در این نوشته به نقد بزرگنمایی یک بازی صرفاً سرگرم کننده در سرنوشت زندگیهای مختلف پرداختهایم.
"استادبازی" برگرفته از رمانی از نویسنده اتریشی، "استفان تسوایگ"، داستان زوجی جوان و انقلابی را دنبال میکند که با آخرین قطار پس از حمله روسیه به بوداپست در سال 1956 شهر را ترک میکنند.
مجارستان که درگیر شورشهای داخلی است، حالا با حملهی شوروی مجبور به دفاع از وطن میشود. بوداپست هم از این قاعده مستثنی نیست. آخرین قطار بوداپست که به سمت مرز در حال حرکت است، شخصیتهای پیچیدهای دارد. شاید اگر نویسنده زحمت خلق (لااقل بخشی از) این شخصیتها را به خود نمیداد، بیننده با هیچ چالشی روبرو نمیشد؛ درگیر جای گلوله روی لباس پسر که چگونه هنوز زنده است، درگیر جنگجویی که خون دستش بند نمیآید و یا حتی درگیر کشیشی که حالا بعد از شکنجهای روحی مسافر آن است.
کلیدیترین مربعی که در مربعهای بیشمار قطار داستان به چشم میخورد، صفحه شطرنج است که گویی تعیینکننده سرنوشت اجزای داستان لقب گرفته است.
شطرنج از 1927 تا 2006 میلادی به رایجترین سرگرمی اتحادیه جماهیر شوروی سابق(روسیه) تبدیل شد که با قهرمانیهای متعدد بازیکنهای این کشور پهناور همراه شد[1]. برکسی پوشیده نیست که قمار، بهانهی انتخاب خیل عظیمی از شطرنجبازان شد.
با خرج کمی جرأت، میتوان گفت انتخاب زوایای فیلمبرداری از این صفحه مربع در طول دو بازی که در قطار برگزار میشود، نشان از هوشمندی و خوشسلیقگی "بارناباس توث"، کارگردان اثر دارد که حتی در "گامبی وزیر شده" دیده نمیشود!
شطرنج که حالا تعین کننده مرگ و زندگی برای پسر و دختر جوان، آزادی کشیش برابر خیانتکنندگان مجارستانی و دسترسی به گنج برای خائنان است، در دیالوگی، دور کننده ایمان از آن کشیش معرفی میشود! شنیدن این اعتراف سخت از این قبیل فیلمها، چه شطرنج به صورت قمار و چه هر قمار دیگری، مخاطب ثابت سینما را به تعجب وا میدارد.
همانطور که "روانی" اثر "آلفرد هیچکاک"، به شمایل یک قاتل دو قطبی در ژانر وحشت میپردازد، اینجا در "استادبازی" کشیش داستان که با شکنجه روحی در یک سلول انفرادی، تنها سرگرمیاش یک صفحه شطرنج است، نقش شخصیتی دوقطبی را ایفا میکند. کشیش همانطور که مجبور است به هردو شاه سفید و سیاه شطرنج حمله کند، وظیفهی دفاع از آنان را نیز بر دوش خود میبیند. مأمور زندان برای اعترافگیری، دست به این جنایت میزند. جنایتی نابخشودنی که از انساننماهای غرب دنیا کم سراغ نداریم: ایجاد اختلال دو شخصیتی!
ضعف فکر پوچگرایان غربی در "استادبازی" به همینجا ختم نمیشود و در سکانس پایانی فیلم هم اثر مشهودی دارد. واگن انتهایی قطار که تا انتهای فیلم دیده نشد و از جایی به بعد، هدف نهایی زندگی دختر و پسر معنا میگیرد، برخلاف واگنهای دیده شده قبلی پر است از رنگ و لعاب و نورهای متشعشع شده. این واگن که به منزلهی بازگشت زندگی دوباره دختر داستان است، طرز فکر(سابقهدار) پوچگرایان غربی است که سرنوشت انسان را مختص به دنیای فانی میدانند.
"استادبازی" را زمانی ببینید که فکر انجام بازی شطرنج به سرتان زد. قطعا منصرفتان میکند!
پینوشت: