به طور منطقی تصمیم گرفتم ازدواج نکنم!

12:08 - 1395/09/04

سلام

سلام من دختری 26 ساله هستم و دانشجوی فوق لیسانس من تصمیم گرفتم که ازدواج نکنم !!!علت این تصمیمم هم کاملا منطقیه و هرچند بیماری من خداروشکر مشکل ساز اصلا نیست و اصلا مانع کارم نمیشه ولی تصمیمم قاطعه دنبال تغییرش هم نیستم فقط مشکل اینه با وجود این تصمیم واینکه سعی میکنم کاری کنم که کسی هم به فکر نکنه و حتی مدتی پیش که متوجه توجه و علاقه ییکی از همدانشکده ای هام شدم رفتار های تند و سردی باش کردم که به من فکر نکنه با وجود همه تلاش هایی که برای حذف فکر و حرف ازدواج داشتم اما کاهی متوجه میشم که خیلی بش فکر میکنم و حتی گاهی یادم میره که تو رفتارم محکمتر و قاطعتر باشم یا گاهی دلم برای اون شخصی که باش رفتار تند و سرد داشتم میسوزه و خیلی بش فکر میکنم حتی میگم نکنه ناخواسته دلشو شکسته باشم ولی چون اجازه ندادم و نمیدم که کسی این قضیه رو مطرح کنه با این فکر که همه اینا توهماته اروم میشم ولی باز در نهایت به این موضوع فکر میکنم...من میدونم احساس نیاز به ازدواج یه امر طبیعیه ولی دلم میخواد بش فکر نکنم اصلاااا و محکمتر وقاطعتر باشم؟؟ممنون میشم راهنمایی کنید

-------------------------------------

کاربران محترم توجه داشته باشند که ادامه‌ی ارتباط با کارشناسان سایت و درج نظرات جدید برای رسیدن به پاسخ نهایی و جامع، تنها با عـضویـت در سایت ممکن خواهد بود؛ برای عضویت در سایت به آدرس مقابل مراجعه فرمائید: www.btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/101426

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 6 =
*****
تصویر Tfh
نویسنده Tfh در

سلام اول باید دلیل اصلی که باعث میشه به ازدواج فکر نکنید رو پیدا کنید

ببینید زمانیکه این تصمیم میگیرید دیگه ازدواج نکنید چه افکاری شما رو به این تصمیم کشونده همشو تک به تک روی کاغذ بنویسید  و بهشون با منطق جواب بدید.

و اینو بدونید که ازدواج لازم هست مگر برای افرادی که باهاش مشکلی ندارن و بدون وجود یک شخص در زندگیشون هم احساس خوشایندی و لذت دارن یا افرادیکه اختلال شخصیت جدی دارند مثل پارانویید،شیزوفرنی،اسکیزوفرن

تصویر 48
نویسنده 48 در

به صورت منطقی اشتباه می کنید.

تصویر آقا سعید

سلام دوست عزیز

بنظر من بزرگترین مشکل ما اینه که اعتقاد نداریم!مشکلمون اینه که خییلی خودبین و خودخواهیم!

ینی همین ما بجای همه تصمیم میگیرم ،از پدر و مادر و دوست و آشنا گرفته تا خود خدا!

دوست عزیز شما تنها نیستی که به این نتیجه رسیدی ،خییلی از ما ها به این نتیجه رسیدیم که مشکل رو بجای اینکه حلش کنیم صورت مسئله رو پاک کردیم و فکر میکنیم اگر این کار رو بکنیم دیگه مشکلمون حل میشه در صورتی که تازه مشکلات جدیدی بوجود میاد .

خیلی از ماها بخاطر مشکلاتی مثل (کار،خانواده،نداشتن پول،بیماری،فرهنگ و....) به این نتیجه میرسیم که بیخیال ازدواج بشیم در صورتی که هیچ کار خدا بی حکمت نیس! اگر و فقط اگر کمی به خدا و حکمتش اعتقاد داشتیم و این امر رو به خودش واگذار میکردیم هیچ وقت این مشکلات برامون بوجود نمی اومد

دوست عزیز بجای فراموشی ازدواج قدری با خدا ارتباط برقرار کن و از خودش کمک بخواه، به خودش واگذار کن و شما هم تلاشت رو بکن که بهترین نصیبت بشه

از خدا بخواه با توجه به مشکلت کسی رو سر راهت قرار بده که در زندگی  رفیق و همراهت باشه ،کسی که این موضوع رو درک کنه و مشکلاتش براش قابل تحمل باشه.بجای اینکه برجسب ناتوانی و بی تحملی به خواستگارهات بزنی باهاشون صحبت کن و از بیماری و مشلاتت در جریانشون بزار اینجوری این موضوع براشون قابل هضم تره 2 حالت داره یا میره و پشت سرشو نگاه نمیکنه یا همراهت میشه و بخشی از مشکلاتتو به دوش میکشه بزار اونا این مشکلو برا خودشون حل کنن نه اینکه شما براشون نسخه بپیچی که میشه یا نمیشه

در ضمن من نمیدونم چرا اینقدر نا امید هستین!!

دوست عزیز شاید همین فردا دارویی برای درمان قطعی شما کشف بشه و مشکلتون بزودی حل بشه!!

از خدا بخواین اول از همه شفای بیماریتون رو بده،اگر هم باز هم مصلحت شما بر این باشه که این بیماری همراهتون باشه نباید نا امید بشید !!! شاید خدا میخواد بوسیله شما دست کسی دیگه رو بگیره!اگر ترس از بچه دار نشدن دارین شاید خدا میخواد بوسیله شما و همسرتون بچه ی بی سرپرستی خانواده دار بشه!! ما از مصلحت خدا چه میدونیم!!!

پس برا یکبار هم که شده مثل حضرت ابراهیم به خدای خودت توکل و اعتماد کن و نتیجشو ببین

ان شاالله که بزودی زود خبرای خوبی ازتون بشنویم

خدااااا رو فراموش نکنین 

تصویر miss..merida

برای فکر اشتباه راه حل نمیخوان.خانم فکر شما در مورد اینکه ازدواج کنید نه تنها قانع کننده نیس که اشتباهه.اخه چه ربطی داره!!! هزاران نفر دراطراف ما با وجود بیماری های بدتر ازدواج می کنند مشکل شما اونطور خاص یا وخیم نیست شما بزرگش می کنید.البته من حس میکنم شاید در زمینه موضوعات مربوط ب ازدواج ترس دارید یا مشکلی پیش اومده در گذشته وهنوز سایه گذشته با شماست.بهرحال دوران پیری اونم تنها اصلا جالب نیستا..

موفق باشید..

تصویر smh
نویسنده smh در

سلام مجدد ممنون از پاسخ هاتون ولی متاسفانه کسی راهکاری برای مشکلی که گفتم مطرح نکرده...یعنی راه حلی نیست؟؟؟؟

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام

همانطور که عرض کردم ازدواج نکردن مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه به مشکلاتتان افزوده می‌شود. به هر حال اگر روی تصمیم خود پافشاری می‌کنید، راهکارش این است که نیازهای عاطفی و جنسی خود را سرکوب کنید تا به فکر ازدواج نیفتید. آیا حاضر هستید نیازهای اساسی و غریزی خود را سرکوب کنید؟ 

تصویر mohammad_69

شما خودتون هنوز با بیماریتون کنار نیومدید در حالی که دیابت یه بیماری ساده و کاملا قابل کنترل است به شرطی که طرف تنبل نباشد و ورزش کند و از طرفی شکمو هم نباشد.

تصویر smh
نویسنده smh در

سلام روزتون بخیر

خیلی ممنون از پاسخگوییتون

من متاسفانه به دلیل مشغله ی درسی متوجه نشده بودم ابتدا باید ثبت نام کرده باشم و زحمت توضیح بیماری گردن دوست عزیزم افتاد

بله بخاطر بیماری چون فک میکنم حق یک نفر اینه که با فردی سالم و توانمندتر از من ازدواج کنه البته مشکل بیماری من چون خدارو شکر تا به حال نمود بیرونی نشده جز تعداد اندکی خبر ندارن

قصد من از بیان این سوال اینه که چطور ایمان و اراده مو تقویت کنم که به این موضوع اصلا فکر نکنم... زمانی که ای تصمیمو گرفتم محکم و قاطع بودم اما الان حس میکنم متزلزل شدم و انگار دقیق خودم نمیدونم چی میخوام...

 

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

بیماری شما مانند بسیاری از بیماری‌های دیگر است و این دلیل نمی‌شود که از ازدواج صرف نظر کنید و این بیماری اصلاً عیب شما به حساب نمی‌آید. مضاف براینکه خودتان توضیح دادید که بیماری دیابتتان شدید نیست. در حالی که از اقوام نزدیک بنده کسی است که دیابت شدیدی دارد و باید هر روز انسولین استفاده کند، ولی توانسته ازدواج موفقی کند و در حال حاضر هم دارای فرزندان سالمی است. 

ازدواج یک ضرورت است و نمی‌توان به آن فکر نکرد. بالاخره هر انسانی نیازهایی دارد و این ازدواج است که به نیازهای آدم می‌تواند پاسخ دهد. اتفاقاً با ازدواج موفق می‌توان بر بیماری هم فائق آمد. در حالی که ازدواج نکردن و سرکوب نیازهای اساسی و غریزی خود، می‌تواند بیماری شما را تشدید کند. 

بنابراین لازم است از فکر ازدواج نکردن خارج شوید و به صورت طبیعی اگر خواهان دارید، اجازه دهید که به خواستگاری شما بیاید و در جلسات خواستگاری از بیماری خود بگویید، چه بسا طرف مقابل ممکن است با پی بردن به ویژگی‌های مثبت شما بپذیرد وبا این مسئله کنار بیاید. پس به خدا توکل کنید و افکار مخرب را از سرتان بیرون بندازید. به راستی که «مَنْ تَوكَّلَ عَلَى اللّه ذَلَّتْ لَهُ الصِّعابُ وَ تَسَهَّلَتْ عَلَیْهِ الأَسْبابِ؛ هر كس به خدا توكل كند، دشوارى‌ها براى او آسان مى‌شود و اسباب برایش فراهم مى‌گردد.»[۱]

به امید موفقیت

پی‌نوشت:
[۱]. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۱۹۷، ح۳۸۸۸

تصویر miss..merida

سلام 

برا چی الان نمیخواهید ازدواج کنید؟فقط بیماری؟خیلیا بیماری هایی مشابه سرطان دارند بازم ازدواج می کنند.چون اولا  طرف مقابل با بیماریشون کنار میاد دوماخودشون حق یک زندگی طبیعی رو از خودشون نمیگیرند. شما بیماری رو مطرح کنید با خواستگارتون.شاید ایشون کنار اومد.حق طبیعی شماست.راهکار خواستید که محکمتر به ازدواج فکر نکنید؟!!!!باید خدارو شکر کنید با وجود بیماری بازم خواهان دارید.

تصویر smh
نویسنده smh در

سلام دوست گرامی

بله دنبال راهکاری برای قاطعتر شدن دراین باره ام که اصلا بش فکر نکنم

تصویر موسی
نویسنده موسی در

ازدواج نکردن برای پسرهایی مثل من که وضع مالی خوبی ندارن راه خوبیه اما خواهر محترم شما بهتره تجدید نظر بکنید و خواستگارانتون رو بررسی کنید و اگه مورد مناسبی دیدید ازدواج کنید

 

تصویر smh
نویسنده smh در

سلام ممنون از پاسختون 

ولی وضعیت مالی ربطی به ازدواج کردن نباید داشته باشه شما فقط باید فردی رو پیدا کنید که میزان ایمان و اخلاق شما براش اهمیت داشته باشه ...اینو شعار نمیدم چون خلیا رو میشناسم حتی از نزدیکان خود من عرض میکنم خدمتتون که از بین خواستگارهایی با وضع مالی خیلی عالی افراد با ایمانی رو انتخاب کردن که وضع مالی اصلا خوبی نداشتن ولی به واسطه ی این ازدواجی که حقیقتا تنها خدا ملاک بود الان خدا بی نیازشون کرده

اگه واقعا ایمانتون برا خدای خالص کنید پیدا میکنید اون کسی رو که اولین الویتش خداست نه مال دنیا

موفق باشید

تصویر متفکّر

با سلام؛ شاید بعضی از دختران، وضعیت مالی شما را بد ندانند!
داشتن یک وضعیت خوب یا بد، امری کاملا نسبی است.
مشغول کار هستید یا درس؟

شما هم خوشبخت خواهید شد...

تصویر متفکّر

با سلام؛
ازدواج کردن یا نکردن یک بحث شخصی است و به سایرین مربوط نمی‌شود؛ منتها این که فرموده‌اند تصمیم بر ازدواج نکردن‌شان کاملا منطقی است! سوال ایجاد می‌کند که آیا منظورشان یک منطق شخصی و احساسی است یا یک منطق جمعی و عقلائی؟!
ایشان شاید اکنون به صورت جامع به زوایای مطلبی که بیان داشته‌اند آگاهی نداشته باشند؛ اما یک مشاور و یا یک فرد با تجربه می‌تواند به راحتی مشکلاتی را که این خانم بعد از 35 سالگی برای‌شان پیش میاید را حدس بزند؛ مشکلاتی که این دختر جوان حتی در سن 26 سالگی هم نتواسته‌ است به راحتی با آنها کنار بیاید!
پس پیشنهاد داده می‌شود تا آنجا که ممکن است در باب آن «منطقی» که بیان داشتند، تأمّل بیشتری نموده تا خیلی دیر نشود و زمانی فرا نرسد که دیگر خواستگاران فعلی هم وجود نداشته باشند...

تصویر هاله
نویسنده هاله در

سلام

ایشون دوست بنده هستند که قبلا راجع به ایشون سوال پرسیده بودم با عنوان "اقایون پاسخ دهند" الان هم با اجازه خودشون اینو گفتم

بنده هم خیلی سعی کردم ایشونو متقاعد کنم ولی میگن به دنبال راهی برای فراموش کردن این موضوعه

مشکل ایشون هم بیماری دیابته که البته خداروشکر بغرنج و مشکلدار نیست و در سطح پایینه من نتونستم کمکی کنم  

این مسیله ایشونو ناراحت کرده که ذهنش درگیره و چون ایشون به دنبال راه های معنوی و منطقیه سایت شمارو پیشنهاد کردم

پ ن:البته عرض کردم با اجازه ایشون اینا رو گفتم و چون ایشون دانشجو هستند و همیشه به اینترنت دسترسی نیست در خوابگاه و دانشگاه بنده پاسخ دادم

 

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

باتوجه به اینکه دوستتان دانشجو است، به او پیشنهاد بدهید که از مشورت با مشاوره دانشگاه استفاده کند. به نظرم ایشان نیاز به مشاوره حضوری دارد تا برخی از مسائلی را که برای خود تابو و بزرگ کرده، بشکند و از مرحله تصورات و تخیلات ذهنی خارج شود.

به امید موفقیت

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام به شما کاربر گرامی

متاسفانه شما توضیح ندادید که چرا تصمیم گرفتید که ازدواج نکنید؟ چه دلیل یا دلایلی باعث شد که شما چنین تصمیمی را بگیرید؟ آیا بیماری خاصی که دارید باعث شد، این تصمیم را بگیرید؟ به هرحال همانطور که می‌دانید انسان موجودی است که یکسری نیازهایی دارد که تنها با ازدواج، می‌تواند به آن پاسخ دهد و عدم ازدواج، نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه به مشکلات اضافه می‌کند؛ زیرا به تعبیر قرآن، با ازدواج، انسان به آرامش می‌رسد و راه تکامل و سعادت خود را می‌پیماید و انتخاب راه دیگر غیر از ازدواج، می‌تواند انسان را از راه آرامش، تکامل و سعادت خارج کند؛ بنابراین تصمیمتان مبنی بر عدم ازدواج تا آخر عمر، چیزی جز سرکوب نیازهای غریزی و طبیعی خود نیست و در نهایت این کار، منجر به سرخوردگی و درماندگی و چه بسا باعث بروز عقده‌هایی در شخصیت شما شود. مضاف براینکه به شهادت خودتان مورد یا مواردی برای خواستگاری داشته‌ و دارید، ولی مانع اقدام رسمی آنان شده‌اید و دلیلتان برای عدم ازدواج را نمی‌فهمیم!

هرچند ترجیح ندادید که درباره علت این تصمیم، توضیحی را بیان کنید و به قول خودتان محکم روی این تصمیم پافشاری می‌کنید، ولی مسلم بدانید که هر علتی هم که داشته باشد، این تصمیم نمی‌تواند درست باشد و اگر هم فکر می‌کنید که تصمیمتان درست است و نمی‌خواهید تغییرش دهید، پس چرا درخواست راهنمایی و مشاوره کردید؟ امیدوارم هرچه زودتر در ساحل آرامش قدم بزنید و سعادت واقعی را بدست آورید.

با آرزوی موفقیت

تصویر هاله
نویسنده هاله در

سلام متاسفانه نه تنها نتونستم ایشون رو قانع کنم بلکه ایشون در این زمینه منو قانع کردن که با توجه به نگاه بسته خانواده های مذهبی این امر نشدنیه و اینکه بخوان اجازه اومدن بدن فقط به مرور باعث ناامیدی ایشون میشه

البته به نظر من فردی مناسب ایشونه که از نظر  اعتقادی و ایمان مثل کوه باشه  که بتونه جلوی خاواده اش بایسته!!!!

ان شالله که نصیبشون بشه هرچه زودتر