شتر سواری اما دولا دولا

02:32 - 1394/11/20

با سلام و وقت بخیر.
من 29 سال دارم و مطلقه هستم. چندماه پیش بعد از هفت سال زندگی طلاق گرفتم.البته بعد از بیش از یکسال جدا زندگی کردن از همسرسابقم. در واقع دو سال پیش از ایشان جدا شدم.
 الان خواستگاری دارم که قبلا با هم در جایی همکاربودیم. ایشان مجرد هست وتنها پسر خانواده اش هست و  دو سال از من کوچکتر است. از نظر اخلاقی و در مجموع پسندیدن همدیگه ما مشکل خاصی با هم نداریم. اما الان مسایلی برای این ازدواج وجود دارد. اول این که خانواده من مخالف هستند به دلایلی و بعلاوه خانواده اون آقا اطلاع ندارند که من بزگترم از ایشون و مطلقه هستم. . اون آقا اصرار داند که خانواده شان متوجه نشوند به هیچ عنوان. چون مخالفت خواهند کرد و موضوع از طریق خانواده و مثلا شوهر خواهرهای ایشان همه جا پخش می شود  و ایشان  نمیخواد این اتفاق بیوفتد. و مادر من اصلا این موضوع رو نمی پذیرد. و می گوید که حتما باید خانواده پسر در جریان باشند و با اطلاع از همه موضوعات بیان خواستگاری.  و حتما خودش در جلسه خواستگاری به مادر ایشون موضوع رو میگه. منم با مادرم موافق هستم و عاقلانه بنظر میرسه دلایل و صحبتشون. اما خب من خیلی اصرار ندارم خانواده شون بدونند. البته آقای خواستگار میگه که به هیچ عنوان حاضر نیست به خانواده اش بگه. در نتیجه مراسم خواستگاری وجود نخواد داشت و چند مدت دیگه  تنها بیاد خواستگاری یا اگه اونم نشد ما خودمون بریم عقد کنیم بدون اطلاع خانواده ها. و اون وقت دیگه چیزی به کسی ربط نداره. و میریم زندگیمون رو میکنیم بدون خانواده هامون!!!!! البته من به خاطر علاقه به ایشون حاضرم این کارو  بکنم اما واقعیت اینه که بنظرم اینکار درست و عاقلانه نیست. البته من هیچ چیز رو از مادرم پنهان نمیکنم و اینکار و هم با اطلاع ایشون انجام خواهم داد. اما واقعا راه درست چیه؟؟؟ من چه کاری باید کنم؟ رفتار درست چیه؟
واقعا خانواده پسر حق دارند بدونند موضوع رو الان یا نه؟ من چه کسی رو باید قانع کنم که کوتاه بیاید مادرم یا خواستگارم رو؟؟؟
لازم به ذکره که همسر سابق من فردی بسیار بی اخلاق و مزاحم و دردساز هست. البته فردی مذهبی بود. اما بسیار کینه جو. من دخواست طلاقق کرده بودم و ایشان علت رواین میدونستن که من چندماهه رفتم سرکار و حتما با فرد جدید آشنا شدم که دیگر ایشون رو نمیخوام. و همین فرد که الن خواستگارم هست رو متهم کرد!! چون ما با هم کار می کردیم.  در حالیکه ما دو سال بود که مشکلمون حاد شده بود و پرونده مشاوره داشتیم. اما هیچ فایده ای نداشت و ایشون تغییری در رفتارش نداده بود. خلاصه من اقدام کردم و با کلی مکافات و بخشیدن مهریه ام خلاص کردم خودم رو. ایشون هم تا تونست اذیت کرد به اقوام من زنگ زد و ابرو ریزی کرد. اون ها منو میشناسند که اینجور ادمی نیستم و اصلا تو موضوع دخالت نکردند اما بالاخره دیگه. ایشون حتی توی دادگاه هم پرونده تشکیل داد وازمن و اون آقا شکایت کرد برای رابطه نامشروع!!! که رد شد درخواستش بعد از چندماه و دادگاه قرار منع تعقیب صادر کرد. چون مدرکی نداشت بجز اظهارات تماما ساختگی و دروغ و شهادت چندنفر درروغگو! باز اعتراض کرد و تایید شد رای اولیه. و همین همین موضوعات رابطه من و اون آقا رو بیشتر کرد و ایشون از من درخواست کرد که بعد ازپایان این ماجراها و طلاق با هم ازدواج کنیم... .
خلاصه کنم همسر سابقم آدم ناآروم و نامردیه. مادرم معتقده اون هرکاری میکنه برای ضربه زدن به من. و ممکنه با ازدواج ما دنبال انتقام جویی بشه. و البته این  تصورش هم تایید میشه که من قبلا با اون آقا ارتباط داشتم و حالا باهاش ازدواج کردم و به خاطر اون ازش طلاق گرفتم. علاوه بر این موضوعات ممکنه اون سعی کنه این موضوعات گذشته رو به اقوام من یا اون آقا مطرح کنه. و اگه ما پنهان کررده باشیم باعث ابروریزی بیشتر میشه. پس از نظر مادرم ازدواج ما کلا اشتباست و پنهان کردن مطلقه بودن من از خانواده خواستگار اشتباه بزرگتر. ما بهم خیلی علاقه مندشدیم. اما من نمیخوام علاقه کورکورانه بقیه عمرم رو هم تباه کنه. از چاله به چاه بیوفتم.
لطفا منو راهنمایی کنین. ببخشین که طولانی شد صحبتم. 
ممنون از سایت خوبتون

http://btid.org/node/86039

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 5 =
*****
تصویر vakili
نویسنده vakili در

ببخشید رمز موفقیت شما چیه؟ هنوز مهر طلاق خشک نشده داری به زودی ازدواج میکنی؟!
ما ک مجردیم راهنمایی می خواهیم ازت ای پرسشگر عزیز

تصویر sh.m
نویسنده sh.m در

ههههههه خواهش میکنم مجرد عزیز. رمز خاصی نداره والا. اگه هم داره خودم کشفش نکردم از حفظ میرم خخخخخخخ.
فعلا که ازدواجی در کار نیست . در کمال آرامش میخوام به زندگی مجردی ادامه بدم. تا بعد ببینیم خدا چی میخواد. 
مجرد باشید یا متاهل براتون آرزوی خوشبختی دارم. 

تصویر sh.m
نویسنده sh.m در

واقعا از همه دوستان متشکرم. لطف کردید .قت گذاشتید و راهنمایی کردید منو. واقعا حرفاتون درست و منطقیه. نمیشه نادیده گرفتشون.  از همه دوستان التماس دعا دارم که عقلم درست کار بکنه و تصمیم درست بگیرم.
ان شاء الله دو سه روز دیگه به همراه اون آقا برای مشاوره حضوری مراحعه میکنیم. بالاخره راضیشون کردم بریم مشاوره. امیدوارم راه درست رو انتخاب کنم. توکل بخدا. 

تصویر امین-مشاور ازدواج

واقعا به نظر شما رراهی وجود نداره ؟؟؟؟ و فقط باید ازین ازدواج صرفه نظر کرد؟ آخه چطوری؟ بعد این همه مدت انتظار چی بگم به ایشون؟؟؟ به خاطر ابروریزی و تهمت هایی که همسرم زد به ما توی محل کار. هر دو ازون جا رفتیم. چون واقعا شرایط بدی بود. ایشون هم کارش رو به خاط ر مسایل زندگی من از دست داد. اما هیچی نگفت. و شکایتی نکررد. تا الان هم صبر کرده.نمیدونم واقعا چیکار کنم. نمیدونم ایشون نباشه واقعا دیگه کسی پیدا میشه اینقدر علاقه و خواستن بینمون دو طرفه باشه؟

سلام مجدد

همونطور که عرض کردم راه وجود داره ولی ریسک این راه ها بالاست. همونطور که بقیه دوستان هم گفتند وقتی ما از بیرون به این قضیه نگاه می کنیم شکی در این نداریم که انتخاب شما ریسک خیلی بالایی داره و اگه خود شما یا هر فرد دیگه تحت تاثیر عشق و علاقه نبود، به هیچ وجه چنین شرایطی رو قبول نمی کرد. برای همین بهترین کار ممکن اینه که این ریسک رو قبول نکنین.

اما اگه به هر دلیلی نمی خواین نظر ما رو قبول کنین، باز هم برای ازدواج با ایشون طوری عمل کنین که ریسک این ازدواج کمتر بشه؛ به خصوص در مورد پنهان کردن مسئله از خانوادش. شما تحت هیچ شرایطی نباید اجازه بدین که ازدواج و حتی خواستگاری رسمی بدون اطلاع خانواده ایشون و بدون رضایت اونها انجام بشه. شما برای ایشون شرط بذارید که تنها در صورتی راضی خواهید شد که رضایت خونوادش رو جلب کنه. در مورد احتمال تهمت هم که خب هر کاری بکنید این سر جاش هست؛ منتها با به تاخیر انداختن این ازدواج میشه از ریسکش کم کرد. 

همه اینها در صورتیه که عشق شما پشتوانه عقلی داشته باشه که این رو باید با مشاوره حضوری بررسی کنین. بعلاوه اینکه به هیچ وجه پیش خودتون فکر نکنین با ازدواج با ایشون تمام مشکلات حل خواهد شد؛ چون قطعا شما با گذشت زمان به اخلاق و رفتارهایی بر خواهید خورد که حتی شاید از همسر قبلی شما هم بدتر باشه؛ چون به هر حال هر کسی در کنار خوبی هایی که داره نقص هایی هم خواهد داشت. لذا به هیچ وجه زندگی رویایی برای خودتون تصور نکنین و بدونین اخلاق و رفتاری که الان داره و انعطافی که الان دارین ازش حرف می زنین، بعد ها به این شکل نخواهد بود. این خصوصیت عشقه که تا قبل از وصال فرد رو بسیار منعطف می کنه!

تصویر sh.m
نویسنده sh.m در

سلام
وای که چقدر حرفاتون درسته. من اصلا نباید میذاشتم این مساله تا امروز ادامه پیدا کنه که حالا اینقدر بر هم زدنش برام سخت باشه. گاهی فکر میکنم من اصلا مررد تحمل این همه ریسک و کنترل و مدیریتشون هستم که میخوام واردش بشم؟؟!!! اما اعتماد به نفس و اطمینان اون آقا از انتخابش نمیذاره تصمیم بگیرم. که خب احتمال اشتباه کردن ایشون هم زیاده. وای چقدر حرفاتون درسته. 
حتما نتیجه مشاوره حضوری رو توی سایت اعلام میکنم . البته قطعا همه دوستان مطمعن هستن نتیجه چیه. فقط من جو زده هستم که خودمو زدم به اون راه منتظر نتیجه مشاوره ام. بهتر بگم منتظر معجزه! خدایا یه عقلی بده.
سپاس بی حد.

تصویر yasin1366
نویسنده yasin1366 در

شما یکبار اشتباه کردی
الان اگر بخواهی بازم اشتباهت تکرار کنی حماقت محض
اول اینکه پسر از دو دوسال کوچکتره مطلقه هم نبودی این مساله مشکل ساز بودی
دوم پسر میگه از خانوادم پنهان دارم خانم مگه خلاف کردی که پنهان کنه
سوم ماجرای طلاقت و شوهر سابق بی آبروت و ظن و گمان هایی که بعدها پیش میاد از نظر روانی داغونت میکنه
چهارم وقتی خانواده پسر نخوانتت دیگه تو در هیچ مراسم و مهمانی و ماجرایی رسمیت نداری انگار زن دوم یا صیغه ای میشه که همیشه باید پنهان باشی

به هرحال با این حرکت نه تنها از چاله به چاه بلکه از چاه به مرکز هسته زمین میفتی بنابراین بهتره که با صبر و حوصله بدون برقراری رابطه احساساتی با نظارت مادرت بذاری بره خودش خانوادش راضی کنه خواستگاری رسمی کردن بسم الله نکردن دیگه هیچی
نمیشه بری بشی زنش بعد طلاق بگیری دیگه اینبار آیه قرآن هم بیاری که مشکل از اون بود دیگه چون تعداد طلاقات دوتا شده حرفی برای گفتن نیست

تصویر sh.m
نویسنده sh.m در

کاملا درست میگید.
منم بارها به ایشون گفته ام . که من که خلافی نکردم که بخوام پنهانش کنم. شما هم که دوست داری پنهان باشه حتما برات عیب هست یا فکر میکنی باعث آبروریزیت میشه دیگران بفهمن با شخصی با شرایط من ازدواج کردی. پس چه فرقی میکنه الان بفهمن  یا بعدا . چون با این طرز فکرت هر وقت متوجه بشن باعث سرافکندگیت میشه. پس از همین الان تصمیمت رو بگیر. فکرات رو بکن. اما میگه نه  موضوع این چیزا نیست. تو بد متوجه شدی. برای من مهم نیست این موضوع ازین نظر.... . خلاصه اینکه حرفش منطقی نیست برام. ته دلم تردید زیادی دارم. حالا ان شاالله مشاوره حضوری تکلیف رو مشخص میکنه. 
 
از نظرات همه دوستان استفاده کردم. سپاسگذارم.

تصویر یا الله

سلام حق کاملا با مادر شماست بهتره این موضوع رو حتما به خانواده پسر بگید خودتون هم بدور از احساسات و کاملا منطقی فکرکنید فکر میکنم این اقا هم دچار احساسات زودگذر شده میگن تب تند زود عرق میکنه بهتره بیشتر فکر کنید با این توصیفات این ازدواج اخر عاقبت خوشی نداره یا حداقل الان نداره شاید اگر کمی زمان بگذره حداقل یکی دو سال اوضاع بهتر بشه شاید
موفق باشید 
یا زهرا

تصویر iman70
نویسنده iman70 در

سلام چقد پیچیده شده موضوع. مطمئنا نگفتن این موضوع به خونواده پسر اوضاع رو بهم میریزه شاید اگه الان بگه و اونا مخالفت کنن پسر بتونه به دلیل اینکه به نظرش احترامی گذاشته نشده یه کارایی بکنه ولی اگه از همین الان نگید فردا روز میگن دختره پسرمون رو گول زد. بنابراین الان بگه بهشون لااقل بعد کلی اصرار اقا و انکار خونوادش میتونه تصمیم خودش رو عملی کنه. در مورد همسر سابق هم با توجه به شک هایی که بقیه بهتون میکنن یا احتمال اسیب زدنش هست بتره برین یه شهر دیگه زندگی کنین.

تصویر خانم آسمان

مردم طلاق میگیرن سه سال طول میکشه به زندگی برگردن و چند سال پیش مشاور و روانپزشک میرن اونوقت شما انقدر حالت خوبه که بعد چند ماه قصد ازدواج داری؟
اگه همسر قبلیت هم چیزی متوجه نشه فامیل نمیگن این خانوم چطور چند ماه بعد طلاقش ازدواج کرد و به رابطه شما اون اقا شک نمیکنن اونم تو این زمونه که دختر چهارده ساله انقدر  خواستگار نداره اونوقت یه خانوم مطلقه انقدر خواهان داشته باشه عجیب نیست!
من به عنوان یه خانوم انقدر وجدان دارم که بببینم یه مرد تو حال و هوای عاشقی عقلش رو از دست داده و حالت جنون داره و نمیتونه درست برای اینده اش تصمیم بگیره بگم برو پی زندگیت و قید منو بزن ما بدرد هم نمیخوریم اون اقا الان عطش داره بعد که عطشش خوابید تازه میفهمه  چه شکری خورده.
اگه بدون اطلاع خانواده این اقا باهاش ازدواج کنی اونوقت به شاکی های قبلیت که همسر سابقت هست یه شاکی دیگه هم اضافه میشه اونم خانواده اقا پسر جدید.
حتما اگه حضوری بری پیش مشاور از اینکار منصرفت میکنه هیچ خانم عاقلی  حاضر نیست که بدون رضایت خانواده پسر ازدواج کنه.
ولی اگه بذاری یه مدت بگذره و ابها از اسیاب بیفته و همسر سابقت سرش گرم شه و بیخیال این ماجرا شه و سعی کنی خانواده پسر جدید رو راضی کنی و با ابرو از طریق عرف با این اقا ازدواج کنی یه ذره قابل تحمل تره و مردم کمتر بدبین میشن به قضیه که به نظرم همین روال رو بخوای طی کنی خودش دو سه سال طول میکشه و مشروط به اینکه مشاور هم بهتون مجوز داده باشه که با هم ازدواج کنین اگه مشاور گفت ازدواج نکنین و اونوقت منتظر عواقب بعدیش هم باش که احتمالا با شکست دوم مواجه میشی.
 

تصویر sh.m
نویسنده sh.m در

متشکرم از نظرتون. 
این موضوع که میفرمایید دختر چهارده ساله خواستگار نداره و دیگران به ازدواج سریع من شک میکنن موضوع درستی نیست. چون من الان توی این چندماه گذشته خواستگاران دیگه ای هم دارم که مایلند برای خواستگاری اقدام کنند اما من نپذیرفتم. پس این مطلب بی ربط هست و دلیل نمیشه چون یک عده خواستکار ندارن همه نداشته باشن.  نمیخوام بگم تحفه ای هستم اما خب به هردلیلی که هست خواستگارایی وجود دارند.
مطلب بعدی اینکه بله من حالم خیلی خوبه. خیییییییلی خوب. چون از حال بد خودمو نجات دادم. از یک زندگی پرازاسترس و تنهایی خودمو نجات دادم. چرا باید حالم بدباشه؟ تصمیمی که خودم گرفتم و خواستم . و خداروشکر که با همه سختی ها انجام شد. من حتی اگه تا آخر عمرمم تنها زندگی کنم و هنسری نداشته باشم واقعا خوشحالتر و شادتر خواهم بود تا وقتی وه به اون زندگی ادانه میدادم. آدم های ضعیفی هستن اونایی که ندت ها نمیتونن خودشون رو از خاطرات زندگی گذشته دوز کنن. اگر خوب بود که میموندیم ووزندگی نیکردیم حالا که تصمیم به جدایی گرفتیم فکر کردن به گذشته احمقانه ترین کار ممکنه. از گذشته فقط تجربه هاش رو باید نگه داشت و بقیه رو ریخت دور. این عقیده منه.
و مطلب دیگه اینه که من واقعا هیچ مشکلی با مطرح کردن این موضوع با خانواده اون آقا ندارم. خودش مایل نیست اونا بدونن و ازین موضوع فرار میکنه و اصرار داره خرفی زده نشه. و زیربار گفتن این موضوع نمیره. وگرنه من همیشه بهش گقتم بگو و خلاص کن خودمون رو. بزار هر مخالفتی دارن الان بکنن. اما نمیپذیره.
مشاوره حضوری هم بسیار خوبه. باید حتما برم . درست میگید.

تصویر Ali7291
نویسنده Ali7291 در

خخخخخ عجبزززززززززززززز

تصویر امین-مشاور ازدواج

سلام

طبق اظهاراتی که اینجا مطرح کردید حق کاملا با مادرتان است و ظاهرا خودتان هم این مسئله را قبول دارید و همانطور که گفتید نباید اجازه دهید عشق و احساسات مانع از تصمیم عاقلانه شود. شما یک بار در زندگی شکست خوردید و اگر دوباره احتیاط نکنید و نتوانید زندگی خوبی برای خود بسازید، قطعا با مشکلاتی روبرو خواهید شد که دیگر جبران آن به این راحتی نخواهد بود. تازه به نظر من این مواردی که شما مطرح کردید بخشی از مشکلات ازدواج با این فرد است و اگر بنا باشد تمام شرایط به طور دقیق مورد بررسی قرار بگیرد، ممکن است مشکلات دیگری هم در بین باشد که شما اصلا تا به حال متوجه آن نبودید.
به نظر من حتی اگر از مشکلات پنهان کردن سابقه ازدواج شما هم بگذریم یعنی فرض کنیم که این مشکل حل شود یا اصلا وجود ندارد، باز هم چنین ازدواج با شرایط موجود به صلاح نیست. شما الان در معرض تهمتی قرار دارید که هر لحظه می تواند زندگی شما را بهم بریزد و نگاه اطرافیان را به شما 180 درجه تغییر دهد؛ در حالی که توصیه اکید دین این است که خود را به هیچ وجه در معرض تهمت قرار ندهید؛ آن هم چنین تهمتی.
در حال حاضر هم بهترین قاضی برای شما که بگوید ایا این ازدواج خوب است یا نه خود شما هستید. شما عشق و علاقه را کنار بگذارید و بعد به این ازدواج و مشکلات و فوائدش بنگرید. به نظر من که اگر عشق و علاقه نباشد این ازدواج از هر لحاظ جز مشکل و دردسر چیزی ندارد. البته اگر باز هم تردید داشتید بفرمایید تا من ریز به ریز مشکلات پنهان کردن ازدواج سابق و ازدواج با شرایطی که ایشان می گوید و همچنین ازدواج با شرایطی که شما در آن هستید را خدمتتان عرض کنم که به نظرم کاملا واضح است. تنها انگیزه شما برای این ازدواج عشق و علاقه ای است که به ایشان پیدا کرده اید که با وجود شرایط فعلی، بعید می دانم این عشق و علاقه بعد از ازدواج دوام پیدا کند و دیر یا زود از بین خواهد رفت؛ چون عشق و علاقه به تنهایی برای یک ازدواج موفق کافی نیست.

پیروز و سربلند

تصویر sh.m
نویسنده sh.m در

ممنون از پاسخ خوبتون. واقعا سپاسگزاررم.
بله درست می فرمایید عشق و علاقه توی این انتخاب خیلی تاثیر داره. اما این علاقه از روی ظاهر بوجود نیومده. با وجود شناخت تقریبی که از ایشون دارم ایجاد شده. البته تفاوت هایی هم وجود داره بین ما. اما از نظر خیلی مسایل شباهت ها و تفاهم هایی که وجود داره مارو بهم نزدیک کرده. اون تفاوت ها هم برای من قابل تحمل هستند بالاخره هر زندگی مسایلی داره که با گذشتو تدبیر قابل حل هستند. من هم در ارتباط و شناختم از ایشون متوجه شدم مسایل رو میتونیم با هم حل کنیم. اما میدونم که شناخت الان بسیار سطحی میتونه باشه و در جریان زندگی خیلی چیزها جدی میشه و ممکنه به این زیبایی و سادگی که من فکر میکنم پیش نره. اما صفات مثبت و اخلاق هایی که از ایشون دیدم را پسندیدم واقعا....

تردید بسیاری در وجود من وجود داره. مشکلات احتمالی که با وجود مسایل پیش آماده و شرایط خاص من وجود خواهند داشت. بعلاوه احساس میکنم که خود این فرد هم در آینده ممکنه بدبینی هایی نسبت به من داشته باشه. همه این مسایل یک طرف و یک طرف دیگه این موضوع این هست که هر دو نفری که شروع تازه ای دارند و در کنار هم قرار میگیرند بالاخره مشکلاتی دارند تا کاملا بعد از گذر چند سال با هم سازگار بشن. در واقع مشکلات من دو برابر شرایط عادی خواهد بود.
واقعا نمیتونم تصمیم بگیرم. نمیدونم چه طور کسی رو که فکر میکنم در کنارش آرامش و خوشحالی و خوشبختی خواهم داشت رو فراموش کنم. همه مشکلات رو میدونم و میتونم حدس بزنم. اما میگم قابل حل هستند. چون من با کسی زندگی میکرردم که هیچ انعطافی نداشت و برای حل مسایل فقط من بودم که باید به میلش رفتار میکردم. بازیگری بود برای خودش. با زندگی راه نیومد. و چیزی براش مهم نبود. همراه نبود وگرنه مسایل اون زندگی هم قابل حل بود. اما حالا با ایشون  با رفتارش با روحیاتش فکر میکنم خیلی مسایل قابل حل هستند. همراه خوبی با هم هستیم. 
مادرم میگن اینا وقتی خوب بود که مسایل حاشیه ای وجود نداشت. واقعا سخته. توی این مدت که اسیر مشکلات شدم تا جدایی اتفاق افتاد فکر میکدم زندگی با ایشون پایان مشکلات و رنج ها میشه. اما انگار نمیشه. ایشون هم خیلی مشتاق و منتظر هستن برای ازدواجمون. 
واقعا به نظر شما رراهی وجود نداره ؟؟؟؟ و فقط باید ازین ازدواج صرفه نظر کرد؟ آخه چطوری؟ بعد این همه مدت انتظار چی بگم به ایشون؟؟؟ به خاطر ابروریزی و تهمت هایی که همسرم زد به ما توی محل کار. هر دو ازون جا رفتیم. چون واقعا شرایط بدی بود. ایشون هم کارش رو به خاط ر مسایل زندگی من از دست داد. اما هیچی نگفت. و شکایتی نکررد. تا الان هم صبر کرده.نمیدونم واقعا چیکار کنم. نمیدونم ایشون نباشه واقعا دیگه کسی پیدا میشه اینقدر علاقه و خواستن بینمون دو طرفه باشه؟
دو ست ندام بچگی کنم. دوست ندارم اشتباه کنم. دوست ندارم خسره الدنیا و الاخره بشم.  از طرفی هم نمیخوام اگه باهم خوشبخت میشیم این فرصت رو بگیرم از خودمون. هیچ اشتباهی نمیخوام بکنم. دیگه مگه من چقدر وقت دارم؟!