با سلام و عرض تشکر از سوالی که در انجمن رهروان ولایت مطرح کردهاید.
به عنوان مقدمه باید عرض کنم که تناسب در مسائل اعتقادی از جمله اساسیترین مواردی است که باید در ازدواج لحاظ گردد و مسائل دینی نیز یکی از اصلیترین موارد اعتقادی به حساب میآید که همانطور که شما بر روی آن حساسیت داشتهاید باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد.
در بحث نماز نخواندن ایشان دو صورت را میتوان تصور کرد: 1.نماز نخواندن به سبب کاهلی: در این صورت میتوان با کمی اغماض و فرصت دادن و ایجاد انگیزه او را ترغیب به نماز کرد و به میزان ایجاد تغییر در ایشان وارد مذاکرات و بعد عقد و پس از مدتی شروع زندگی مشترک شد. 2.نماز نخواندن به سبب مشکلات اعتقادی و عدم قبول مسائل دینی: در این صورت هیچ جایی برای اغماض و چشمپوشی وجود ندارد و به طور قطع این نخواندن نماز، ریشه در بیدینی و عدم اعتقاد او به دین مبین اسلام دارد که ازدواج قطعا نمیتواند آن را حل نماید بلکه ازدواج صرفا انگیزهها را تقویت مینماید و کاری به اصلاح فکر و اعتقاد ندارد.
حال در خواستگار شما باید همین دو رشته مورد بررسی قرار گیرد. از طرفی شما میفرمایید که او انگیزه نداشته برای نماز خواندن و تنبلی کرده است و از طرف دیگر نیز به هر دلیل ما از صحبتهایی که شما بیان کردهاید میبینیم که این بینمازی میتواند ریشه در اعتقاد و تربیت او نیز داشته باشد آنجایی که میفرمایید پدر او نیز همین مشکل را دارد و یا اینکه او تقریر خاصی از اسلام را که بافته خود است و قاعدتا از سر علم و تحقیق نیست پذیرفته و بر آن پافشاری مینماید.
به هر صورت ما مساله را فراتر از کاهلی میبینیم که جا دارد شما نیز در این باره تحقیق و تامل بیشتری داشته باشید تا به یک جمعبندی برسید که آیا کدامیک از موارد زیر است: الف:صرفا سستی در انجام اعمال دینی دارد نه اینکه اعتقاد به آن نداشته باشد.
ب.این سستی و انحراف اعتقادی از جهالت او بدون اینکه عناد خاصی داشته باشد.
ج: این سستی و انحراف اعتقادی ریشه در نوعی عدم پذیرش همه یا بخشی از باورهای اساسی اعتقادی اسلامی دارد.
د: یا اینکه تلفیقی از برخی از این موارد ذکر شده باشد.
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در این باره فرموده است: «المُؤمنُ كُفوٌ لِلمُؤمنِ وَ المُسلم كُفوٌ لِلمُسلِمِ؛ مرد مؤمن همتای زن مؤمن و مرد مسلمان همتای زن مسلمان است.»[1]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
1.بحارالانوار، ج22، ص117
با سلام و عرض تشکر از سوالی که در انجمن رهروان ولایت مطرح کردهاید.
به عنوان مقدمه باید عرض کنم که تناسب در مسائل اعتقادی از جمله اساسیترین مواردی است که باید در ازدواج لحاظ گردد و مسائل دینی نیز یکی از اصلیترین موارد اعتقادی به حساب میآید که همانطور که شما بر روی آن حساسیت داشتهاید باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد.
در بحث نماز نخواندن ایشان دو صورت را میتوان تصور کرد:
1.نماز نخواندن به سبب کاهلی: در این صورت میتوان با کمی اغماض و فرصت دادن و ایجاد انگیزه او را ترغیب به نماز کرد و به میزان ایجاد تغییر در ایشان وارد مذاکرات و بعد عقد و پس از مدتی شروع زندگی مشترک شد.
2.نماز نخواندن به سبب مشکلات اعتقادی و عدم قبول مسائل دینی: در این صورت هیچ جایی برای اغماض و چشمپوشی وجود ندارد و به طور قطع این نخواندن نماز، ریشه در بیدینی و عدم اعتقاد او به دین مبین اسلام دارد که ازدواج قطعا نمیتواند آن را حل نماید بلکه ازدواج صرفا انگیزهها را تقویت مینماید و کاری به اصلاح فکر و اعتقاد ندارد.
حال در خواستگار شما باید همین دو رشته مورد بررسی قرار گیرد. از طرفی شما میفرمایید که او انگیزه نداشته برای نماز خواندن و تنبلی کرده است و از طرف دیگر نیز به هر دلیل ما از صحبتهایی که شما بیان کردهاید میبینیم که این بینمازی میتواند ریشه در اعتقاد و تربیت او نیز داشته باشد آنجایی که میفرمایید پدر او نیز همین مشکل را دارد و یا اینکه او تقریر خاصی از اسلام را که بافته خود است و قاعدتا از سر علم و تحقیق نیست پذیرفته و بر آن پافشاری مینماید.
به هر صورت ما مساله را فراتر از کاهلی میبینیم که جا دارد شما نیز در این باره تحقیق و تامل بیشتری داشته باشید تا به یک جمعبندی برسید که آیا کدامیک از موارد زیر است:
الف:صرفا سستی در انجام اعمال دینی دارد نه اینکه اعتقاد به آن نداشته باشد.
ب.این سستی و انحراف اعتقادی از جهالت او بدون اینکه عناد خاصی داشته باشد.
ج: این سستی و انحراف اعتقادی ریشه در نوعی عدم پذیرش همه یا بخشی از باورهای اساسی اعتقادی اسلامی دارد.
د: یا اینکه تلفیقی از برخی از این موارد ذکر شده باشد.
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در این باره فرموده است: «المُؤمنُ كُفوٌ لِلمُؤمنِ وَ المُسلم كُفوٌ لِلمُسلِمِ؛ مرد مؤمن همتای زن مؤمن و مرد مسلمان همتای زن مسلمان است.»[1]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
1.بحارالانوار، ج22، ص117