ایا ارتباطم را قطع کنم مرا نفرین خواهدکرد؟

10:58 - 1395/05/30

سلام دختری 19 ساله هستم خواهش میکنم من رو از این سرگردانی که خودم بر ای خودم بوجود اوردم راهنماییم کنید برای من شرایطی پیش آمد که باعث شد پسر خاله ام چند روزی مهمان ماشد ایشون در یه شهر دیگه زندگی میکنن و در این چند روز بعضی رفتار ها و بعضی از حرفای ایشون برام جالب بود و بیشتر میخاستم که ایشون رو بشناسم شمارش رو داشتم وارد گوشی کردم و از طریق یه برنامه پرو فایل ایشون رو دیدم برام جالب بود چون میخاستم بدونم چطور شخصیتی داره میدونم که از این طریق نمیشه شخصیت بقیه رو فهمید ولی خب من کنجکاو بودم فقط در حد یه کنجکاوی ساده که مثلا چی میزاره پرو فایلش فقط همین تا اینکه یه روز اشتباهی یهو براش یه شکلک رفت و من خیلی ترسیدم که شاید این باعث بشه به خونوادم بگه اونوقت آبروی من میره دیگه تصمیم گرفتم بهش پیام بدم بگم من دختر خاله ات هستم و این پیام اشتباهی آمده و هیچ قصد و منظوری نداشتم وقتی پیام فرستادم بعد چند ساعت جواب داد و باورش نمیشد که من باشم و من هم تاکید کردم که این پیام اشتباهی امده فقط همین ولی ایشون یه جور دیگه رفتار میکردن اصلا فکر نمیکردم که با من اینجور حرف بزنن ایشون میگفتن که خیلی دوس داشتن تو این چند روزی که خونتون بودم باهات حرف بزنم ولی نمیتونستم و من خیلی ترسیدم اصلا فکرش نمیکردم که حتی به من فکر کنه ولی پسر خاله ام به من گفت که منو دوست داره و میخاد که من باهاش ازدواج کنم و پیشنهاد ازدواج بهم داد و برای من اصلا یه شوک بود هیچ وقت به اینجا فکر نکرده بودم اصلا من از این کنجکاوی هیچ قصدی نداشتم و من فقط چند بار دیده بودمش آدم خوش اخلاق و مذهبی و خیلی خانواده دوست بود و به بقیه احترام میزاشت و من فقط در همین حد میشناختم ایشون رو حتی خونه خاله ام نرفته بودم تا حالا و نمیدونستم رفتارش تو مو قعیت های دیگه چطوره فقط میدونستم هر وقت میاد خونه ی ما اینجور آدمیه همین و همین باعث شد که من از رو احساس تصمیم بگیرم و بهش گفتم منم دوست دارم ،چون واقعا فقط همین رفتار هارو در نظر میگرفتم برای خودم و این رفتار ها هم رفتار های خوبی بود و باعث شد که بر اساس همین رفتار ها بگم دوست دارم و اینکه یک ماهی شد و بهم پیام میدادیم ولی این پیاما بیشتر احساسی بود تا اینکه حرف های جدی زده بشه و من عذاب وجدان داشتم از اینکه پنهانی دارم رابطه رو ادامه میدادم ا زاینده اصلا خانوادم نظرشون چیه ؟و چرا من همچین آدمی شدم ؟اگه آخرش این اتفاق نیفته و ما باهم ازدواج نکنیم چی ؟با خودم میگفتم کاشکی بهش گفته بودم که بیاد خاستگاری و اول نظر خانوادم رو بپرسه بعد من نظرم رو بگم و همش احساس بی حیایی و بی شرمی میکردم که چرا دارم با یه جنس مخالف حرف میزدم و همش عذاب وجدان داشتم تا اینکه بهش گفتم ،گفتم که اگه میخات زن بگیره مث بقیه بیاد و حرفش رو بزنه گفت تا وضع مالیم خوب بشه بهم گفته بود که میخاد خونه بزنه ولی جلو تر که رفتیم گفت که بیا همینجور با خونوادم زندگی کن تا من بتونم خونه بزنم گفتم هر چقدر طول بکشه صبر میکنم گفت خب خونه که زدم میام خاستگاری گفتم خب باشه ولی یه خورده که گذشت با خودم گفتم خونه هم زده شد اگه آخرش باز خونوادم قبول نکنن چی من که نظرشون نمیدونم بهش گفتم بهتره الان بیای و تکلیفمون روشن بشه بعد که خانواده ی من موافقت کردن بعد دیگه تکلیفمون روشنه و اونوقت صبر میکنیم خونه خودمون آماده بشه اونوقت زندگی مشترکمون رو شروع میکنیم و گفت باشه و قراره دو سه ماه دیگه که اوضاع مالیش بهتر شد بیاد خاستگاری من تو این مدت تو موقعیت های مناسب میخاستم بدونم نظر بابا و مامانم نسبت به اون چیه و تلاش کردم که حتی بیشتر بشناسمش ولی از حرف های بابا و مامانم فهمیدم که اصلا اون چیزی نیست که فکر میکردم و من از خیلی چیزا بی خبرم خیلی منطقی به این نتیجه رسیدم که وقتی بیاد صد درصد خانواده ام جواب منفی میدن و من هم واقعا با گفته های پدر و مادرم کاملا قانع شدم میدونم که چند سال بعد از انتخابم پشیمون میشم ولی الان من نمیتونم بهش بگم یعنی اگه بگم مطمئنم که فکر میکنه من نخاستم و همه ی حرفام دروغ بوده تو این مدت و بی انصافی کردم من میخام خودش بدونه به این برسه که من بدردش نمیخورم و نمیخام که فک کنه من دلشو شکستم و همه ی حرفام الکی بوده میخام خیلی منطقی به این نتیجه برسه و از من هم ناراحت نشه چون من فقط در همین حد که آمده بود خونمون میشناختم و خیلی منطقی حرف ها ی بابام رو قبول دارم چون بهتر میدونه و بیشتر میفهمه از من و من الان نمیدونم چیکار کنم که اون هم مث من منطقی بفهمه و بدونه که من هیچ بی انصافی نکردم و هیچ عذاب وجدانی هم ندارم و میدونم این بهترین تصمیمه خواهش میکنم راهنماییم کنید ،از نظر خودم دیگه اصلا نباید باهاش پنهانی حرف بزنم و اینکه وقتی آمد خاستگاری خودش کاملا میفهمه و میپذیره ان شاءالله ،من الان هم دارم تاوان این پنهانی حرف زدنا رو پس میدم و خیلی شرایط بدی دارم به خاطر این همه گناه ولی از خدا میخام اون هم منطقی بفهمه و منو نفرین نکنه .خواهش میکنم منو راهنمایی کنید

http://btid.org/node/97300

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 3 =
*****
تصویر fatemeh.00
نویسنده fatemeh.00 در

سلام ببخشید من برام سوالی بوجود آمده خواهش میکنم راهنماییم کنید من تو آخرین پیاما بهش گفتم نمیشه چند سال صبر کرد و بهتره که الان بیاد ولی قبلش بهش گفته بودم که صبر میکنم هر چقدر که طول بکشه صبر میکنم میدونم اشتباه کردم که اینو بهش گفتم ولی خب بعدش فهمیدم اشتباه کردم و بهش گفتم که نمیشه صبر کرد گفت حالا ببینم چی میشه !!!
من نمیدونم یعنی دوباره بهش بگم که من چند سال صبر نمیکنم و نباید صبر کرد ؟؟و اگه میخاد بیاد ؟؟یا اینکه اگه خاستگار برام آمد رد نکنم و اگر هم گفت که تو بهم قول داده بودی بهش بگم که من بهت گفته بودم بیا ،خودت هم گفتی بعد چند ماه میام ولی نیومدی حتما نمیخاستی بیای دیگه من که بهت گفته بودم وقتی قصدت ازدواج هست مثل بقیه بیا .

اصلا من نمیدونم چرا بدون فکر بهش گفتم صبر میکنم چرا حرفام رو خیلی احساسی گفتم چرا بعدش میفهمم که نباید اینو بهش بگم کاشکی از همون اول کاشکی .......

تصویر fatemeh.00
نویسنده fatemeh.00 در

با سلام ممنون از جواب مفید شما بله من اشتباه بزرگی کردم و همون روز که به من پیشنهاد ازدواج داد نباید فقط از روی احساس و سر خود تصمیم میگرفتم و بهش میگفتم دوستت دارم و رابطه رو ادامه میدادم، من باید همون روز به ایشون میگفتم که پنهانی حرف زدن راه درستی نیست و در مورد پیشنهادتون هم باید به خانواده ام بگین و قطع رابطه میکردم و همه چیز رو میزاشتم برای جلسه رسمی خاستگاری که اون موقع هم خانوادم کمکم میکردن تو گرفتن تصمیم درست و من الان یک ماهی هست که قطع رابطه کردم و گفته که بعد چند ماه که اوضاع مالیش بهتر شد میاد خاستگاری و ازم خاسته تا اون موقع هر خاستگاری آمد رد کنم از اولش هم از من خاسته بود تا چند سال که تونست خونه بزنه و سر کار خوب بره من صبر کنم من هم اولش بهش گفتم هر چقدر باشه صبر میکنم ولی خوب که فکر کردم فهمیدم بازم اشتباه میکنم و باید بهش بگم که بهترین تصمیم اینه که بیاد خواستگاری تا تکلیفمون روشن بشه بعد فکر خونه و این چیزا باشه و منم بهش همینو گفتم در کل من میدونم خیلی اشتباه کردم خیلی باید همون روز بهش میگفتم که با خانوادم در میون بزاره و این همه دچار فکر و حساسیت الکی نمیشدم چون همش باخودم میگفتم وقتی خاستگار دیگه آمد برام چی من چیکار کنم و حالا هم صبر میکنم بیاد و خودش منطقی بپذیره . من همش در گیر اشتباهات هم که انجام دادم و میدونم که خیلی اشتباهات بدی انجام دادم و همه ی اشتباهاتم رو میپذیرم من باید همون روز اول بهش میگفتم که وقتی تصمیمش ازدواج هست مث بقیه آدما بیاد و بعد در مورد چیزای دیگه حرف میزدم مثلا خونه و کار و این چیزا .
بازم ممنون از راهنمایی که کردید

تصویر حسین وجدانی «مشاور»

با سلام
عرض کردم خدمت تان شما با پذیرش وی کار نداشته باشید و اگر خواستگار امد می تونید ازدواج کنید اما اگر خواستگار نیومد و وی اومد خواستگاری ان موقع بررسی می کنید و با کمک خانواده جواب مثبت یا منفی بدهید. شما تنها کاری که می تونید بکنید این است که بهش بگید من صبر نمی کنم و اگر خواستگار آمد ازدواج می کنم و اگر شما هم اومدید با کمک خانواده بررسی می کنیم. به عبارتی شما قول ندهید که صبر می کنید.

تصویر s.saeed
نویسنده s.saeed در

سلام . هر چی میکشیم از دست این تلگرامه :)

ارتباطت رو قطع کن و اصلا هم نگران دل شکستن و نفرینو این چیزا نباش . اگه این چیزا نفرین داشت الان 80 درصد جوونا یا مرده بودن یا فلج :)

اون اگه میخواست واقعا اقدام کنه به مادرش میگفت که با مادر شما صحبت کنه ( حداقل یه نخ میداد چون بالاخره خواهرن و حداقل صحبت در این باره براشون راحته)

و این هم بهتون بگم که عاقلانه عمل کردید آفرین...

 

تصویر حسین وجدانی «مشاور»

با سلام

از انتخاب گروه مشاوران رهروان ولایت برای همفکری و مشاوره متشکریم

هر چند تصمیم اشتباه گرفتید و با پسر خاله تان ارتباط بر قرار کردید اما بسیار عاقلانه فکر کردید و خواستید اول بدانید که وی اصلا به درد شما می خورد یا خیر و تا اینجای کار بسیار خوب توانستید جلو ضرر را بگیرید.

اما یه فکر بسیار خطرناک آمده سراغ شما و ان اینکه گفتید: ولی الان من نمیتونم بهش بگم یعنی اگه بگم مطمئنم که فکر میکنه من نخاستم و همه ی حرفام دروغ بوده تو این مدت و بی انصافی کردم من میخام خودش بدونه به این برسه که من بدردش نمیخورم و نمیخام که فک کنه من دلشو شکستم...

این فکر از انجا نشات می گیرد که شما وابسته شدید و دوست دارید این حرفها ادامه پیدا کند و از طرفی شیطان بد جور وسوسه تان می کند و از راه خیر خواهی وارد شده است که اگر بی خیال بشید گناه داره و از این حرفها ... در پاسخ این تخیلات باید عرض کنم که این فکرها وسوسه شیطان هستند و الا اگر ارتباطت را قطع کنی بهترین خدمت را هم به خودت کردید و هم به وی. چرا که الان هیچ اتفاقی نیفتاده اما حرف زدن شما باعث وابستگی بیشتر خواهد شد و آن موقع اگر خانواده موافقت نکنند بسیار عذاب خواهید کشید از طرفی شاید خانواده به زور راضی شدند اما گفتید فرد مناسبی نیست و شما بدون کفویت ازدواج کردید و در اینده به خاطر تفاوت ها زندگی تان خراب شد حال گناه ان بیشتر است که یک فرد را در به در کنی یا گناه یکی دو روز ارتباط مجازی؟ ...
پس درست فکر کنید و به ارتباط تان پایان بدید ان هم بدون خدا حافظی و بدون ارائه دلیل و به یکباره ارتباطت را قطع کن نیازی به دلداری و اینها نیست چون معمولا خدا حافظی های مجازی  دو سه سالی طول می کشد و شما اگر می خواهید گرفتار این مسئله نشید بدون مقدمه به ارتباط تان پایان دهید.

ارزوی موفقیت