چکیده: یکی اینکه اوضاع جامعه اسلامی در طول این 25 سال چنان دگرگون و ویران شده بود که اصلاح آن کار بسیار مشکل و طاقت فرسایی بود و مطمئنا خواص و کسانیکه از حکومتهای قبل مال و منالی به دست آورده بودند، زیر بار چنین تغییراتی نمیرفتند. دوم اینکه: شائبه کودتا و دست داشتن خود حضرت در قتل عثمان هم وجود داشت و حضرت را در معرض تهمت قرار میداد. لذا حضرت با امتناع از قبول خلافت، این تهمت را از خود دفع کرد.
شیعه معتقد است امیرالمومنین(عليهالسلام) از روزى كه ابو بكر به خلافت رسيد، تا روزى كه خود به شهادت رسيد، خلافت را حق خويش مىدانست كه خداوند توسط پيامبرش به او داده بود و اهل بيت(عليهمالسلام) را كشتى نجات امت مىدانست و به اعتقاد حضرت، غير از اهل بيت(عليهمالسلام) كسى شايستگى جانشينى پيامبر(صلىاللّهعليهوآله) را نداشت.
از طرفی میدانیم که مردم بعد از کشته شدن خلیفه سوم «عثمان بن عفان» در خانه حضرت هجوم برده و از حضرت خواستند که خلافت را قبول کند، اما حضرت رد کردند و این درخواست را نپذیرفت، تا اینکه فشار مردم به حدی رسید که نزدیک بود چند نفر زیر فشار جمعیت تلف شوند و با اصرار شدید بود که حضرت، خلافت را پذیرفت.[1]
حال اين سؤال مطرح میشود چرا به رغم اصرار زياد مردم براى بيعت، حضرت از قبول خلافت اكراه مىورزيد؟ آيا نظر حضرت تغيير کرده بود؟ يا ایشان قصد تعارف داشت؟
برای پاسخ به این سوال دو مطلب به ذهن خطور میکند:
1. اوضاع نابسامان اجتماعی و فساد در بین حاکمان مناطق مختلف
خود حضرت در تحليل اوضاع و احوال جامعه اسلامى بعد از قتل عثمان، به این مطلب اشاره کرده و فرمود: «ما امرى را پذيرفتهايم كه داراى رویها و رنگهاى گوناگون است؛ نه عقلها زير بار آن مىروند و نه دلها بر آن استوار مىشوند».[2]
اين رویها و رنگهاى گوناگون چيست كه امام(عليهالسلام) از آن بيم دارد و سبب شده است كه استقبال بىشائبه مردم را رد كند؟ چرا از ارتحال پيامبر(صلىاللّهعليهوآله) تا قبل از خلافت عثمان، فعاليتش براى زمامدارى بود و حال براى كنارهگيرى؟
اين تغيير موضع به خاطر آن بود كه هدف حضرت ادامه سنت رسول خدا(صلىاللّهعليهوآله) در جامعه بود تا امت از راه منحرف نشوند، اما اكنون زمامدارى آن سه خليفه، به نحوى مردم را از مسير حقيقت منحرف كرده است كه برگرداندنشان به راه راست، بسيار مشكل و بلكه محال است.[3]
مردمى كه در سايه تربيت غير اسلامى خلفا، خصوصا خليفه سوم، از اسلام و سنت نبوی فاصله گرفتهاند و در موارد بسيارى با آن بيگانه شدهاند و بار ديگر تعصبهاى جاهلى بر زندگى و اخلاق آنان سايه افكنده است و توجه به دنيا و مال و ثروت و مقام، بسيارى از خواص امت را دگرگون كرده است، هرگز طرحهاى اصلاحى حضرت را نخواهند پذیرفت.
از طرف ديگر، افرادى در دوران خلافت خلفاى پيشين، خصوصا دوران خلافت عثمان به قدرت رسيده بودند كه هیچ سنخيتى با حكومت عدل نبوی(صلىاللّهعليهوآله) و راه و روش او نداشتند. حال، امامى كه غير از حكومت پيامبر(صلىاللّهعليهوآله) چيز ديگرى در سر نمىپروراند، چگونه مىتواند در كنار اين افراد، آن اهداف مقدسى را كه در نظر دارد، عملى سازد و آيا آنان به راحتى از طعمه فربهاى كه به چنگ آوردهاند، دست خواهند برداشت؟ البته اين پرسشى نيست كه نيازمند پاسخ باشد؛ زيرا همه آنچه حضرت پيشبينى كرده بود، بعد از قبول خلافت و در زمانى بسيار كوتاه تحقق يافت و اولین کسانیکه با او بیعت کردند، به جنگ با حضرت برخواستند.
2. شائبه كودتا
بدون شک پذيرش چنين حكومتى كه ظاهرا بوى كودتا از آن به مشام مىرسيد، كار آسانى نبود؛ زيرا كشته شدن خليفه، خود معضلى بود كه متوجه خليفه جديد مىشد. خصوصا خليفهاى مثل امیرالمومنین(عليهالسلام) كه از آغاز، خود را مستحق امر خلافت مىدانست. از اين رو شايد يكى از دلايل عدم پذيرش خلافت از جانب حضرت پيراهن خونآلود عثمان بود كه به نحوى بهانه يا سبب همه جنگهاى اصلى در دوران خلافت حضرت محسوب مىشد. اگر امام(عليهالسلام) بعد از قتل خليفه سوم، ابتكار عمل سياسى را به دست مىگرفت و يا بعد از مراجعه مردم، بلافاصله خود را وارد صحنه سياست و اجتماع مىكرد و خلافت را مىپذيرفت، قطعا متهم به كودتا مىشد.
علاوه بر اين، بسيارى از آنان كه ابتدا به امام(عليهالسلام) مراجعه كرده بودند، به نحوى در ماجراى يورش عليه خليفه و محاصره و قتل او دخالت داشتند. بنابراين حضرت نمىخواست توسط كسانى به خلافت برسد كه براى رسيدن به هدف، متوسل به زور و تجاوز شده بودند. سرانجام حضرت، علی رغم اكراه شديد در مقابل اصرار زياد مردم و بعد از گذشت چند روز، خلافت را پذيرفت.[4]
در نتیجه: برای پرسش بالا دو پاسخ میتوان ارائه کرد: یکی اینکه اوضاع جامعه اسلامی در طول این 25 سال چنان دگرگون و ویران شده بود که اصلاح آن کار بسیار مشکل و طاقت فرسایی بود و مطمئنا خواص و کسانیکه از حکومتهای قبل مال و منالی به دست آورده بودند، زیر بار چنین تغییراتی نمیرفتند. دوم اینکه: شائبه کودتا و دست داشتن خود حضرت در قتل عثمان هم وجود داشت و حضرت را در معرض تهمت قرار میداد. لذا حضرت با امتناع از قبول خلافت، این تهمت را از خود دفع کرد.
________________________________________
پینوشت
[1]. محمد عبده، شرح نهج البلاغه، خطبه 239.
[2]. «فإذا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان، لا تقوم له القلوب و لا تثبت عليه العقول و إنّ الآفاق أغامت و المحجّة قد تنكّرت».(محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ترجمه على اصغر فقيهى، خطبه 91)
[3]. محمد تقى شريعتى، خلافت و ولايت از نظر قرآن و سنّت، ص 107.
[4]. امامت پژوهى(بررسى ديدگاههاى اماميه، معتزله واشاعره)، ص 351.