سلام.
فردی هست که باهاش 4 ساله در ارتباطم مرد ممتاز از هر لحاظی است...وفادار متعهد مسولیت مذیر نجیب باخدا خوشتیپ ..... اما همیشه ترس از خونواده ها رو داشتم الان میخواد بیاد خواستگاری اما من نمیزارم میخوام فقط عشقش باشم.....چون میترسم خونوادش بیان و از سر و وضع زندگیمون ایراد بگیرن نمیدونم چکار کنم اونم پاشو کرده تو یه کفش که من باید بگیرمت چه غلطی کردم عاشق شدم.....
-------------------------------------
کاربران محترم ميتوانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.btid.org/fa/forums
همچنين ميتوانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال و از طریق کدپیگیری که دریافت میکنید پاسخ را مشاهده نمائید: http://www.btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران ميتوانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگهدارند و به آن استناد کنند و همچنين نظراتشان جهت نمايش بعد از فعالیت مفید، ديگر منتظر تاييد مديرانجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.btid.org/fa/user/register
سلاممممممم اخی پست پارسال من و چه استرس هایی گه مکشیدم...خداروشکر عقدیم.ممنون ار راهنمایی های به جای اقای مصطفوی و بقیه دوستان. تو این راه خالصانه ب قضای الهی دل ببند و توگل کن.
تبریک میگم
خبر خیلی خوبی بود
وای چه خبر خوبی
مبارک باشه عروس خانم
شیرینی ما چی؟
Gghh
بعد از ۵ سال سختی کشیدن عشقم داره میاد خواستگاری نمیدونم با چه زبونی از خدا تشکر کنم خیلی تو این رابطه اذیت شدیم ولی ترزشسو داشت الان نمیدونم چی بپوشم چه جوری رفتار کنم
خب از خودش بپرس چی بپوشی
سلام سؤال کننده ، خوبی؟ لطفا ما رو از اوضاع و احوال بی خبر نذار
سلام دوستان همراهم....ممنون که هستید....جلسه پراسترس خداروشکر برگزار شد دیشب... حرفا زده شد فعلا دیگه باید بشون جواب بدیم.ولی در کل پسره با ایمان به خدا اومده جلو ..فعلا دیگه باید خونوادم جواب بدن. منم از ته دلم ب خدا توکل کردم ک اگر مال همیم خودش کارارو جور کنه اگ هم نه بدون هیچ خاطره بدی تموم بشه... الیس الله بکاف عبده؟؟ایا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟سوره زمر. با تشکر و مچکر از دعاهاتون .هر چی شد بتون میگم و دعاگوتونم ان شالله سر سفره عقد
سلام ، خوشحالم فقط خواهش میکنم وقتی نتیجه تحقیقات خوبه و مشکلی نیست و هم کفو هستین جواب رد ندین . منتظر خبر خوش پیوندتون هستم
تورو خدا دعام کنید تو رو ام البنین...... جمعه نزدیکه.....دل تو دلم نیس ببینم چی میشه.....خدایا به تو پناه اوردم.
بیا پست بذار از احوالت با خبر کن موفق و خوشبخت بشی بحق خدا
ختم بسم الله الرحمن الرحیم برای محبت 786 با بخون به یه ظرف آب بده داداشا بخورند البته فراموش نکن که عملا آروم باشی و لج به لجشون نذاری
برای ایجاد محبت بین افراد 1000 بار یا ودود بر غذا بخون( به غذای شب خواستگاری ، آبجی داری کمکت کنه تو دعا کردن؟)
برای جلب محبت دیگران آیه الکرسی بخون بین یشفع ...... عنده محبت اون شخصی که میخواهی رو نظر کن( تصور کن)
دعا برای جا کردن خود در دل دیگران 35 بار یا هادی رو بر شیرینی، قند یا شکر بخون( یه چیز شیرین .... نبات) بده به اونی که میخواهی تو دلش جا بگیری بخوره. برای یا ودود و یا دائم هم میشه این کار رو کرد.
اگه دلت خواست دوست داشتی برا منم دعا کن فقط بگو خدایا مشکلاتش رو میبینی بهش ظرفیت بده و کمکش کن
سلام این دعا رو بخون ضمن اینکه سعی میکنی جواب حاضری نکنی و با آرامش به منطق دعوت کنی
دعای زبان بند در جوشن کبیر بند29 برای بستن زبان دشمن و برای هنگامی که میخواهی امر صلاح دینی انجام دهی این بند زبان مخالفان و بی دینان رو.می بندد
اللهم انی اسالک باسمک یا عاصم یا قائم و.......
بند 33 اگر میخواهی زبانش رو ببندی که چیزی بهت نگه یا اعظم من کل عظیم یا اکرم من کل کریم .......
آیه الیوم نختم علی افواههم و..... سوره یس
توکل به خدا
حداقل توی این جلسه خواستگاری مشخص میشه که اگر به این ازدواج امیدی هست یا نیست از سرکار بودن درمیایی
سلام چه خبر؟ خبر بده ببینیم یه عروسی تو این انجمن سر میگیره یا نه ، همش حرف از نامردیه
فعلا که چیزی جز دعوا تو خونه موج نمیزنه تعصبات بی جا داداشم و موندن من تو دو راهی که اگر جمعه اومدن باید چکار کنم؟واقعا متاسفم واس جماعت جاهل و بی منطق اطرافم که ادم با خداو پاک و با جنم تو این دوره زمونه رو میخوان بزارن کنار صرفا بخاطر هم زبون نبودن.......بابام افتاده تو شک چون همه این پسره و خونوادش و تایید کردن بابام نمیدونه به حرف دلش و اینده نگریش برای زندگی من نگاه کنه یا به حرف داداشای بی منطقم......لطفا دعام کنید.
سلام، به نظر من سعی کن آرامش داشته باشی و جواب حاضری اصلا نکنی، دعا کن مهر این پسر و خانوادش بیفته تو دل داداشا و خانواده و خودت و دعا کن زبون داداشات قفل بشه که دم از مخالفت نزنن ، با این اوضاع خیت شرایط اقتصادی و ازدواج و خواستگاری حالا که یه نفر جوانمرد هست و کلک نزده بلند شده اومده اشتباه نکن، بذار بیان به طرف هم بفهمون ممکنه ممکنه مخالفتی صورت بگیره سعی کن آرامش داشته باشی و در کمال احترام به نظرات احترام بذار و بگو من هم در کمال احترام پشتت هستم و حمایتت میکنم به هر حال تو نباید به خاطر بی منطقی داداشها به بختت پشت کنی ، آیا برا همیشه میذاریش کنار و باهاش قطع ارتباط میکنی ؟ حالا که دلبسته پشتش رو خالی نکن، برو پست فرهنگ تعدد زوجین ببین چه غوغایی بپا کردن دخترای مجرد سن بالا از سر شوهرای مردم، میگن باید و الزاما مردا دو زنه بشن آخه مگه همچین چیزی ممکنه ؟ زور و اجبار و تحمیل در ازدواج؟ اصلا شاید مردی دلش نخواد ازدواج کنه یا دو همسره بشه، اگه اشتباه کنی آیندت میشه فرهنگ تعدد زوج ، راستی به همسرت بگو تک همسر سوگلی میمونیا، هر اتفاقی افتاد ما رو بی خبر نذار، از اینترنت دعا هایی که گفتم سرچ کن، اگه عقد کردی پای سفره عقد ما رو هم دعا کن، پایین داستانم رو برات نوشتم که چه اشتباهی کردم و الآن مجرد موندم
ممنون از دلداریت عزیزم،،،،، چه دعاهایی بخونم؟
سرچ میکنم برات پیام میذارم
به داداش بی همه چیت آروم و مؤدبانه بگو ما قرار نیست بریم آموزشگاه زبانهای خارجی و زبون مربوط به ایشون رو یاد بگیریم مهم اینه ایشون و خانوادش زبون ما رو میدونند خدا کنه این وسط درک و شعوری باشه که طرفین همدیگه رو بفهمند
سلام، من نویسنده این پستم. این اقا و خونوادش زنگ زدن و میخان بیان از طرفی بابا طی تحقیقاتش فهمید بسیار پسر پاک و خوبیه و اجازه داد بیان ما قرار و گذاشتیم اخر هفته اما الم شنگه ای ک داداشم ب پا میکنه هر شب و میگه من راضی نیستم صرفا بخاطر هم زبان نبودنمون من و داره سرد میکنه از دادن جواب مثبت یعنی انصافه یه پسر خوب و با خدا و نجیب رو فقط بخاطر تعصبات داداشم کنار بزارم؟؟به چه قیمتی اخه؟ نمیدونم چکار کنم بخدا نمیدونم حالم بشدت بده و کارم شده گریه.......
سلام ،ببینید اولا اجازه ازدواج شما با پدرتون هست که در قید حیاتند اگه خدایی نکرده غیر از این بود ، حق اجازه با پدر بزرگ پدری میشه حالا اینکه داداشتون نظر میده خب اگه منطقی باشه خوبه که بپذیری وقتی منطقی در کار نیست و شما هم تحقیقات لازم رو کردین و همه چی روبراهه چرا به خاطر تعصبات بی جای داداشتون سرد میشین، برو خدا رو هزاران بار شکر کن که بخت بلندی نصیبت شده و ایشون( خواستگارتون) بعد از 4 سال رابطه از شما دلسرد نشده و اقدام کرده ، مگه نمیبینی، نمیشنوی که چه همه پسران ناجوانمرد وجود داره که عواطف و احساسات دخترا رو اسباب بازی خود گرفته و بعد از ارضای روحی و بعضا جسمی از میدون مردانگی و وعده وعید های داده شده بیرون میرون و هزار برچسب تهمت به دختری که شاید اولین و آخرین بارش بوده میزنند، من از داداشم بزرگترم خواستگارایی که برام میومد خانواده بهم اطلاع نمیداد و من از اطرافیان میشنیدم تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم در مورد یکیشون از داداشم سؤال کنم ایشون با صراحت تمام گفت برو درستو بخون در صورتی که تحصیلات دانشگاهیم به پایان رسیده بود و شاغل هم بودم الآن هم من موندم با تحصیلات بالا سن بالا و بدون خواستگار از من میشنوی وقتی خانواده با اومدن خواستگار و ازدواج تو موافق هستن به نظرات پوچ برخی افراد توجه نکن ، بعدا همه تو زندگی خودشونن و اونی که تنها میمونه تویی، بیا همین جا لحظه به لحظه از کارشناسان خواهش کن که بهت مشورت بدهند، با اهل مشورت مشورت کن نه با هر کسی، این نظر من بود منم اگه عاقل بودم امروز اینجور بیچاره نبودم خیلی هم مریضم احساس ضعف دارم چه کنم که باید بسوزم و بسازم
ببین چه مرگشه؟ شاید تو رو برا رفیق میخواد!
با هرکی ازدواج کنی
هم خودت رو بدبخت کردی هم اون بیچاره از همه جا بیخبر رو
تکلیف این رو مشخص کن
بزار اگه قراره تموم بشه همه چی رسمی تموم بشه
شاید هم همه چی درست شد
سلام
اجازه بدید برای خواستگاری بیان. فقط قبل از جلسه خواستگاری با برادرتون صحبت کنید و شرایط ایشون رو بگید.
موفق باشید
در ضمن تعصب داداش شما در مورد آمدن خواستگار به خانه شما کاملا غیر منطقی است ، با نظر دوستان کاملا موافقم ایشون میخوان رسمی کنند موضوع رو و شما مخالفین؟ خواهشا مخالفت نکنید که پشیمون خواهید شدددددددد.
با سلام فرمایش آقای مصطفوی کاملا متین. گاهی اوقات شرایطی در خانه وجود هست که تغییر آن منوط به همکاری سایر اعضای خانواده است که گاها این اتفاق رخ نمیده شما این شرایط رو برای ایشون آروم آروم مطرح کنید که بتوانند در خانواده شون آمادگی لازم رو ایجاد کنند ، مجدد تأکید میکنم فرمایش آقای مصطفوی کاملا متین و در صدر اجرا قرار بدین. موفق باشید
نماز جعفر طیار بخون
مرگ یبار
شیون یبار
گاهی خود ترسیدن از چیزی،از خود اون اتفاق،ترسناکتره...
اتفاقیه که یه روز باید بیفته تا از بلاتکلیفی درت بیاره.پس هرچه زودتر بهتر
سلام بزاربیادخواستگاریداصل اینه پسره بخادت اخه ایرادچی بگیرن نترس وامیدت بخداباشه تواین زمونه نجیب وباوفاکمه کم پیدامیشه
وا
همه دنبال رسمی کردن ازدواجند
تو دنبال فرار؟
اگه قرار باشه بخاطر وضعیت مالیت رها کنه همون بهتر که زودتر بره
با این وضعیت
خانوادش براش یه دختر رو تور میکنند میگند این که حاضر نیست عروسمون بشه
بزار اون بشه
بعدا اون موقع هیچ وقت خودت رو نمیبخشی
میخوای چکار کنی؟ ترشی بندازی و اونم بذاری توی آب نمک؟!
سلام کاربر گرامی
چرا باید ترس از خانواده ها رو داشته باشید؟ چرا به خاطر فکری که ممکنه درست نباشه جلوی خواستگاری رو میگیرید؟چرا فکر میکنید که اگر با هم ازدواج کنید دیگه نمیتونه همسرتون عشقتون باشه؟مگه وضع زندگی شما ایرادش چیه؟تا کی میخواهید به این شکل به این ارتباط ادامه بدهید؟تاکی آن مرد به این شکل حاضر است با شما ارتباط داشته باشد؟ چون مطمئنا به دنبال تشکیل خانواده است که میخواد اقدام به خواستگاری کند
بخش عمده ای از عقب ماندگی و یا به عبارتی عدم پیشرفت ما به دلیل احتیاط های زیاد و عدم ریسک پذیری هستش
وقتی چنین مردی با این ویژگی ها به عنوان خواستگار میخواهد اقدام کند این ترس شما بی مورد است.
میتوانید چیزهایی که ممکن است باعث ناراحتی خانواده خواستگار شود را تغییر دهید چون تغییر در اموری برای به دست آوردن چیزی با ارزش کاملا منطقی و منصفانه است.
در مورد عشق باید خدمتتون عرض کنم که عشق زمانی عشق واقعی میشه که در قالب یک ارتباط شرعی و قانونی باشه و در اون قالب به هم عشق بورزید به عبارتی ازدواج منافاتی با عشق نداره بلکه ازدواج ها باید مزین به عشق باشه و چقدر این زندگی ها رو دوس داره.
پس این ترس رو کنار بگزارید و جهت خواستگاری و ازدواج اقدام کنید و امید و توکلتان در تمام مراحل به خدا و اهل بیت باشد.
موفق و خوشبخت باشید.
سلام مجدد....ببخشید اگر بنا به هر دلیلی ازدواج ما جور نشد و من بعدش خواستم ازدواج کنم چجوری میشه با ارامش به زندگی جدید پرداخت؟اخه درسته ما 4 سال در ارتباط بودیم اما دور از هم بودیم و حفظ حرمت ها و حلال و حروم رو رعایت کردیم مثلا خدایی ناکرده اون روابط بین ما نبود با اینحال من حس میکنم اصلا درست نیست که بخوام با یکی دیگه لزدواج کنم چون این یه جور خیانت به اون شخص خواهد بود.....از طرفی این اقا انقد باورش شده که من زنشم که حتی الانم که رفته سرکار برام مول میفرسته برا رفع احتیاجاتم اما من قبول نمیکنم و اون حتی یکذره هم به این فک نمیکنه شاید قسمت هم نباشیم.من تا بحال به کرات سعی کردم رابطه رو تموم کنم بخاطر خدا و تو بی خبری محض باشیم تا موقع خواستگاری و ازدواج ولی اون اصلا زیر بار این نمیره که یک روز ازم بیخبر باشه چه برسه بل قطع رابطه با همه اینها اون بسیار ادم معتقد و باخداییه که میگه من تو رو از خدا خواستم خدا هم دست رد به سینم نمیزنه اما حقیقتش من مثل اون انقد راسخ و مطمین تیستم سر رسیدنمون .....افکارم خیلی مشوشه.
سلام کاربر گرامی
با عرض پوزش از تاخیر در جواب
شما نباید قبل از خواستگاری و قطعی شدن تکلیف این موضوع درگیر زمان آینده باشید و ترس از آینده داشته باشید.بلکه سعی کنید در زمان حال زندگی کنید البته نه این که برای آینده برنامه ای نداشته باشید اما فکر در مورد اتفاقات احتمالی آینده باعث میشود شرایط فعلی خود را ازدست بدهید و از آن غافل شوید.
در صورت عدم فراهم شدن این ازدواج باید تغییراتی در برنامه ها و فعالیت های خود ایجاد کنید.یعنی طوری برنامه ریزی کنید که فرصت خالی برای تنهایی و فکر کردن به گذشته نداشته باشید و سعی کنید دائما در جمع باشید و تنها نباشید
برای این منظور برنامه ای کوتاه مدت و برنامه ای بلند مدت برای رسیدن به اهدافتان تنتظیم کنید و فعالیت های خود را در این چارچوب تنظیم کنید.
نکته ای که باید به آن توجه کنید این است که سعی کنید هیچ هدیه و پولی را از این بنده خدا نپذیرید چون اگر این ازدواج اتفاق نیافتاد خود را مدیون او خواهید دانست و ممکن است افکاری یا رفتاری در جهت جبران محبت هایش داشته باشید تا خود را از زیر دین بودن محبت هایش رهایی بخشید چرا که میتواند عواقب جبران ناپذیری در روح و روان شما ایجاد کند.
البته در این بین توکل و توسل به اهل بیت و تقویت حالت معنوی میتواند کمک شایانی به شما کند.
موفق باشید.
من یه داداش متعصب دارم میترسم حتی اجازه نده که اونا بیان چون ما دو قومیت مختلف هستیم.....من راستش قید ازدواج و باهاش زدم اما اون ول کن نیست و دیگه حتی به حرفای من سر اینکه نیا توجه نمیکنه و داره کار خودش و میکنه تمام اقدامات لازم جهت خواستگاری بسیاررررر شدید میترسم....دعایی چیزی نیست بخونم؟من واقعا دوس دارم همسرم بشه چون انسان پاک و باخداییه