عذاب وجدان

22:59 - 1396/04/30

سلام نمیدونم چجوری شروع کنم ک همه حرفامو گفته باشم ۲ سال پیش با خانومی توی شهرستان آشنا شدم خانوم متین و باوقاری بود اولش کاملا بر حسب شرع و دین پیش میرفت منم دوستشون داشتم هی هم اصرار داشتم ک خونوادت رو در جریان بذار میگفت خونواده ی ما بشدت غیرتی هستن اگه از آشناییت ما باخبر بشن من رو می کشند ۳ ماه گذشت بلاخره مادرش باخبر شد و و پیام فرستاد ک خونوادم فهمیده اند بشدت مخالف اند و منو تا حد مرگ زدن و من دوست دارم اما خداحافظ!!منم با ی بزرگتر به پدرش زنگ زدیم ک خدایی نکرده ی دختر معصوم بخاطر کار اشتباه ما آبروش از بین نره چون واقعا قصد ما خیر بود و هیچ هوسی و ناپاکی هم نبود این وسط بلاخره تماس گرفتیم پدر دختره سرسری رد کرد و ناجور اصلا بی مسوِلیت چجوری بگم اصلا ک مثلا بزرگ این دختره نیست ج داد گفت نمیشه بلاخره از طرف ما هم همه چی تموم شد بعد از گذشت ی ماه این خانومه تماس گرفت همه حقیقت رو گفت اینکه قبل از من نامزد ی آقایی بوده و عقد کرده بودن ولی چون پسر بداخلاق و شکاکی بوده مجبور ب طلاق شده اند و مدت هاست ک توی دادگاه اند و باخاطر این ک منو از دست نده مجبور شده پنهون کنه اولاشم من اصرار ب آشنایی داشتم و اون خانوم چندبار منو رد کرده بود بعدش گفت واقعا حال منو بعد از قطع شدن رابطم با تو دیدن ک چقد داغون و افسرده ام واقعا دوست دارم از مادرم اجازه گرفتم باهات حرف بزنم تا بعد از طلاق تو پدرمو قانع کنی بلاخره ۲ ماه بعد این ماجرام اون خانوم طلاق گرفت منم بهش قول دادم بعد از ۶ ماه(عده طلاق با این که باکره بود و حتی ی ماه بیشتر نامزد نبودند) بیام خواستگاریش.من بعد این ماجرا با اجازه ی مادر دختره باهاش قرار ملاقات گذاشتم و حلقه کردم دستش بهشم عنوان کردم ک نامزدمی از الان رسما رضایت پدرتم ب عهده من.ی چند وقتی گذشت گفت مادرم رفته با پدرم صحبت کرده و همه چی رو گفته منم ناراحت شدم ک اون چرا رفته گفته با این ک همیشه من اصرار داشتم خونوادت رو در جریان بذار چون بلاخره حس میکردم پدرش ناراحت میشه و من باید باهاش حرف میزدم بلاخره ما قرارمون بعد ۶ ماه بود و ی سال و نیم از آغاز شروع رابطه ی منو و اون خانوم می گذشت ک اصرار داشت میگفت پاشو بیا خواستگاری منم بهش توضیح دادم ک چرا نمیام وقت قرارمون میام ب چند هفته بعد بی خبر اون خانوم همه چی رو قطع کرد و من ی ماه بعدش رفتم شهرستان با پدرش رو در رو حرف بزنم فهمیدم دختره نامزد کرده بعدش فهمیدم پدر دختره در جریان قول و قرارای ما بوده از اول بلاخره منم شاکی این ک خبر داشتین چرا با احساسات من بازی کردین من میرم شکایت میکنم اینا فرداش پدره ی دختره زنگ زد میخوام با بزرگترت حرف بزنم و رفتم نامزدی دخترمو بهم زدم البته از رو ترس این ک من میخواستم شکایت کنم منم جوابی ندادم.حالام چون من واقعا اون خانوم رو دوسش داشتم و اون واقعا ابراز علاقه میکرد هنوزم ذهنم درگیرشه اما نمیتونم هضم کنم دختری ک حداقل نامزدی با منو بهم نزده رفته نامزد کرده درست مثل همون کاری ک با اونی ک عقدش بود کرد زو باهاش کنار بیام.الان توی برزخم حاج آقا از ی طرف عذاب وجدان دارم ک زندکیش رو من بهم زدم خلف وعده کردم ک نرفتم خواستگاریش و عزت پدرش و خونوادش رو آوردم پایین از ی طرفم حس تنفر پیدا کردم ب این کاری کرد و در نظرم عین خیانت هستش ب من تو رو خدا منو راهنمایی کنید چیکار کنم الانم

-------------------------------------

کاربران محترم توجه داشته باشند که ادامه‌ی ارتباط با کارشناسان سایت و درج نظرات جدید برای رسیدن به پاسخ نهایی و جامع، تنها با عـضویـت در سایت ممکن خواهد بود؛ برای عضویت در سایت به آدرس مقابل مراجعه فرمائید: www.btid.org/fa/user/register
بعد از عضویت می‌توانید در همین بحث و یا مباحث دیگر انجمن نیز شرکت داشته باشید: http://www.btid.org/fa/forums

http://btid.org/node/113029

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 5 =
*****
تصویر alireza71
نویسنده alireza71 در

سوالی که برام پیش اومده اینه که دقیقا از چی می خواستی شکایت کنی؟ مگه می شه این مدلی هم شکایت کرد؟

تصویر سجاد
نویسنده سجاد در

سلام علیکم

پاسخ: ازدواج یکی از مهم‌ترین ارکان زندگی هر انسانی می‌باشد که در دین نیز بسیار موردتوجه قرارگرفته است و ملاک‌هایی برای همسر خوب و شایسته بیان‌شده است که مهم‌ترین آنها دین و اخلاق طرف مقابل می‌باشد، امام رضا (علیه‌السلام) دراین‌باره می‌فرماید: «هنگامی‌که مردی از شما خواستگاری کرد که از دین و اخلاق او راضی بودید به ازدواج با او رضایت دهید.» (مستدرک الوسائل، ج ‌14، ص 189)
هرچند خطاب روایت در مورد زنان است اما شامل مردان نیز می‌شود و آنها نیز باید به دین و اخلاق دختری که مدنظرشان است توجه داشته باشند؛ با توجه به توضیحاتی که شما بیان کردید که این دختر بدون اینکه مسئله طلاقش با همسر قبلی‌اش مشخص شود به شما ابراز علاقه کرده و مسئله طلاق را نیز مخفی‌نموده و بعد هم باوجود خواستگاری شما و ردّوبدل کردن انگشتر با دیگری نامزد شده است، نشان از ایمان ضعیف و عدم پایبندی به تعهدات او دارد که طبق روایت ذکرشده همسر مناسبی نیست؛ البته شما نیز طرف دیگر این رابطه بوده و ابراز احساسات شما بدون عقد حرام بوده است؛ لذا شما هم باید بابت این کار و سایرخطاهایی که در این ماجرا داشته‌اید، به درگاه الهی استغفارکنید.

پی‌نوشت:
نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، چاپ اول، انتشارت مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1408 ق.

 

لینک این مطلب

http://www.btid.org/fa/news/113819