با سلام
دختری 24ساله هستم. مدت 3سال هست که با همکلاسیم که 2سال از خودم کوچک تر است دوستم. ما از همان ابتدا با هم مشکلات عدیده ای داشتیم که باعث شد من بارها با او خداحافظی کنم؛ ولی مدتی بعد به دلیل علاقه و یا شاید وابستگی من به او بر میگشتم. زود عصبانی میشد... سیگار میکشید... فحش رکیک میداد و... . در کل بی ادبم بود.
تا اینکه چند ماه پیش مادرش را فرستاد خوابگاهمان. (من از یک شهر دیگر به اینجا امدم) ما همشهری نیستیم. به یک مشاور خانم از دانشگاهمان هم مراجعه کردیم. ایشان به من گفتند که این پسر خیلی مرا دوست دارد و این رفتارهایش به خاطر استرس از دست دادن توست؛ چون من از از همه لحاظ از او سرترم ... قیافه...خانواده...شهر... اخلاقام و ...
گفت که اگر من توجه بیشتری به او بکنم مشکلات حل میشود؛ ولی راستش من هم لج میکردم؛ چون بعضی فحشهایش و رفتارهایش از ذهنم پاک نمیشد. بارها به من میگفت که خیلی چیزها را نمیدانسته و با توجه به اینکه دوستان خوبی هم نداشته اینطور شده. پدر ایشان دبیر و مادرش بهیار است؛ البته پدرش به تریاک هم اعتیاد دارد.
من قبل از عید امسال(93)باهاش خداحافظی کردم. یک ماه گذشت تا اینکه از طریق یک نفر پیغام داد که حالش واقعا بد است و نمیخواهد مرا از دست بدهد... طوری که همه دوستانش فهمیده بودند. من آدم بسیار کمال گرا و محافظه کاریم؛ بخاط همین دوستانم به من گفتند که من خیلی سخت میگیرم و او به آن بدی که من فکر میکنم نیست! تا اینکه هفته پیش با اصرار دوستانم و دوستای ایشون باز هم پیش همان خانم مشاور رفتیم. این پسر گفت که واقعا خسته شده از اوضاعش... از سیگار... از نبود من و ... گفت یک هفته است لب به هیچی نمیزند. اعتراف کرد که در طول عمرش 2بار ترامادول مصرف کرده... 3بار ماری جوانا... یک بار هم کوکائین. این موارد را پیش مشاور گفت. گفت که فقط برای این بوده که مرا فراموش کند ولی نشده. گفت تصمیم گرفته عوض شود. میگفت ورزش را شروع کرده. راستش آرام تر هم شده بود. رنگ و رویش هم باز شده بود. مشاور به من گفت هیچکس را پیدا نمیکنی که مثل این دوستت داشته باشد. گفت من معتاد زیاد دیدم اما این واقعا معتاد نیست. گفت به او اعتماد کن. حتی وقتی مشاور گفت آزمایش اعتیاد بده، با کمال میل قبول کرد.
الان من نمیدانم چه کارکنم؟؟ تورو خدا راهنماییم کنید. در این مدت من هم نتوانستم به کسی فکر کنم. ولی واقعا میترسم دوباره به آن روزها برگردد... همش میگفت من بچه بودم. حالا قرار است که آزمایش اعتیاد بدهد و اگر منفی بود، من با خانواده ام در میان بگذارم.
به نظر شما حرفهایش باور کنم؟ چون همه او را به اسم آقای عاشق پیشه میشناسند... میگفت لج و لج بازیهایش و رفتارهای بدش بیشتر به این خاطر بوده که همیشه فکر میکرده برای من کم است... البته من هم این مسئله را به روش میآوردم! به نظر شما چه کار کنم؟؟ اعتماد کنم و مراحل بعدی را انجام بدهم یا اینکه حرفهایش از سر جو گرفتگی است؟! من دوستش دارم ولی نه انقدر که او مرا میخواهد... البته من موقعیت های بهتری هم دارم ولی همیشه فکر میکنم کسی مرا قدر این دوست ندارد! مشاورم میگفت هیچکی مثل این نمیتواند خوشبختت کند... ولی من شک دارم؛ چون چند بار دیگر هم از این حرفها را زده بود و زد زیر قولاش... این بار را میگوید خودش به این نتیجه رسیده؛ چون فرصتی نمانده... ما این ترم فارغ التحصیل میشویم و هرکدام به شهر خودمان بر میگردیم. ضمنا از لحاظ مالی هم وضعشان خوب است.
پاسخ سوال:
سلام
اولین نکته ای که باید به آن توجه کنی این است که باید بدانی عشق و علاقه به تنهایی برای ازدواج کافی نیست بلکه چیزی که اهمیت بیشتری دارد، این است که شما با هم در زمینه های فکری اعتقادی اخلاقی و رفتاری تناسب داشته باشید؛ چون اگر عشق و علاقه فعلی شما به هم از لیلی و مجنون هم بیشتر باشد ولی در این موارد با هم تناسب نداشته باشین، بعد از ازدواج این عشق دوام نمیآورد و از بین میرود که در این صورت دیگر برای پشیمانی فرصتی نیست. لذا اگر میخواهی ببینی طرف به درد شما میخورد یا نه باید عشق و علاقه ای که وجود دارد را کنار بگذاری و بعد ببینی با توجه به شرایطی که دارد میتوانی با او بسازی یا نه؟ یعنی اگر فرد دیگری بود با این شرایط؛ ولی علاقه ای این وسط نبود، باز هم به او جواب مثبت میدادی؟ اگر آره؛ پس ایشان هم مورد خوبی است.
در مورد اعتیاد و رفتارهای بدش، نمیشود قسم خورد که حتما درست میشود و دیگر مثل قبل نمیشود؛ چون همانطور که خودت میگویی قبلا هم قول داده ولی برگشته، این بار هم ممکن است برگردد. لذا شما سه تا راه داری:
1- اینکه ایشان را همینطوری که هست بپذیری و با همین خوصوصیات با او ازدواج کنی که اگر بعدا درست نشد و برگشت، بتوانی تحملش کنی. اینکه میتوانی یا نه را دیگر باید خودت جواب بدهی.
2- به او یک فرصت بدهی که خودش را ثابت کند؛ ولی نه به این شکلی که الان هستید؛ یعنی رابطه شما به شکل دوستی نباید بیشتر از این ادامه پیدا کند؛ چون آینده مشخصی ندارد و معلوم نیست به کجا ختم شود. ممکن است طرف اخلاقش را درست کند و همه چه اوکی شود ولی خانوادهها با این ازدواج مخالفت کنند!!! آن موقع هر دوی شما ضربه روحی بدی میخورید. لذا اگر به طور کلی ایشان را مناسب خودت میدانی و فکر میکنی تا حدودی در زمینه های گفته شده با هم تناسب دارید، به او بگو اگر قصد ازدواج داری باید رسما از طریق خانوادت اقدام کنی تا هم خانوادهها با هم آشنا شوند و نظرشان را بدهند و هم اینکه ما در کنار خانوادهها ببینیم به تفاهم میرسیم یا نه. اگر قبول کرد، برای اینکه همان اول با مخالفت خانوادهها روبرو نشوید، بهتر است چیزی در مورد رابطه و علاقتان به خانوادهها نگویید و بگویید یک واسطه شما را به هم معرفی کرده. برای اینکه دروغ هم نشود میتوانید یک واسطه مثلا همان خانم مشاور را معرفی کنید. بعد که طرف رسما آمد و نظر خانوادهها مثبت بود، آن موقع برای اینکه بتوانی به طرف اعتماد کنی که دیگر سراغ اعتیاد نمیرود و اخلاقش درست شده، موضوع را با خانوادهات مطرح کن و بگو میخواهیم مدتی با هم نامزد باشیم تا بیشتر همدیگر را بشناشیم و اگر به تفاهم رسیدیم ازدواج کنیم. در این مدت میتوانی تا حدودی بفهمی که طرف اصلاح شده یا نه. البته این مسئله نتیجه قطعی نمیدهد و ممکن است طرف برای به دست آوردن شما در این مدت ظاهر سازی کند ولی به هر حال اگر نمیتوانی روی عشقت پا بگذاری، این یک مقدار ریسک را باید بپذیری و احتمال این را هم بدهی که در آینده ممکن است به رفتارهای قبلیش برگردد که اگر یک وقت برگشت بتوانی تحمل کنی.
3- اینکه هیچ کدام از این ریسکها را نپذیری و قید این رابطه و ازدواج را بزنی. این کار هر چند ممکن است کمی با سختیِ فراموش کردنِ عشق، همراه باشد ولی خوبیش این است که نه مشکل درگیری با خانوادهها برای راضی کردنشان را دارید و نه ریسک برگشتن طرف به اعتیاد و اخلاق های نامناسب قبلیش.
پیروز و سربلند باشید
دو نکته تیره در گفته های شما وجود دارد که نمی توان به سادگی از آن گذشت..
اول : مسئله اعتیاد که اگر داشته باشد واقعا امکانش کمه که هیچ وقت دوباره سراغش نره (مخصوصا در مشکلات)
دوم : (که خیلی مهمتر هستش) اینکه گفتید چند بار زیر قولش زده که مسئله اول رو تیره تر می کنه
بنظر من شما یه مشاور مطمئن دیگه پیدا کنید و پیش او برید.. چون بنظر می رسه مشاور شما زیادی خوشبین هستند و یا از اون مدل مشاورهایی که فقط می خوان آمار ازدواج رو بالا ببرند!!
درهرحال شاید هم این آقا واقعا مناسب باشند.. اما چون امکانش کمه حتما پیش یک یا دو مشاور دیگه برید
بقیش رو هم (بعد انجام معقول تصمیم گیری) بسپارید به خدا
آدمها هیچ وقت عوض نمیشن تنها بخشی از رفتارهاشونو ممکنه ملایم تر کنن
درسته بعضی از آدمها عوض میشن اما فقط بعضی از آنها اونم آدمهایی که واقعا عوض شدن و سرگذشت زندگیشون عبرت همه شده در کتب تاریخی که من بعید میدونم ایشون جز اون دسته باشه
شما ایشونو باید همینطور که هست بپذیری
اگر میخوای ببینی آیا رفتارش تغییر کرده و به ثبات شخصیتی رسیده ؛ بهتره در شرایط قرارش بدی تا امتحان خودشون پس بده .
اینو بگم که هر شخصی باید در فرایند ازدواج ابتدا مصالح خودشو در نظر بگیره و در این زمینه بیرحم باشه . نباید از سر دلسوزی و ترحم جواب مثبت داد .
منم یه مشکلی مثل تو دارم نامزده منم تو دوستیمون قول داد این چیزارو ترک کنه ولی الان یواش یواش داره دستش برام رو میشه که دوباره داره انجام میده
البته اون به اصرار من کارهارو گذاشت کنار نه خواست واقعی خودش این جور آدم ها با یه تلنگر کوچیک برمیگردن به گذشتشون
شاید هم واقعا فرد مورده نظر شما تصمیم واقعی گرفته باشه
اون باید خودش به این رسیده باشه که این کارها اشتباهه نه به خاطر شما یا هرکسی اینکار هارو ترک کنه
موفق باشید
سلام.به نظر من اصلا خوب نی.مطمئنم باش فراموشش میتونی کنی.بدیاشو به خاطر بیار خیلی موثره تو فراموش کردن
دوستاتون چه مشاوره های جالبی میدن فقط چون شاید دیگه کسی پیدا بشه دوستون داشته باشه میگن باهاش باش مجرد موندن بهتر از یه ازدواج با آدمه نامناسبه که
ما دو نوع مشاور داریم که اصلا به حرفاشون اعتماد نکن مشاورای خیلی شجاع مشاورای خیلی ترسو اینم خیلی شجاعو رمانتیک بوده فحش دادن و بی ادب بودن بستگی به اخلاقه خودت داره مثلا من هیچوقت نمیتونم تحمل کنم ولی بعضی ها میتونن شما هم بدون این خصوصصیت خیلی زود عادت میشه و ترک کردنش خیلی سخت تره
پسری که پدرش اعتیاد داره و از این قضیه ناراحت نیست و حتی خودشم سمته دود میره اونم به خاطره این استرسای معمولیو عادی که برا همه پیش میاد حتی شیرینه برا بقیه مطمئن باش تو مشکلات زندگی حتما با دود و اینچیزا خودشو آروم میکنه اگر میتونی تحمل کنی باهاش باش
انقد سعی نکن عوضش کنیو منتظره معجزه باشی تا کاملا اونی بشه که میخوای شما هم اصلا کمال گرا نیستی عزیزم آدمای کمال گرا اصلا طرفه آدمای مورد دار نمیرن برعکس به نظرم خیلی ساده و آسون میگیرید ایشون از شما کوچیکتر هم هستن یخورده منطقی تر فک کن زندگیتو خراب نکن
روی حرفای خانم مشاورحساب نکن چرت گفته حرفاشو قبول ندارم بهتره یکم صبرکنید عجولانه تصمیم نگیرید و بهتره زیرنظر خانواده باهم ارتباط داشته باشین وپیش از عقد باهم رفت وامدداشته باشید از روی احساس تصمیم نگیریدمنطقی باشید اینکه آقا قصدتغییرخودشون رو دارن قبول ولی هیچ اطمینانی نیس ک تغییربدن شاید بعداز عقد کل تصمیماشون فراموش بشه تازه شخصیت ایشون از همون کودکی شکل گرفته پس احتمال تغییرش خ کمه و حرفاشون برپایه ی احساساتشونه ممطمین باشید 90% مخالف این ازدواجم
تازه دوستان شما و اون آقا فقط ظاهرقضیه یعنی علاقه اون اقا به شمارو میبینن پس به اصرارکسی تصمیم نگیرید خودتون باشید وتصمیم خودتون ، شماقراره زندگی کنیدبا اون اقا نه اطرافیانتون
اگرپافشاری کردن باهاشون برخوردکنیدوقاطعانه بگید که این مموضوع به زندگیه خودتون مربوطه
اينکه اون پسر ميگه «قصد دارم خوب بشم » با اينکه «موفق بشه خوب بشه» فرق ميکنه. يعني ممکنه راست بگه اما وقتي کسي با يک مدل تربيتي بزرگ شده خيلي سخت ميتونه تغيير کنه.
اما براي اينکه از کمک پدر و مادر هم استفاده کنيد بهش بگيد بياد خواستگاري .. ولي از همون اول بهش بگيد که روي جواب مثبت حساب نکنه در زمان خواستگاري مسائلي روشن ميشه که ممکنه قبلا نميدونستي.
سلام .. به نظر منم ریسکش بالاس ..طرف معتاد شده ... از کجا معلوم بعد ازدواج دست از این کاراش برداره .. عشقشم منطقی نیست ... در کل من اگه جای شما بودم دستمیذاشتم روی ایمانش .. اگه ایمان داشته باشه رو عشقشممیشه حساب کرد والا روی عشقشم حساب نکن..
واقعا ریسکش بالاست
بیخیال این ازدواج شو اصلا خوب نیست شما هم کفو هم نیستین
هم از نظر فرهنگی و اخلاقی و...
تمومش کن
به نظر من ریسک این ازدواج بالاست، دلیلی نداره آدم خودش را در چنین موقعیتی قرار بده، اون حرف خانم مشاور هم که گفته "هیچکس را پیدا نمیکنی که مثل این دوستت داشته باشد" را قبول ندارم.
عشق گلیه که از کنار هم بودن رشد میکنه و تو این شانس داری با کسی ازدواج کنی که از لحاظ شرایط اولیه و تناسب ها اوکی هست بعد کم کم عشق بینتون بوجود میاد چه بسا بیشتر از چیزی که در رابطت با این آقا تجربه کردی. از لحاظ خانوادگی هم شرایط خوبی نداره، اختلاف سنیتونم 2 سال منفیه.
در هر صورت خیلی دقت کن ،سعی کن قدرت عقلت در تصمیم گیری از احساست بیشتر باشه، از یه مشاور دیگه هم کمک بخواه اگه بگی کدوم شهری شاید بتونم یکیو بت معرفی کنم
موفق باشی