُوبُ بَعْضِكُمْ عَلَي بَعْضِ وَ يَلْعَنُهُمْ كَمَا لَعَنَهُمْ؛(9) حتماً بايد امر به معروف و نهي از منكر كنيد و دست افراد نادان را بگيريد و به سوي حق دعوت نماييد؛ والاّ خداوند قلوب شما را همانند يكديگر و شما را از رحمت خود دور مي‌سازد. همانطور كه آنها را از رحمت خويش دور ساخت.»اين حديث به عنوان تفسير آيه، هشداري است به جامعه امروز ما كه در مقابل منكرات ساكت و آرام نباشند؛ وگرنه نعمتهايي چون صفاي قلب و رحمت الهي از آنان نيز گرفته خواهد شد.
در حديث ديگري از امام صادق(ع) نقل شده است كه در تفسير «كَانُوا لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ» فرمودند: «أَمَّا اَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا يَدْخُلُونَ مَدَاخِلَهُمْ وَ لَا يَجْلِسُونَ مَجَالِسَهُمْ وَ لَكِنْ كَانُوا إِذَا لَقُوهُمْ ضَحَکُوا فِي وُجُوهِهِمْ وَ أَنَسُوا بِهِمْ؛(10) اين دسته [كه خداوند از آنها مذمت كرده] هرگز در كارها و مجالس گناهكاران شركت نداشتند؛ بلكه فقط هنگامي كه آنها را ملاقات مي‌كردند، در صورت آنان مي‌خنديدند و با آنها مأنوس بودند.»

پس يك لبخند به گناه‌كار نيز شركت در جرم اوست و زمينه زوال نعمت را فراهم مي‌كند.

4. كفران نعمت
«وَ كُفْرَانُ النِّعَمِ؛ كفران نعمت نمودن.» خداوند نعمتهاي بي‌شماري به ما داده است. از نعمت بعثت و امامت گرفته تا نعمتهاي عادي و معمولي همچون: سلامتي، عقل و انواع خوردنيها و پوشيدنيها. كفران اين نعمتها نيز تغيير نعمت و يا زوال آن را به دنبال دارد.

5. شكر نعمت نكردن
«وَ تَرْكُ الشُّكْرِ؛ ترك شكر نعمت.» اين هم از گناهاني است كه نعمتها را تغيير مي‌دهد. برترين شكر آن است كه انسان نعمت را در مسير خودش به كار ببرد(11) و ترك آن به اين است كه در غير مسير صحيح استفاده كند؛ مثلاً: جواني را در مسير گناه و فساد، مال را در مسير حرام و لهو ولعب و ... به كار برد.
قرآن مي‌فرمايد: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ»؛(12) «اگر سپاسگزار باشيد [بر نعمتهاي شما] مي‌افزاييم، و اگر كفر [و كفران] ورزيديد [نعمتها را مي‌گيرم و] به‌راستي عذاب من سخت است.»

شكر، نصف ايمان
«اصمعي» وزير هارون الرشيد كه براي صيد رفته بود، و در تعقيب صيد از قافله عقب مانده و راه گم كرده بود، مي‌گويد: «در اين حال، خيمه‌اي در وسط بيابان ديدم، تشنه بودم، هوا خيلي گرم بود. گفتم به اين خيمه بروم تا استراحت كنم، بعداً به قافله برسم.» وي كه وزير تقريباً نصف جهان آن روز بود، مي‌گويد: «وقتي به طرفِ خيمه رفتم، زن جوانِ با جمالي را ديدم كه درون خيمه است. تا چشمش به من افتاد، سلام كرد و گفت: «بفرماييد داخل!» به او گفتم: «به من مقداري آب بده تا بنوشم».

رنگش تغيير كرد و گفت: «از شوهرم اجازه ندارم تا به تو آب دهم؛ ولي مقداري شير كه نهار من است، به تو مي‌دهم». اصمعي مي‌گويد: «شير را خوردم، ناگاه ديدم يك مرد سياهي از دور رسيد. زن گفت: شوهرم آمد. آبي را كه به من نداده بود با آن دست و پا و صورت آن مرد را شست و به داخل خيمه برد. ديدم مرد بداخلاقي است و به من اعتنايي نكرد و من هم از خيمه خارج شدم.

زن مرا مشايعت كرد. من به او گفتم: «حيف است تو با اين جواني و جمال دل بسته اين پيرمرد سياه باشي.» ديدم رنگش پريد و گفت: «اي اصمعي! از تو انتظار نداشتم محبّت شوهرم را از دلم بيرون ببري. مي‌داني چرا با شوهرم چنين برخورد مي‌كنم؟ چون از پيامبر اكرم(ص) شنيده‌ام كه فرمود: «الْإِيمَانُ نِصْفَانِ: نِصْفٌ فِي الصَّبْرِ وَ نِصْفٌ فِي الشُّكْرِ؛(13) ايمان دو نیمه دارد، نصفش بردباري و نصف ديگرش شكر است.» من بخاطر جمال و جواني‌ام بايد از خدا تشكر كنم و شكرش اين است كه با اين شوهرم بسازم؛ براي اينكه ايمانم كامل شود، بر بداخلاقي او صبر مي‌كنم و دنيا گذشتني است؛ مي‌خواهم از دنيا با ايمان كامل بروم.» (14)

حضرت سجاد(ع) در ادامه به اين آيه قرآن استناد نموده است كه: قال اللهُ تعالي: «إِنَّ الله لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»؛(15) «خداوند متعال نعمتهاي خود را تغيير نمي‌دهد، مگر آنكه مردم [بر اثر اعمال و رفتار و انديشه ناسالم] در خود تغيير بوجود آورند.» (16)

استاد مطهري در ذيل آيه: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ ... وَ اخْشَوْنَ» مي‌گويد: «فَلا تَخْشَوْهُمْ» ديگر از ناحيه آنها بيمي نداشته باشيد «وَ اخْشَون» از من بترسيد. بعد از اين كه دينتان از بين برود يا ضعيف شود، و هر چه كه بر سرتان بيايد، بايد از من بترسيد. از من بترسيد يعني چه؟ مگر خدا دشمن دين خودش است؟ نه! اين آيه همان مطلبي را مي‌گويد كه در آيات زيادي از قرآن به صورت يك اصل اساسي هست، راجع به نعمتهايي كه خداوند بر بنده‌اش تمام مي‌كند، مي‌فرمايد: «إِنَّ الله لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»(17) يا «ذَلِکَ بِأَنَّ الله لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»(18) مضمون اين است: خداوند هر نعمتي را كه بر قومي ارزاني بدارد، آن نعمت را از آنها نمي‌گيرد، مگر وقتي كه آن مردم خودشان را از قابليّت بيندازند؛ يعني مگر اينكه آن مردم خودشان به دست خودشان بخواهند آن نعمت را زايل كنند. اين مطلب اساساً يك اصل اساسي در قرآن مجيد است.» (19)

يكي از مفسران مي‌گويد: جمله «إِنَّ الله لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ ...» كه در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصري آمده است، يك قانون كلي و عمومي را بيان مي‌كند؛ قانوني سرنوشت ساز و حركت آفرين و هشدار دهنده!

اين قانون كه يكي از پايه‌هاي اساسي جهان‌بيني و جامعه‌شناسي در اسلام است، به ما مي‌گويد: مقدرات شما قبل از هر چيز و هر كس در دست خود شما است، و هرگونه تغيير و دگرگوني در خوشبختي و بدبختي اقوام در درجه اوّل به خود آنها بازگشت مي‌كند، شانس و طالع و اقبال و تصادف و تأثير اوضاع فلكي و مانند اينها هيچكدام پايه ندارد، آنچه اساس و پايه است اين است كه ملّتي خود بخواهد سربلند و سرفراز و پيروز و پيشرو باشد، و يا بر عكس، خودش تن به ذلّت و زبوني و شكست در دهد، حتي لطف خداوند يا مجازات او، بي‌مقدّمه، و امان هيچ ملّتي را نخواهد گرفت؛ بلكه اين اراده و خواست ملّتها و تغييرات دروني آنهاست كه آنها را مستحق لطف يا مستوجب عذاب خدا مي‌سازد.

 

پی نوشت:

(1) مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي، ص 102، دعاي كميل.
(2) بقره/ 29.
(3) تفسیر الصافی،‌ فیض کاشانی، مکتبة الصدر، تهران، چاپ سوم، 1415،‌ج2، ص477.
(4) اصول كافي، كليني، بيروت، دارالصعب و التعارف، ج 2، ص 331، ح 5.
(5) اصول كافي، ج 2، ص 224 (چاپ اسلاميه، 1365).
(6) چهارده معصوم(ع)، استاد حسين مظاهري، كانون پرورش فكري، تهران، دوم، 1364، ص111.
(7) هود/ 116 و 117.
(8) مائده/ 79 - 80.
(9) مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي، تهران، ناصر خسرو، سوم، 1372، ج 3، ص 357.
(10) تفسير نور الثقلين، عبد علي حويزي، قم، اسماعيليان، چهارم، 1415، ج 1، ص 661..
(11) ابراهيم/ 7.
(12) بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، لبنان، 1404 ق، ج74، ص154.
(13) جهاد با نفس، استاد حسين مظاهري، كانون پرورش فكري كودكان و ...، ج 1 و 2، ص 113؛ گنجينه معارف، محمد رحمتي، صبح پيروزي، سوم، 1385، ص580، با تلخيص.
(14) رعد/ 11.

(15) وسائل الشيعه، حر عاملي، دار احياء التراث العربي، بي تا، 20 جلدي، ج 11، ص 519، ح 8، (آدرس كل پنج بخش از 1 تا شماره 5).
(16) رعد/ 11.
(17) انفال/ 53.
(18) امامت و رهبري، مرتضي مطهري، قم، صدرا، سوم، 1362، ص 133.
(19) تفسير نمونه، ج 10، ص 145.
 

منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 130

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
8 + 8 =
*****