افزودن دیدگاه

تصویر به تو از دور سلام

اسم قصه: عید قربان

 موضوع قصه: ترک عادتهای بد (سخن چینی، عیبجویی، غیبت و قهر کردن)

ما هر سال عید قربانی یه گوسفند، قربانی می کنیم و یه مقداری از گوشتش رو بین همسایه ها و باقیش رو بین نیازمندا تقسیم می کنیم.
بابا چند روزه یه بع بعی خوشگل و بامزه خریده که امروز قربونی کنیم.

بابا میگه: خدا با کمک کردن به فقرا بخشی از گناهانمون رو می بخشه.(۱)
بابا میگه: همونطوری که سر گوسفند رو می زنیم، باید سر و ریشه عادتهای بدمون رو هم بزنیم.
ما باید یاد بگیریم عادتهای بدمون رو از بین ببریم.(٢)

با حرفهای بابا من توی فکر رفتم و یاد کارهای این چند روزم افتادم.
آجی من، آمنه، خیلی مهربونه. من با آجیم خوبم خیلی صمیمی هستم. 
آمنه پرسید: چی شده زهرا؟ چرا ساکتی؟ توی چه فکری؟
_ من یه عادت بد دارم. من خبرچینی می کنم.
آمنه: درسته عزیزم؛ خبرچینی کار بدیه. چون باعث کینه و دعوا و کدورت میشه. (٣)
من برای آمنه ماجرای اون روز رو تعریف کردم و گفتم: من اون روز خبرچینی کردم و یه حرف از فاطمه بردم برای نسرین. 
به نسرین گفتم که فاطمه میگه: تو مثل توپ بستکبال چاق و گردی. 
بعد فاطمه هم ناراحت شد و از نسرین گله کرد و دعواشون شد. بعدش هم فاطمه از من دلخور شد که خبرچینی کردم. الان هر سه با هم قهریم.
الان که فکر میکنم می بینم راست میگن که آدم خبرچین، فتنه گره و باعث دعوا و اختلاف بین دوستان میشه!
اگر من سخن چینی نمی کردم با هم دعوامون نمی شد و الان با هم دوست بودیم.
من باید این عادت بد رو ترک کنم. 
من باید یاد بگیرم کارهای بدمو قربانی کنم.
آمنه: درسته آجی گلم، فدات بشم، ولی مثل اینکه یه کار بد دیگه هم باید ترک کنی ها!!!! 
گفتم: چه کار بدی؟
گفت: یه کم فکر کن.
ولی هرچی فکر کردم؛ چیزی یادم نیامد و گفتم آمنه منظورت چیه؟ 
آمنه گفت: شما غیبت همدیگه رو کردید.
غیبت؟!!! غیبت دیگه چیه؟!
آمنه: غیبت یعنی پشت سر دیگران حرفهای بد زدن. غیبت یعنی پشت سر دیگران حرفهایی رو بزنی که اگه بفهمه ناراحت بشه؛ مثل همین کاری که شما انجام دادین! شما نباید پشت سر همدیگه حرف بزنید. غیبت هم مثل عیبجویی میمونه، موجب کدورت و ناراحتی و قهری میشه! خدا هم در قرآن گفته: وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ یعنی واى بر هر غيبت‌كننده عيبجويى! (۴)

_ آمنه جون؛ راست میگی؛ هرسال روز عید قربان، فاطمه و نسرین هم برای کمک می اومدن! ولی امسال باهم قهریم و نیامدن و من تنهام. آدم خبرچین عاقبت تنها میشه.
آمنه: خب حالا میخوای چکار کنی؟
_ میخوام کارمو جبران کنم و دیگه خبرچینی و غیبت نکنم.
_ خب الان بسته های گوشت قربانی آماده است. میتونی براشون بسته ها رو ببری و آشتی کنی!
_ آره؛ باید خودم بسته ی نذری فاطمه و نسرین رو ببرم. اتفاقا از مامان هم اجازه گرفتم و مامان هم اجازه داده!
اول باید برم خونه نسرین!

تق تق تق!
کیه؟ منم زهرا... سلام نسرین جون! حالت خوبه؟ عیدت مبارک باشه! جای تو امروز خیلی خالی بود. گوشت قربونی رو قسمت کردیم.
نسرین: آهان. ممنون، قبول باشه!
_نسرین از من ناراحتی؟ من اومدم عذرخواهی کنم. ببخشید نسرین جون؛ من میخوام جبران کنم. منو میبخشی؟
_ خدا ببخشه زهرا جون. عید شما هم مبارک باشه!
_ من دارم میرم خونه فاطمه، تو هم میای؟
_ معلومه که نمیام... مثل اینکه یادت رفته که فاطمه در مورد من چه چیزا گفته؟!
_ ولی فاطمه دلش برای تو تنگ شده. 
فاطمه همیشه به من میگه که نسرین دوست خوبیه! 
نسرین بیا با هم بریم خونه فاطمه و بسته گوشتشون رو بدیم؟
_ نه، زهرا جون! من با فاطمه قهرم.
_ ولی قهر کردن کار بدیه، مسلمون بیش از سه روز نباید با دوستش قهر باشه! هر کدوم که زودتر آشتی کنه، خدا اونو زودتر میبخشه.(۵)
فاطمه هم الان دلش میخواد با تو آشتی کنه!
الان حتما فاطمه داره با خودش میگه!
تو وقتی قهر کردی            
دل من را شکستی          
تو الآن چند روز است             
که با من قهر هستی
پریشب در خیالم               
صدایت را شنیدم               
همین دیشب دوباره            
تورا در خواب دیدم
برای دیدن تو             
دل من تنگ تنگ است            
بدون تو دل من              
کلاغی زرد رنگ است  
بیا تا با نگاهی                   
به روی هم بخندیم                
درِ دلهایمان را                     
به روی غم ببندیم 
به آبِ آشتی ها                
تن خود را بشوییم                 
سلامی تازه از نو                 
به همدیگر بگوییم

نسرین جون! اشتباه از من بود. من نباید پشت سر شما حرف میزدم. خبرچینی من باعث شد که همه با هم قهر بشیم. کار من ناپسند بود. ولی امروز تصمیم گرفتم عادتهای بدمو قربونی کنم.
_ خیلی خب زهراجون، بذار از مامانم اجازه بگیرم! 

خلاصه فاطمه و نسرین با هم آشتی کردن و فاطمه هم بابت غیبت و عیبجویی که انجام داده بود از نسرین عذرخواهی کرد. 

من به فاطمه هم تصمیمی که گرفته بودم رو گفتم: 
_ فاطمه؛ من امروز تصمیم گرفتم عادتهای بدمو قربونی کنم. چون امروز روز عید قربانه! 
روز عید قربان باید عادتهای بدمون رو قربونی کنیم. اونوقت هر روزی که کار بدی نکنیم ، انروز روز عیده!

فاطمه: منم عادتهای بدی دارم. کار اونروز منم، غیبت بود، عیب جویی هم کردم. من، هم پشت سر نسرین حرف زدم و هم عیبجویی کردم. و الان خیلی پشیمونم. 
منم باید این دو عادت زشت رو ترک کنم. 
زهرا: آره، فاطمه. منم پشت سر تو حرف زدم و این کار منم غیبت بود، ازت معذرت میخوام. منم باید غیبت رو ترک کنم.
فاطمه: عیبجویی هم خیلی عادت زشتیه. خدا از غیبت و عیبجویی خوشش نمیاد و فرموده : وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ یعنی واى بر هر غيبت‌ كننده عيبجويى!
یهو نسرین گفت: بچه ها الان که دارم فکر میکنم می بینم منم سریع ناراحت میشم و زود قهر میکنم. منم باید عادت قهر کردن رو از خودم دور کنم. 

من امروز خیلی خوشحالم که دوباره مثل هرسال، سه نفری گوشتها را بین همسایه ها تقسیم کردیم. و هر سه، تصمیم گرفتیم عادتهای بدمون رو ترک کنیم.

یاعلی
______________________
۱.اشاره به آیه ٢٧۱ بقره
٢. اشاره به حدیث امام علی (ع): «ذَلِّلوا أنفُسَكُم بِتَركِ العاداتِ؛ نفوس خود را به ترک عادتها رام کنید».(غرر الحکم، ج ١/فصل٣٢ ،  حدیث٣٨).
٣. اشاره به حدیث امام علی(ع): «اِیّاکُمُ وَ الَّنمائِمَ فَاِنَّها تُورِثُ الضَّغائِن؛ از سخن چینی بر حذر باشید که سبب کینه و دشمنی است».(کنز الفوائد، ج ‏۲، ص ۱۴)
۴. همزه، ۱
۵. اشاره به حدیث: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص‏): أَیُّمَا مُسْلِمَیْنِ تَهَاجَرَا فَمَکَثَا ثَلَاثاً لَا یَصْطَلِحَانِ إِلَّا کَانَا خَارِجَیْنِ مِنَ الْإِسْلَامِ‏  وَ لَمْ یَکُنْ بَیْنَهُمَا وَلَایَةٌ فَأَیُّهُمَا سَبَقَ إِلَى کَلَامِ أَخِیهِ کَانَ السَّابِقَ إِلَى الْجَنَّةِ یَوْمَ الْحِسَاب؛ رسول خدا(ص) می‌فرماید: هرگاه دو مسلمان به مدت سه روز با یکدیگر قهر کنند و با هم آشتى ننمایند و بین آنها دوستى نباشد، از دین اسلام خارج‌اند. هر کدام در صلح و آشتى بر دیگرى پیشى گیرد، روز قیامت زودتر وارد بهشت خواهد شد».‏ (اصول کافی، ج ٢، ص ٣۴۵).

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 1 =
*****