- این یک واقعیت انکارناپذیر با موارد مجرب متعدد است که اغلب سازمانها و نهادهای بینالمللی، یک پوشش برای اجرای سیاستها و برنامههای استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل برای نفوذ در جوامع هدف هستند وخدف آنها تخریب زیرساختهای اجتماعی، فکری، فرهنگی، بهداشتی و حتی نظامی و امنیتی است.
غیرعادلانه و ظالمانه بودن نظم حاکم بر دنیا در قرنها و دهههای اخیر، موضوعی نیست که پنهان باشد و فهم آن نیاز به تلاش زیادی داشته باشد. دستاندازی دولتهای استکباری با هدف چپاول و استعمار ملتها و کشورهای مظلوم و ضعیف، در شواهد تاریخی مربوط به دورانِ نه چندان دور و همچنین در روزگار فعلی و حتی در حال حاضر، قابل دسترسی و مطالعه است که نشان میدهد در جهان، به معنای واقعی کلمه، قانون جنگل حاکم است و هر قدرت ضد بشری که زور بیشتری داشته و بویی از انسانیت و اخلاق نبرده باشد، به خود حق میدهد تا به هر قیمت حتی به قیمت کشتار گستردهی انسانهای بیگناه، راه را برای دستیابی به منافع نامشروع خود هموار کند.
در این میان، نقش نهادها و سازمانهای بینالمللی که با ادعای برقراری نظم و امنیت جهانی، تأسیس و مشغول به کار شدهاند، از این جهت، قابل توجه و بررسی میباشد که تقریباً هیچ نقش مثبتی در ایفای صلح جهانی ندارند و اغلب در قالب جادهصافکن برای قدرتهای بزرگ، عمل میکنند. تجاوز آشکار و قلدرمأبانهی صدام به خاک پاک کشورمان که بدون هیچ دلیل و منطقی صورت گرفت، لشکرکشی آمریکا و انگلیس به افغانستان و عراق که با هدف مقابله با طالبان و سلاح کشتار جمعی صدام انجام شد که در نهایت، به تحویل قدرت به طالبان منجر شد و هیچ سلاح کشتار جمعی هم در عراق پیدا نشد، حملات روزانه و وحشیانهی اسرائیل به مرد و زن و کودک فلسطینی و تخریب خانهها در مدت بیش از هفتاد سال اشغالگری، نسلکشی برنامهریزی شده در یمن که از چند سال پیش و با میدانداری آلسعود و حمایت آمریکا آغاز شده و با جنگ و تحریم، سبب شکلگیری فاجعهی انسانی شده است، ترور سپهبد شهید سردار حاج قاسم سلیمانی و همراهانش که برخلاف تمام موازین بینالمللی و حقوقبشری انجام شد و موارد متعدد و مختلف دیگر، نمونههایی هستند که برای هر ناظر منصفی، این سوال مشخص را به وجود میآورد که مگر فلسفه و حکمت تأسیس نهادی مثل سازمان ملل را مقابله با ناامنی و هرج و مرج در دنیا اعلام نکرده بودند؟ پس چرا تقریباً هیچ نقش سازندهای از این نهاد پرادعا و پرطمطراق مشاهده نمیشود؟
لازمهی پاسخ به این سوالها به بررسی تاریخچهی پیدایش این سازمان برمیگردد تا موضوع بهصورت ریشهای مورد کنکاش قرار بگیرد. شواهد تاریخی حکایت از آن دارد که یهودیان صهیونیست با راهانداختن جنگ جهانی اول که تعداد زیادی از کشورها را درگیر و انسانهای بسیاری را به کام مرگ فرستاد، درصدد تحمیل یک نهاد وابسته به بشریت بودند تا دولتهای دنیا از روی استیصال و درماندگی و به منظور جلوگیری از کشتار و تخریب بیشتر، به آن رضایت بدهند. از این رو، نهادی به نام «جامعهی ملل» توسط ویلسون رئیسجمهور وقت آمریکا پایهگذاری شد که البته در رسیدن به اهداف خود موفق نبود و به همین دلیل، تدارک برپایی یک درگیری فراگیر و خانمانسوز دیگر انجام شد و جنگ جهانی دوم آغاز شد که در نهایت، منجر به تأسیس سازمان ملل متحد در آمریکا شد تا فرماندهی دنیا از این مکان توسط صهیونیسم بینالملل انجام بگیرد. سال 1945 میلادی کنگرهی آمریکا دستور به احداث ساختمان این سازمان در خاک این کشور داد و در سال 1946 ابرسرمایهدار معروف آمریکایی به نام جان دی راکفلر، یک قطعه زمین مرغوب و گرانقیمت در کنار رودخانهی ایست در نیویورک را که 8/5 میلیون دلار میارزید، برای ساخت این بنا هدیه کرد! خیلی باید سادهلوح بود که چنین ریخت و پاش عجیب از یک صهیونیست برجسته را همراه با خیرخواهی و به دلیل دلسوزی او نسبت به صلح جهانی دانست و نیز حمایتهای مداوم بنیاد راکفلر از این نهاد در حال حاضر را بدون غرض و مرض، قلمداد کرد! با این پیشینه و سابقه از چگونگی پیدایش سازمان ملل، دیگر عجیب نیست وقتی میبینیم در منازعات جهانی، ردپایی از این سازمان در جهت احقاق حق مظلومان و مقابله با زورگویان و مستکبران دیده نمیشود و اتفاقا عکس این قضیه اتفاق میافتد و همراهی و زمینهسازی با دولتهای استکباری را مشاهده میکنیم.
این روش مغرضانه و منافقانه در برخی دیگر از نهادهای بینالمللی نیز وجود دارد و به تجربه ثابت شده که یکی از آنها آژانس بینالمللی انرژی اتمی است که در یک تناقض آشکار و یک دوگانگی عیان، نسبت به فعالیتهای فریبکارانه و مخرب رژیم صهیونیستی -که حتی اجازهی بازدید به بازرسان آژانس را هم نمیدهد- با تغافل و چشمپوشی برخورد میکند و صدها کلاهک هستهای این دولت بدسابقه و وحشی را نادیده میگیرد ولی دربارهی فعالیتهای صلحآمیز هستهای در ایران، با شیطنت فراوان و سختگیری زیاد، دائماً مشغول سنگاندازی و مانعتراشی است.
متأسفانه سوءاستفاده از نهادهای بینالمللی توسط دولتهای مستکبر مثل آمریکا که از آنها به عنوان یک پوشش برای اجرای برنامههای خود استفاده میکنند، موضوعی است که مثال آن فقط به دو نمونهی ذکرشده در سطور بالا ختم نمیشود و نمونههایی فراوان دیگری مثل سند ضدفرهنگی و استعماری 2030 که توسط سازمان بینالمللی یونسکو ارائه شده و در سالهای اخیر خیلی بر سر زبانها افتاده است را نیز شامل میشود.
این یک واقعیت انکارناپذیر با موارد مجرب متعدد است که اغلب سازمانها و نهادهای بینالمللی مخصوصاً آنها که زیر نظر سازمان ملل قرار دارند، یک پوشش برای پیشبرد نظم موجود جهانی و اجرای سیاستها و برنامههای استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل هستند که برای نفوذ در جوامع هدف و تخریب زیرساختهای اجتماعی، فکری، فرهنگی، بهداشتی و حتی نظامی و امنیتی به کار گرفته میشوند. در چنین شرایطی، اگر چه خروج از همهی این سازمانها و نهادها امر مطلوبی نیست و سبب ایجاد دردسر و مشکل بزرگتری میشود اما این مطالبه را از مسئولان کشور میتوان داشت که همواره باید با هوشیاری و دقت کافی به توصیهها و دستورات این مجموعهها نگریست و فارغ از هیاهوها و فضاسازیها فقط به دنبال تأمین منافع ایران اسلامی با مختصات و ویژگیهای فرهنگی و سیاسی ایرانی-اسلامی بود تا پیامدهای وخیم نظم ظالمانهی جهانی، گریبانگیر ملت بزرگ ایران نشود.
پینوشت:
[1] سیدهاشم میرلوحی، یوسرائیل و صهیوناکراسی، ص 263
عملکرد نهادها و سازمانهای بینالمللی که با ادعای برقراری نظم و امنیت جهانی، تأسیس و مشغول به کار شدهاند، از این جهت، قابل توجه و بررسی میباشد که تقریباً هیچ نقش مثبتی در ایفای صلح جهانی ندارند و اغلب در قالب جادهصافکن برای قدرتهای بزرگ، عمل میکنند. با این حال، خروج از همهی این سازمانها و نهادها امر مطلوبی نیست و سبب ایجاد دردسر و مشکل بزرگتری میشود اما همواره باید با هوشیاری به دستورات این مجموعهها نگریست و فارغ از هیاهوها و فضاسازیها فقط به دنبال تأمین منافع ایران اسلامی با مختصات و ویژگیهای فرهنگی و سیاسی ایرانی-اسلامی بود تا پیامدهای وخیم نظم ظالمانهی جهانی، گریبانگیر ملت بزرگ ایران نشود.