چرا امیرالمومنین خلافت را نمی‌پذیرفت؟

11:03 - 1395/04/23

چکیده: یکی این‌که اوضاع جامعه اسلامی در طول این 25 سال چنان دگرگون و ویران شده بود که اصلاح آن کار بسیار مشکل و طاقت فرسایی بود و مطمئنا خواص و کسانی‌که از حکومت‌های قبل مال و منالی به دست آورده بودند، زیر بار چنین تغییراتی نمی‌رفتند. دوم این‌که: شائبه کودتا و دست داشتن خود حضرت در قتل عثمان هم وجود داشت و حضرت را در معرض تهمت قرار می‌داد. لذا حضرت با امتناع از قبول خلافت، این تهمت را از خود دفع کرد.

علی بن ابیطالب

شیعه معتقد است امیرالمومنین(عليه‌السلام) از روزى كه ابو بكر به خلافت رسيد، تا روزى كه خود به شهادت رسيد، خلافت را حق خويش مى‌‏دانست كه خداوند توسط پيامبرش به او داده بود و اهل بيت(عليهم‌السلام) را كشتى نجات امت مى‌‏دانست و به اعتقاد حضرت، غير از اهل بيت(عليهم‌السلام) كسى شايستگى جانشينى پيامبر(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) را نداشت.

از طرفی می‌دانیم که مردم بعد از کشته شدن خلیفه سوم «عثمان بن عفان» در خانه حضرت هجوم برده و از حضرت خواستند که خلافت را قبول کند، اما حضرت رد کردند و این درخواست را نپذیرفت، تا این‌که فشار مردم به حدی رسید که نزدیک بود چند نفر زیر فشار جمعیت تلف شوند و با اصرار شدید بود که حضرت، خلافت را پذیرفت.[1]

حال اين سؤال مطرح می‌شود چرا به رغم اصرار زياد مردم براى بيعت، حضرت از قبول خلافت اكراه مى‌‏ورزيد؟ آيا نظر حضرت تغيير کرده بود؟ يا ایشان قصد تعارف داشت؟

برای پاسخ به این سوال دو مطلب به ذهن خطور می‌کند:

1. اوضاع نابسامان اجتماعی و فساد در بین حاکمان مناطق مختلف
خود حضرت در تحليل اوضاع و احوال جامعه اسلامى بعد از قتل عثمان، به این مطلب اشاره کرده و فرمود: «ما امرى را پذيرفته‌‏ايم كه داراى روی‌ها و رنگ‌هاى گوناگون است؛ نه عقل‌ها زير بار آن مى‏‌روند و نه دل‌ها بر آن استوار مى‌‏شوند».[2]

اين روی‌ها و رنگ‌هاى گوناگون چيست كه امام(عليه‌السلام) از آن بيم دارد و سبب شده است كه استقبال بى‌‏شائبه مردم را رد كند؟ چرا از ارتحال پيامبر(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) تا قبل از خلافت عثمان، فعاليتش براى زمام‌دارى بود و حال براى كناره‌‏گيرى؟
اين تغيير موضع به خاطر آن بود كه هدف حضرت ادامه سنت رسول خدا(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) در جامعه  بود تا امت از راه منحرف نشوند، اما اكنون زمام‌دارى آن سه خليفه، به نحوى مردم را از مسير حقيقت منحرف كرده است كه برگرداندن‌شان به راه راست، بسيار مشكل و بلكه محال است.[3]

مردمى كه در سايه تربيت غير اسلامى خلفا، خصوصا خليفه سوم، از اسلام‏ و سنت نبوی فاصله گرفته‌‏اند و در موارد بسيارى با آن بيگانه شده‌‏اند و بار ديگر تعصب‌هاى جاهلى بر زندگى و اخلاق آنان سايه افكنده است و توجه به دنيا و مال و ثروت و مقام، بسيارى از خواص امت را دگرگون كرده است، هرگز طرح‌هاى اصلاحى حضرت را نخواهند پذیرفت.

از طرف ديگر، افرادى در دوران خلافت خلفاى پيشين، خصوصا دوران خلافت عثمان به قدرت رسيده بودند كه هیچ سنخيتى با حكومت عدل نبوی(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) و راه و روش او نداشتند. حال، امامى كه غير از حكومت پيامبر(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) چيز ديگرى در سر نمى‏‌پروراند، چگونه مى‌‏تواند در كنار اين افراد، آن اهداف مقدسى را كه در نظر دارد، عملى سازد و آيا آنان به راحتى از طعمه فربه‌اى كه به چنگ آورده‌‏اند، دست خواهند برداشت؟ البته اين پرسشى نيست كه نيازمند پاسخ باشد؛ زيرا همه آن‌چه حضرت پيش‌‏بينى كرده بود، بعد از قبول خلافت و در زمانى بسيار كوتاه تحقق يافت و اولین کسانی‌که با او بیعت کردند، به جنگ با حضرت برخواستند.

2. شائبه كودتا
بدون شک پذيرش چنين حكومتى كه ظاهرا بوى كودتا از آن به مشام مى‌‏رسيد، كار آسانى نبود؛ زيرا كشته شدن خليفه، خود معضلى بود كه متوجه خليفه جديد مى‌‏شد. خصوصا خليفه‏‌اى مثل امیرالمومنین(عليه‌السلام) كه از آغاز، خود را مستحق امر خلافت مى‌‏دانست. از اين رو شايد يكى از دلايل عدم پذيرش خلافت از جانب حضرت پيراهن خون‏‌آلود عثمان بود كه به نحوى بهانه يا سبب همه جنگ‌هاى اصلى در دوران خلافت حضرت محسوب مى‌‏شد. اگر امام(عليه‌السلام) بعد از قتل خليفه سوم، ابتكار عمل سياسى را به دست مى‏‌گرفت و يا بعد از مراجعه مردم، بلافاصله خود را وارد صحنه سياست و اجتماع مى‏‌كرد و خلافت را مى‏‌پذيرفت، قطعا متهم به كودتا مى‌‏شد.

علاوه بر اين، بسيارى از آنان كه ابتدا به امام(عليه‌السلام) مراجعه كرده بودند، به نحوى در ماجراى يورش عليه خليفه و محاصره و قتل او دخالت داشتند. بنابراين حضرت نمى‏‌خواست توسط كسانى به خلافت برسد كه براى رسيدن به هدف، متوسل به زور و تجاوز شده بودند. سرانجام حضرت، علی رغم اكراه شديد در مقابل اصرار زياد مردم و بعد از گذشت چند روز، خلافت را پذيرفت.[4]

در نتیجه: برای پرسش بالا دو پاسخ میتوان ارائه کرد: یکی این‌که اوضاع جامعه اسلامی در طول این 25 سال چنان دگرگون و ویران شده بود که اصلاح آن کار بسیار مشکل و طاقت فرسایی بود و مطمئنا خواص و کسانی‌که از حکومت‌های قبل مال و منالی به دست آورده بودند، زیر بار چنین تغییراتی نمی‌رفتند. دوم این‌که: شائبه کودتا و دست داشتن خود حضرت در قتل عثمان هم وجود داشت و حضرت را در معرض تهمت قرار می‌داد. لذا حضرت با امتناع از قبول خلافت، این تهمت را از خود دفع کرد.

________________________________________
پی‌نوشت
[1]. محمد عبده، شرح نهج البلاغه، خطبه 239.
[2]. «فإذا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان، لا تقوم له القلوب و لا تثبت عليه العقول و إنّ الآفاق أغامت و المحجّة قد تنكّرت».(محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ترجمه على اصغر فقيهى، خطبه 91)
[3]. محمد تقى شريعتى، خلافت و ولايت از نظر قرآن و سنّت، ص 107.
[4]. امامت پژوهى(بررسى ديدگاههاى اماميه، معتزله واشاعره)، ص 351.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 12 =
*****