شیطان‏ شناسى‏

21:28 - 1394/11/10

اشاره‏
آنچه پیش رو دارید گزیده‏اى از سخنان حضرت آیة اللّه مصباح یزدى (دامة بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاریخ 1/7/86 ایراد فرموده‏اند و با اندكى تصرف ارائه مى‏ شود. 
* * *
شیطان، مبدأ شرارت‏
شیطان یك معناى عامى دارد كه به صورت صفت ذكر مى‏شود، یعنى موجودى كه مبدأ شرارت است. گاهى شیطان بر «ابلیس» اطلاق مى‏ شود، شیطان با الف و لام عهد كه گفته مى‏ شود یعنى آن شیطان معینى كه معهود است، وگرنه لفظ شیطان اسم خاص نیست بلكه ابلیس اسم خاص است. شواهدى هست كه عنوان شیطان بر غیرابلیس هم اطلاق مى‏ شود. 
ما این موجود را نمى ‏شناسیم و نمى‏ بینیم. قرآن هم مى‏ فرماید: «إِنَّهُ‏و یراكُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ‏و مِنْ حَیثُ لَا تَرَوْنَهُمْ»؛ (1) «به درستیكه شیطان و قبیله ‏اش، شما را مى‏ بینند. از جایى كه شما آنها را نمى ‏بینید.‌» 
ما نه از دركِ شیطان تجربه حسّى داریم و نه هیچ برهانِ عقلى وجود شیطان را اثبات مى‏كند. فقط راه شناختش وحى است. اگر انبیاء نفرموده بودند كه چیزى به نام ابلیس وجود دارد و شیطانى هست كه در انسان وسوسه‏ هایى ایجاد مى ‏كند، هیچ راهى براى اثباتش نداشتیم؛ مگر اینكه كسى از اولیاء خدا باشد و ببیند، یا كسى كه خودش از شیاطین باشد!
من بهترم!
خداى متعال براى اینكه هم میزانِ ایمان و تسلیم ابلیس را آزمایش كند و هم وسیله‏اى براى آزمایش بنى آدم قرار دهد، او را سالها قبل خلق كرد تا اینكه نوبت به خلقت حضرت آدم‏ علیه ‏السلام رسید. بعد به ملائكه دستور داد كه سجده كنند. شیطان هم در صف ملائكه بود. همه فرشتگانى كه مورد این خطاب بودند، اطاعت كردند و در مقابل حضرت آدم سجده كردند، مگر ابلیس. خداى متعال فرمود: چرا تو سجده نكردى؟ گفت: خدایا من از انسان بهترم؛ «أَنَا خَیرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ‏و مِن طِینٍ‌» ؛ (2) «من بهتر از او هستم. مرا از آتش خلق كردى و او را از خاك سفت شده آفریدى.‌» وجود من كامل‏تر است، افضل است، صحیح نیست كه موجود كامل‏تر در مقابل موجود ناقص به خاك بیفتد. 
با این عصیانى كه شیطان كرد، معلوم شد ایمانِ ابلیس، مطلق نیست. ایمانى پذیرفته است و موجب كمال مى‏ شود كه شرط و قیدى نداشته باشد. شش هزار سال ملائكه خیال مى‏ كردند ابلیس هم مثل خودشان ایمانِ مطلق دارد. این جریان باید اتفاق مى‏افتاد تا معلوم شود ایمان او مطلق نیست. این هشدار بزرگى براى ما هم هست كه خودمان را بیازماییم، ببینیم ایمان ما مطلق است یا مشروط؟ آیا طورى هستیم كه هرچه خدا امر كند اطاعت كنیم؟ این بستگى به مراتب امتحان دارد. 
امتحان الهى 
آنهایى كه ظرفیت شان بیش‏تر باشد، امتحانشان سخت‏ تر است. برخى تكالیف بسیار سخت است و شاید در میان میلیونها انسان یك نفر هم ظرفیتش را نداشته باشد، ولى خدا ظرفیت هایى در افرادى سراغ دارد و آن تكالیف را متوجه آنها مى‏ كند، تا امتحانشان كند و به درجات عالى برسند. به حضرت ابراهیم ‏علیه ‏السلام دستور مى‏ دهد كه جوانِ شادابِ زیباىِ مؤدّبِ بامعرفتت را به دست خودت سر بِبُر؛ «وَاِذِ ابْتَلَى اِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»؛ (3) «و هنگامى كه پروردگار ابراهیم او را به امتحاناتى مبتلا ساخت، ابراهیم آنها را به اتمام رساند.‌» 
این امتحان براى همه نیست، ما اگر خارى هم توى پاى بچه ‏مان برود نمى‏توانیم تحمل كنیم. ابلیس، امتحان شد فقط به اینكه در مقابل انسان به خاك بیفتد. شیطان گفت: تو من را از این تكلیف معاف كن، من عبادتى مى‏كنم كه هیچ كس نكرده باشد. به حسب روایت، خداى متعال فرمود: «اِنِّى أُحِبُّ أنْ أُطَاعَ مِنْ حَیثُ أرِید؛ (4) من دوست دارم به صورتى كه مى‏خواهم اطاعت شوم.‌» اگر مى‏ خواهى اطاعت كنى، همان طورى كه من مى گویم انجام بده والاّ تو دلت را اطاعت كرده‏اى و هرطور دلت خواسته عمل كرده ‏اى. 
شیطان در این امتحان مردود شد، آگاهانه هم مردود شد! از یك طرف كبر و خود بزرگ‏بینى كه در دلش بود و از یك طرف حسدى كه نسبت به حضرت آدم داشت، باعث شد سرسختى نشان بدهد. این موجب شد تا انسانها به وسیله این ابلیس آزمایش شوند. بعد از اینكه ابلیس مردود شد گفت: «فَبِعِزَّتِكَ لَاُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ * اِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ». (5) قسم خورد به عزت الهى كه همه آدمی زادها را گمراه كند. فقط یك استثناء كرد و آن بندگان مخلَص را، یعنى آنهایى را كه خدا براى خودش خالص كرده است. 
تسلّط شیطان‏
اوّلاً شیطان هیچ كس را نمى‏تواند مجبور كند. اگر كسى روز قیامت بگوید: خدایا! من تحت وسوسه شیطان مجبور شدم این كار را بكنم، خدا بر او حجت دارد. شیطان بر هیچ كس تسلطى ندارد. روز قیامت جهنمی ها با هم به تخاصم مى‏ پردازند. او مى‏ گوید تقصیر تو بود، دیگرى مى ‏گوید تقصیر تو بود. «كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا»؛ (6) «هر گروهى داخل [جهنم‏] مى‏شود آن دیگرى را لعنت مى‏كند»، تا بالاخره مى‏آیند سراغ ابلیس و مى‏گویند: تو بودى كه همه ما را گمراه كردى، جواب مى‏ دهد: «مَا كَانَ لِى عَلَیكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ»؛ (7) «من تسلّطى بر شما نداشتم»، «اِلاَّ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى»؛ «مگر اینكه من دعوتتان كردم و شما قبول كردید.‌» 
البته گاهى كار به جایى مى ‏رسد كه افرادى خودشان را در اختیار شیطان قرار مى‏ دهند و مركب شیطان مى‏ شوند. خودشان مى‏ روند در اختیار شیطان، خب او هم تسلّط پیدا مى‏ كند، ولى خدا براى شیطان بر كسى تسلّطى قرار نداده است. «اِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یتَوَلَّوْنَهُ»؛ (8) «تسلط شیطان فقط بر كسانى است كه او را تبعیت مى‏ كنند.‌» اگر كسانى ولایت شیطان را بپذیرند و بگویند تو آقا و ما نوكرتیم و هرچه تو مى ‏گویى ما عمل مى‏كنیم، شیطان هم این هدیه را از ایشان مى‏پذیرد و سوارشان مى‏ شود. این‏طور افراد نه تنها خودشان گمراه مى‏ شوند، بلكه ابزارى مى‏ شوند براى گمراه كردن دیگران. شیاطین انس از اینجا پیدا مى‏ شوند. 
حكمت خلقت شیطان‏
چرا خدا شیطان را آفرید و چرا این طورى شد؟ این چراها در سطح ساده ‏اى براى افرادى كه با تدبیر الهى و با فلسفه آفرینش آشنا نیستند زیاد مطرح مى‏ شود. خدا این عالم را طورى آفریده كه كارها با اسباب انجام بگیرد. این هم حكمت ها دارد، نه اینكه خدا نمى‏ توانست كارها بدون اسباب انجام شود. اصلاً وجود این اسباب، فلسفه وجود این عالم است. اگر این اسباب نباشد، این عالم جا ندارد. براى مثال، همه ما احتیاج به غذا داریم، قرآن هم تصریح مى‏كند به اینكه روزى شما و فرزندانتان همه با خداست. سؤال مى‏شود كه خوب بود ظهر كه مى‏ شد خدا روزىِ ما را مى‏ گذاشت سر جانمازمان، چرا آدم باید این‏قدر زحمت بكشد و كار كند؟! این اسباب براى چیست؟ راحت، خدا یك نان درست مى‏ كرد، مى‏ گفت: نان! موجود شو؛ «كُنْ فَیكُونَ» براى خدا كه هیچ زحمتى ندارد! اما این حكمت دارد. از اوّلى كه دنبال غذا مى‏روید تا آخر، چقدر براى شما زمینه آزمایش فراهم مى‏ شود. چقدر تكلیف براى شما و دیگران پیش مى‏ آید كه در هر قدمى یا بهشت است یا جهنّم، یا ثواب است یا عقاب. آیا كشاورز در زمین خودش كشت مى‏ كند یا در زمین غصبى؟ آیا زكاتش را مى‏ دهد یا نمى‏ دهد؟ آیا مزد كارگر را درست مى‏ دهد یا نه؟ نانوا نان را درست مى‏ پزد یا نه؟ معامله ‏ها درست است یا نه؟ ربا و كم ‏فروشى هست یا نیست؟
سر یك شكم سیر شدن، باید هزارها زمینه براى تكلیف پیش بیاید. زمینه ‏اى كه انسان رشد كند. رشد ما در اطاعت امر خداست، امرى باید باشد تا اطاعت كنیم. امر به چه؟ هرچه بیش‏تر زمینه امر و نهى فراهم شود، زمینه تكامل انسان هم بیش‏تر فراهم مى ‏شود و این عالم آفریده شده تا ما تكامل پیدا كنیم. درست است كه هواهاى نفسانى خودش عاملى براى امتحان است، كه آیا ما به تمایلات خودمان عمل مى ‏كنیم یا زمینه را براى شكوفایىِ استعدادها و درخواسته اى معنوى و ملكوتى فراهم مى‏ كنیم؟ امّا در خیلى از این موارد، هر دو طرف، عاملى ضعیف است. احتیاج به یك تحریك داریم، یعنى زمینه امتحان بیش‏تر، عمیق ‏تر، لطیف ‏تر و قوى‏تر باید فراهم شود. در این میان نقش شیطان تقویت هواهاى نفسانى است. 
وسوسه؛ همان ‌آش و همان كاسه‏
نكته دیگر اینكه چرا تصور مى‏كنیم غذاى حرام لذّتش بیش‏تر است؟ چرا تصور مى‏ كنیم غذاى دزدى مزه‏اش بیش‏تر است؟ چرا فكر مى‏ كنیم نظر به نامحرم لذتش بیش‏تر است؟ بعد هم مى‏ بینیم، نه، خیلى زشت‏تر هم بود و هیچ لذت فوق العاده‏اى هم نداشت، اما باز فردایش همان‌اش است و همان كاسه! باز خیال مى‏ كند نه خیر، این چیز دیگرى است! انسان در كار خودش تعجب مى‏ كند كه چطور مى‏ شود هر روز فریب مى‏ خورم؟ این كار شیطان است. موجودى است كه به شما القاء مى‏ كند این لذتش بیش‏تر است، «یوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ»؛ (9) «در قلبهاى مردم وسوسه مى‏كند.‌» «لَاُزَینَنَّ لَهُمْ فِى الْاَرْضِ»؛ (10) «در روى زمین براى مردم تزیین مى‏ كنم.‌» 
خودش گفته من چیزهایى را كه ضرر دارد، گناه است و موجب عذاب مى‏شود، در نظر مردم زینت مى‏ دهم. كارى مى‏ كنم خیال كنند این چیز دیگرى است!
شك، توهّم، ترس‏
مجموع كارهایى كه شیطان مى‏ كند چند سنخ است. یكى اینكه در شناختهاى ما با وسوسه‏ ها و القائاتش تصرف و یقین ما را تدریجاً به شك بدل مى ‏كند. گاهى در واضح‏ترین چیزهایى كه هیچ عاقلى انكار نمى‏ كند، آدم مبتلا به شك مى‏ شود. 
در یك دسته چیزهایى كه آدم مى‏داند ارزش و لذتش چه اندازه هست، توهّماتى مى‏ كند و گمان مى ‏كند كه لذتش فوق العاده است. بعدش هم مى‏ بیند كه نشد، باز هم مرتبه دوم و سوم تكرار مى كند. 
نوع دیگر كار شیطان این است كه در مواردى كه انسان باید كار و تكلیفى انجام بدهد، مى ‏ترسد ضرر كند. مصداق واضحش خمس دادن است. سر سال كه مى‏ شود جانش در مى‏ آید خمسش را بدهد! با اینكه خرجهاى دیگر مى‏ كند؛ سفر مى‏ كند، سوغاتى مى‏خرد، خرجهاى الكى مى‏ كند. «الشَّیطَانُ یعِدُكُمُ الْفَقْرَ»؛ (11) «وعده فقر به آدم مى‏ دهد، یا تعبیر بهترش «یخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ»؛ (12) دوستانش را مى‏ ترساند.‌» مى‏ گوید: اگر تكلیفت را انجام بدهى فقیر مى‏ شوى. اگر روزه بگیرى مریض مى ‏شوى. در صورتى كه بر عكس است. آن دوایش است، همان زكات و خمس باعث رشد مالش مى‏ شود. «الشَّیطَانُ یعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَیأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللّهُ یعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً»؛ «شیطان وعده فقر به شما مى‏دهد و شما را به فحشا او امر مى‏كند و خداوند وعده مغفرت از جانب خودش و فضل و بخشش مى‏ دهد.‌» 
شیاطین انس هم عیناً همین كار را مى‏ كنند، دست‏ پرورده همین هستند! مى‏ن شینند تعریف مى‏كنند، دیشب رفتیم فلان جا چقدر حال كردیم، راست و دروغ به هم مى‏ بافد تا این جوان را تحریك كند فردا شب با او باشد. كار شیطان هم همین است، مى‏ گوید: بیا ببین چقدر لذت دارد. گول این آخوندها را نخور. 
الهى أشكو... 
از لطفه اى قرآن این است كه به صورت هاى مختلف به ما هشدار مى‏دهد چنین دشمنى دارید؛ «اِنَّ الشَّیطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً». (13) این واقعاً دشمن شماست، شما هم با او دشمنى كنید. وقتى انسان دید كسى به این فكر است كه او را به گناه بكشاند، این هم شیطان است، نباید او را دوست خودش حساب كند. «اِلَهِى أَشْكُو اِلَیكَ عَدُوّاً یضِلُّنِى؛ (14) خدایا از دشمنى كه گمراه مى‏ كند به تو شكایت مى‏ كنم.‌» آن دشمن، دشمنى نیست كه فقط بخواهد مال من یا خوشى زندگى من كم بشود، نه، او مى‏ خواهد من را گمراه كند. از این دشمن به تو پناه مى‏ برم و شكایت مى‏ كنم. بعد مصداقش را ذكر مى‏فرماید. «وَشَیطَاناً یغْوِینِى؛ (15) و شیطانى كه مرا اغوا و گمراه مى‏ كند.‌» چون خودش گفته بود: «لَاُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ»، (16) قسم خورده به اغواى من. حالا كار این دشمن چیست؟
«قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْوَاسِ صَدْرِى»، (17) سینه من را پر از وسواس مى‏كند. «وَأَحَاطَتْ هَوَاجِسُهُ بِقَلْبِى»، (18) این خطوراتى را كه القاء مى‏ كند قلب من را احاطه مى‏ كند. یعنى آنچنان خاطراتى در ذهن آدم ایجاد مى‏كند و فشار مى‏آورد كه قوّه ادراكى انسان را احاطه مى‏كند. تا مى‏آیم فكر صحیحى بكنم، فوراً خاطرات شیطانى مى ‏آید، و قلب را احاطه مى‏ كند. 
«یعَاضِدُ لِىَ الْهَوَى (19) ؛ هواى من [در گمراه كردنم‏] به من كمك مى‏ كند. این نقش شیطان را درست نشان مى‏ دهد، آنى كه من را به گناه مى‏ كشد، هواى نفس است، اما این هواى نفس و خواهش ها را شیطان تقویت مى‏ كند. 
«وَیزَینُ لِى حُبَّ الدُّنْیا؛ (20) و دوست داشتن دنیا را برایم تزیین مى‏ كند.‌» انسان به‏طور طبیعى علاقه‏ هایى به دنیا دارد، ما فرزندِ این دنیا هستیم، رشدمان در طبیعت است، چیزهاى این دنیا را دوست داریم؛ اما این طور نیست كه به آنها عشق بورزیم. هر وقت نیازى احساس مى‏ كنیم غذا مى‏ خوریم؛ اما شیطان این چیزها را تزیین مى‏ كند. این باعث مى شود كه تدریجاً آدم نسبت به دنیا عشق بورزد و فریفته دنیا شود. اولیاى خدا هم از غذاى خوب خوردن و استفاده از زینت هاى دنیا لذت مى ‏برند، «مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ»؛ (21) «چه كسى زینت خدا را كه براى بندگانش قرار داده، حرام كرده است؟» از معاشرت با همسر خوبشان لذت مى ‏برند، ممنوع نیست؛ اما دلباختگى و فریفته شدن و شیفتگى است كه آدم را به تجاوز و طغیان مى‏ كشاند و بعد هم خداى نكرده به بى‏ایمانى. 
«وَیحُولُ بَینِى وَبَینَ الطَّاعَةِ وَالزُّلْفَى»؛ (22) و [هواهایم‏] بین من و بین اطاعت و نزدیكى به تو حایل و مانع ایجاد مى‏ كند.‌» آن وقت كار به اینجا مى‏رسد كه من دیگر آن رغبتى كه به اطاعت خدا و به تقرب دارم، میلى كه به كمالات انسانى و ارزشهاى معنوى دارم، فراموشم مى‏ شود. من مى‏مانم و همین خواسته ‏هاى حیوانى و همین لذت هاى دنیا كه روز به روز مرا از خدا و از كمالات انسانى دور مى ‏كند. خداوند همه ما را در پناه خودش قرار دهد. ان‏شاء اللّه‏

پی‌نوشـــــــــت‌ها:

1) اعراف/ 27. 
2) اعراف/ 12. 
3) بقره/ 124. 
4) بحار الانوار، ج 2، ص 262، باب البدعة والسنة، روایت 5. 
5) ص/ 82 - 83. 
6) اعراف/ 38. 
7) ابراهیم/ 22. 
8) نحل/ 100. 
9) ناس/ 5. 
10) حجر/ 39. 
11) بقره/ 268. 
12) آل عمران/ 175. 
13) فاطر/ 6. 
14) مناجات الشاكین. 
15) همان. 
16) همان. 
17) همان. 
18) همان. 
19) همان. 
20) همان. 
21) اعراف/ 32. 
22) مناجات الشاكین. 

برچسب‌ها: