افزودن دیدگاه

تصویر رایحه
نویسنده رایحه در

بسم رب الشهداء والصدیقین...

نمی دانم دستانتان را از پشت بسته بودند یا روولـــی حتما خیلی
وقت گذاشتند که یکی یکی دستانتان رابه هم ببندندودورش طناب بکشند.
نمی دانم آنها چندنفر بودند که شما 175 نفر را به دام انداختند .
نمی دانم چه گودال عظیمی حفر کردند تا 175 سرباز داخلش بیندازند.
نمی دانم نشسته بودید یا ایستاده .....نمی دانم یکی یکی داخل گودال
پرتتان کردند یا گروهی ............اصلا چه شوخی هایی باهم کردید ولی ....کاش دستانتان باز بود.
تا قبل از آن مرگ گروهی ،سیر یکدیگر را درآغوش می کشیدید....
نمی دانم وقتی داخل گودال روی هم افتاده ومنتظر بودید تا سیل خاک رویتان آوار شود ،زیر لب چه ذکری می گفتید..
حتم دارم وقتی گودال بزرگ پر شد وصدای فریادتان خاموش شد....دل آن فرمانده لعنتی لرزید اما به روی خودش نیاورد.
حتم دارم هنوز هم از شما می ترسد ؛حتی باهمان دسته های بسته .....
حتم دارم هنوز صلابت نگاه شما کابوس روز وشبش باشد....
دوست دارم زندگی نامه ی یک یک شما رابخوانم .تعدادتان انقدر زیاد است که بینتان از هرگروه ودسته ای وجود داشته
باشد؛از مجرد وعاشق گرفته تا کاسب وهنرمند وزن وبچه دار .فقط با خودم آرزو می کنم ای کاش....ای کاش...
دستانتان باز بود که قبل از آن مرگ گروهی ،با دوانگشت تان علامت پیروزی نشان می دادید ....
راستش را بخواهید این روزها دلم عجیب شور غرور شما را می زند ....برای تکاوران سخت است دستانشان را مقابل
دشمن پیچش کنند ....غرور شما اما دفن نشد...مثل یک نامه ی پستی از همان گودال ارسال شد برای ما....

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجّل فرجهم....

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 4 =
*****