افزودن دیدگاه

تصویر الهه سادات

سلام ابتین عزیزم خیلی از لطفت ممنونم
ابتین عزیز امیدوارم مشکلات شما هم حل بشه
خواهش میکنم شما اشتباه منو تکرار نکن من نادانی کردم و شکایت شوهرم رو به خانوادش کردم چون دیدم دیگه نمیکشم حس تحقیر شدن میکردم اینکه اضافی ام
اینکه نمیخوادم

اینکه همش به طلاق فکر میکردم

اما الان که بعد از شکایت کردنم الان بهتر شده و شکر خدا باهام.خوب شده همش میترسم که به.گوشش برسه چکار کنم

همش میگم یه بار بهش نگن زنت گفته ازش پول گرفتی
همش استرس اینو دارم

حقیقت این بود من دیدم بهم محل نمیده انگار نه انگار گفتم بذار تکلیفم رو روشن کنم اگه نمیخوادم یه فکر اساسی کنم

من دوستش دارم سعی میکنم زندگیمون رو درست کنم

اما احساس میکنم مادرشوهرم خیلی بدش اومده از من که چرا گفتم منم مجبور بودم خودم از حق خودم دفاع کنم

من بینهایت شوهرم و خانوادش رو دوست دارم خدا رو شاهد میگیرم
هیچ کینه و دشمنی الکی ازشون به دل ندارم

اما خیلی پشیمونم که از شوهرم بد گفتم و رازهایی که نباید فاش میشد فاش کردم
و بعد از اون تصمیم گرفتم هیچوقت و هیچ جا از شوهرم بد نگم و نگم چی شد چی نشد و سر قولم موندم

خیلی دارم تلاش میکنم که پیشرفت کنیم دوتایی

با خودم گفتم اگه دوستش داری پس چرا داری از بدیهاش میگی

و واقعا خیلی پشیمونم و احساس گناه و غذاب وجدان زیاد دارم

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
9 + 10 =
*****