منم خواهر بزرگتر از خودم دارم

18:43 - 1393/04/28

سلام دوستان منم مثل یکی از دوستان که نوشته بود"خواهر بزرگتر دارم"، مسئله ای مشابه این دوست عزیزمونو داشتم: من دانشجوی کارشناسی ارشد هستم. وقتی سال دوم کارشناسی بودم (1389)خیلی خواستگار داشتم اون زمان نظرم درباره ازدواج : ممتنع بودم. کیسهای زیادی زنگ میزدنو مامانم اینا ردشون میکردن _بخاطر خواهر_منم انگار نه انگار... تا اینکه حدود 2 سال پیش علاقه داشتم ازدواج کنم اونقدر که مشاوره میرفتم. دردم ازدواج نبود، دردم سنتهای بدون توجیه والدینو بزرگترای فامیل بود اینکه باید اول دختر بزرگتر ازدواج کنه، بعد دختر کوچیکتر... انقدر مانع شدن که منم از فکرش اومدم بیرون ، کیس های خوبم یکی پس از دیگری رفتنو....، 6 ماهه خواهرم ازدواج کرده ، اما دیگه نه خبری ازون کیس های مناسبه نه تکلیف من برای ازدواج ... دیگه نه شوری برای ازدواجو نه بی علاقگی !! نمیدونم با خودم چند، چندم... اما فقط اینو میدونم : اگر آدما یکم منطقی بودن اگر پدر و مادرا همه جوانب همه مسائل زندگی رو در نظر بگیرن، دنیا گلستونه:) نمیدونم از اتفاقاتی که گذشته حالم خوبه یا بد فقط میخوام بگم: قسمت آدما دست خودشونه... مثل الان که من با تحصیلات خواستگارام مشکلی ندارم اما خانواده دارن... تفاوت نگاهمون شاید زیاد نباشه اما دردآوره... موفق باشین

http://btid.org/node/33718
تصویر mahseta
نویسنده mahseta در

این کار پدر مادرا خیلی اشتباهه ولی من تا خواهرم مجرد بود خودم دوست نداشتم راجب من حرفی زده بشه مخصوصا وقتی میدیدم پسره از خواهرم هم بزرگتره اما میخوان راجب من صحبت کنن حرصم میگرفت و بهم برمیخورد.الانم اصلا پشیمون نیستم چون خیلی خواهر گلیه و خودش اصلا همچین نظری نداشت 

خدا بزرگه مشکل شما هم حل میشه همون طور که بالاخره خواهرتون هم ازدواج کرد مطمئن باشید شما هم یه مورد خوب قسمتتون میشه 

 

تصویر حلما
نویسنده حلما در

تو یه کتابی خوندم وقتی امام زمان ظهور کنند سنت های غلطی که مانع ازدواج جوونها میشه رو از بین میبرن

اللهم عجل لولیک الفرج

تصویر shamim91
نویسنده shamim91 در

پرواز جون درد منم مثله تو هست باهات هم دردم...
نمیدونم چی بگم ولی شاید اینا حکمتیه و خواست خداست ک باعث میشه این اتفاقا بیفته ...نمیدونم واقعا...
همدرد و هم درک زیاد داری خواهر...

تصویر atii
نویسنده atii در

واااااااااااااااای منتظر!crying من تفاوت سنیم با خواهرم فقط یه ساله... الان مزدوج شده اما درد من هنوز پا برجاس که آخه چرااااااااااااangry

شاید ازون زاویه نباشه، اما از نگاه و حرف مردم.... درسته بیخیالش میشم اما گاهی در خلوت خودم میگم: کاش دخترا مجبور نبودن ازدواج کنن اونوقت من تا اخر عمر حال زندگیمو میکردم . والللا. خدا خودش هرچی کهصلاحه بزاره جلو راهمون.. راضییم به رضای خدا

تصویر sarasara
نویسنده sarasara در

سلام  دلم خیلی گرفته منم مشکل شما رو دارم میخوام یکم دردل کنم تا بلکه سبک بشم .... من 24 سالم هست وخواهرم 25 سالش هست برای خواهرم خیلی خواستگار میاد اما هیچ کدوم دوباره نمیان همه شون میذارن میرن چه از خوب وچه از بد نمیدونم چرا قیافش هم خوبه اما نمیدونم که چرا این جوری میشه ..... منم نزدیک یک سال هست که بایه نفر اشنا شدم ومیخواد بیاد خواستگاری خیلی اصرار داره اما خواهرم نمیذاره parvaz جان برای شما پدر و مادرتون نمیذاشتن اما برای من میذارن اما خواهرم راضی نمیشه که نمیشه ومیگه اگه تو ازدواج کنی منم میمونم خونه ودست به کاراهای خطرناک میزنم میگه باید تا سی سالگی صبر کنی میگه سنی نداره.... واز یک طرف بهش حق میدم واقعا سخته اما منم توی بد وضعیتی گیر کردم نمیدونم باید چیکار کنم همه ی فامیلای  اون ما رو باهم دیدن وشروع کردن به دست انداختن وپشت سرش حرف زدن وکم کم داره روی کارش هم اثر میذاره اونم توی بد وضعیتی هست نمیدونم باید چیکار کنم خب به اونم حق میدم ..... خب اگه من صبر کنم واین موقعیتم رو از دست بدم دیگه ضمانتی هست که دوباره برای من خواستگار بیاد چون منم سنم کم نیست از یک طرفم خواهرم حق داره....... ما حتی به نامزدی هم راضی شدیم اما خواهرم حتی به اینم راضی نیست واگه حرفی بشه شروع میکنه به تهدید وبد دهنی ..... به خدا گیر کردم اعصاب همه خانواده خورد شده مامانم میگه پنهانی یه نامزدی کنید هیچی نفهمه اما خواهرم میگه نه اینجوری اونا پورو میشن ومن رو کوچیک کردید......... تورو خدا شما بگید من چیکار کنم دارم دیگه دق میکنم

تصویر منتظر
نویسنده منتظر در

نمیدونم چی باید بگم!!! منم به درد شما دچارم.....فقط تفاوتش اینکه من دارم از وجود خواهربزرگترم عذاب میکشم! و هنوز مجرده....

بنظرم بیشتر موانع ازدواج رو والدین درست میکنن و این درحالی هست که فکرمیکنن خیلی هم کار درستی میکنن!

من حال 2 سال پیش شمارو دارم الان!!

 

تصویر hosseinz
نویسنده hosseinz در

این یهرسم مسخره ایه تو ایران

که بش اگر عمل نشه تا یک عکر دلخوری و قهر به ارمغان میاره

 

یعنی تا این حد ما بنی اسراییلی هستیم !

تصویر باران
نویسنده باران در

سلام اقای حسینم.

 متوجه جمله اخر نشدم نفهمیدم یعنی چه؟

ممنون میشم بفرمایید

تصویر یاسمین زهرا

به نام خدا

سلام باران جان

فکر کنم منظور اقای حسینم بهانه های بنی اسراییلی هستش...یعنی به بهانه بودن خواهر بزرگه مانع ازدواج کوچیکه میشیم..این یه نمونه بهانه بنی اسراییلی می باشدcheeky

تصویر باران
نویسنده باران در

ممنون زهراجان.cheeky

یجور احترام هست البته خب رسم غلطیه و اگه رعایت نشه ممکنه ناراحتی به همراه داشته باشه.

تصویر atii
نویسنده atii در

ممنون باران. اما من واسه کسی قربانی(نه انقدر جنایی ولی  یه لول پایینتر) شدم که ذره ای محبت و لطف نداره بهم. واسه کسی کیسامو از دست دادم که واسه هیچو پوش بهم حسودی میکنه واسه کسی رفتم کنار که گاهی به خاطر هیچ و پوج تحقیرم میکنه. من خوب بلدم خودمو جای آدما بزارم اما این موردو نمیذارم چون خودم از همه دنیا واسه خودم مهم ترم. فداکاری رو میزارم واسه اهلش (که البته نیست:()

به هرحال ممنونم از نظرت. راستی پدر و مادرو نگاهشونو خوب اومدی من ایمان دارم به کارایی که میکنن شاید از دید من منطق اینه و از دید والدینم یه چیز دیگه اس... خدا مرا کافی ست(فسیکفیکهم ال...):)

تصویر باران
نویسنده باران در

خواهر کردن و نکردنشو کاری ندارم....شاید دنیا بد

مهم اینه که شما خواهری کردی..

تصویر باران
نویسنده باران در

سلام

همه حرفات درست

متاسفانه درد داره اما

درد خواهر  یه چیزه دیگس

شاید اگه به این فکر کنی که اگه ازدواج کرده بودی و خواهر بزرگترت مجرد بود شاید رنج میکشید که دختر اوله اما مجرده اروم بشی که این تفاق نیفتاده...

من مشاور نیستم یکی مثه خودت شاید نظرم اصلا درست نباشه

اما از خدا میخوام زنده نباشم اگه کاری کنم که باعث درد روحی خواهرم بشه...

اما فرصتها بازم پیش میاد ان شاالله

نمیدونم اما پدر و مادر زوایایی رو میبینن که ما قطعا نمیبینیم

فکر نکن نفسم از جای گرم بلند میشه نه بخدا

 

از خدا میخوام که هر چه زودتر سرو سامون بگیری و سرزنده و با نشاط باشی.

تصویر منتظر
نویسنده منتظر در

باران جان باید واسه کسی خواهری کنی و پاش وایستی که خواهر باشه واقعا!!!