علاقه . احساس میکنم لگد به بختم زدم

09:08 - 1397/11/01

سلام من دختر۲۲ ساله هستم یه اقایی دو سال پیش با من صحبت کردن و ما بین صحبتا بحث ازدواجم پیش امد و منم گفتم قصد ازدواج ندارم ولی اون اقا از جهاتی با معیارای من هماهنگی داشتن و از صحبتاشون فهمیدم که بسیار روشن فکر هستن ایشون ۲۵ سالشون بود اما با پسرهای که من تو دانشگاه و فامیل دیده بودم خیلی فرق داشتن خیلی دید بازی نسبت به زندگی داشتن و حرفایی به من زدن که شاید از کمتر کسی شنیده بودم  من اون موقع خیلی به ایشون فکر نمیکردم و تقریبا فراموششون کرده بودم که یکبارگی بر اثر دیدن عکساشون تو اینستا دوباره فکرم مشغول شد و تمام حرفایی که زده بودن  رو مرور کردم و کم کم وقتی دیدم واقعا ادم لایق و شایسته ای بودن بهشون علاقه پیدا کردم البته بگم که میخوام ازشون شناخت بهتری بدست بیارم ولی متاسفانه شیوه ی درستی رو انتخاب نکردم بهشون گفتم که بیان و همدیگرو ببینیم ایشون اول قبول کردن ولی بعد گفتن که هدفایی که دارن مونده و زود میبینن که بخوان ازدواج کنن .شاید رفتار من باعث شده که ایشون دلسرد بشن نه به اون زمانکه بهشون توجهی نکردم نه به الان که بهشون ماجرای علاقمو گفتم من بهشون گفتم که چرا اون زمان بهشون گفتم قصد ازدواج ندارم ولی همون زمانم بهشون گفتم که اگر تصمیم به ازدواج بگیرم قطعا به ادمایی مثل اون فکر خواهم کرد نمیدونم چرا یه بارگی نظرشون عوض شد و تصمیم گرفتن اینجوری بگن ولی من واقعا از ایشون خوشم امده و از طرفی نمیخوام من پیش قدم بشم به نظرتون چجوری نظر ایشونو جلب کنم من نمیخوام ایشونو فراموش کنم به خاطر اینکه اون موقع اینجوری بهشون گفتم خیلی پشیمون و احساس میکنم لگد به بخت خودم زدم البته اتفاقی بین من و ایشون نیافته که ایشونم به من علاقه مند بشن خواهشا اصولی بنده رو راهنمایی کنید  

-------------------------------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: http://www.btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مديرانجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/140195

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
8 + 8 =
*****
تصویر مبینا ی

خیلی هم کار بدی نکردی میخاستی تکلیفتو معلوم کنی ...البته ک درستش اقدام از طریق واسطه بود ولی خب بعضی وقتا این واسطه نیست دو طرف غریبه ان. هر کسی جای شما و در شرایط شما بود ممکن بود همچین کاری بکنه 

الان بهتون بگه قصدشو نداره یا هر چیز دیگه ای بهتره تا اینک مثلا شما چن سال دیگه هم بیخودی منتظرش بیشینی... شما کاری ک از دستت برمیومد کردی الان ایشون میدونه این تمایل از جانب شما هست تا همین اندازه کافیه اگ ایشون گفتن تمایلی ب دیدار ندارم و حرفای اینجوری دیگ شما اصراری نکنید. ب خدا توکل کنید در زمینه ازدواج و ب تمام موقعیت هاتون فکر کنید بعضی وقتا ی ادمایی سر راه مون قرار میگیره ک خیلی بهتر از اونیه ک ما میخواستیم فقط ب خودت فرصت بده برای همه چی. 

موفق باشی عزیزم 

 

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

موافقم با مبینا

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

ای کاش از طریق یه واسطه اقدام میکردی نه مستقیم

تصویر مصطفی راهی

با سلام و عرض تشکر از سوالی که در انجمن رهروان ولاتت مطرح نموده‌اید.
طبیعتا ما به دنبال سرزنش نیستیم و فعلا درباره اینکه چطور این علاقه به وجود آمده حرفی به میان نمی‌آوریم که اگر بخواهیم سخنی بگوییم قطعا یکی از عواملی که باعث ایجاد دل‌مشغولی‌های ناخواسته در افراد می‌شود همین بحث فضای مجازی است.
اکنون درخواست شما این است که چگونه می‌توانید برای ازدواج با این فرد اقداماتی را انجام دهید که ما در این باره راهنماییتان خواهیم کرد. قبل از بیان هر مطلبی باید بگوییم که محدودیت‌های دنیا را باید پذیرفت چرا که ممکن است انسان به برخی خواسته‌هایش نرسد و بحث علاقه شما نیز از این قاعده مستثنی نیست و ممکن است به هر دلیل به نتیجه مطلوب ختم نشود.

حال برای گره گشایی از کار شما مسیر پیشنهادی ما این است که
1. واسطه‌ای مطمئن بیابید که از جانب خودش با آن آقا پسر صحبت کند و با او درباره اصل ازدواج صحبت نماید و علت اقدام نکردن را دقیق از او بپرسد و در این مسیر او را تا جایی که می‌تواند راهنمایی نماید(پس به طور قطع چون شما باید انتخاب شوید بهتر است خودتان وارد نشوید که در آینده حتی اگر سرنوشتتان به ازدواج هم ختم شود ممکن است این نقطه ضعفی برای شما تلقی شود)
2. اگر اصل ازدواج را قبول کردند حال آن واسطه باید به صورت کلی از علاقه شما و اینکه شما نیز مورد مناسبی هستید با او وارد گفتگو شود و تاکید نماید که این تشخیص خود اوست و شما را به عنوان مورد مناسب به او معرفی نماید.
3.اگر قبول کردند و راضی شدند تازه شما در پله اول قرار می‌گیرید و تحت نظارت خانواده‌ها و با حضور مستقیمشان بررسی‌های کامل برای ازدواج را انجام می‌دهد.
به طور طبیعی این مراحل پی در پی است و در هر مرحله اگر پسر راضی نبود مراحل بعد پیگیری نشود و شما نیز رنج این جدایی و فراموشی را باید به جان بخرید و غیر از این راهی ندارید و این از همان محدودیتهای دنیاست که بدان اشاره کردیم.

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام به شما کاربر محترم

شما دچار دو اشتباه شدید: 1- هنگامی که بحث ازدواج شد، شما بدون تأمل کافی، مسئله ازدواج را کنار گذاشتید. در حالی که جا داشت که در این زمینه بیشتر تأمل کنید. 2- ابراز علاقه خودتان به ایشان هم اشتباه بود؛ چرا که آقایان برخلاف خانم‌ها ابراز علاقه یک دختر به خودشان را به درستی تفسیر نمی‌کنند و معمولا در چنین موقعیت‌هایی به دلایل مختلف، پا پس می‌کشند و به نوعی انگیزه‌شان برای بدست آوردن خانم کاهش پیدا می‌کند و گاها در چنین موقعیت‌هایی، تصور غلطی نسبت به طرف مقابلشان هم پیدا می‌کنند. 

بنابراین به جای تقلای مستقیم شما جهت بدست آوردن ایشان، بهتر است به او زمان بدهید؛ چرا که در حال حاضر او متوجه علاقه شما به خودش شده است و نیازی نیست بیش از این، علاقه خود را به ایشان ثابت کنید. از طرفی تلاش مستقیم شما برای برقراری رابطه و قانع کردن ایشان جهت ازدواج و ... به خاطر تفسیر غلط از سوی طرف مقابلتان، اصلا کار درستی نیست و اثر معکوس خواهد داشت. لذا توصیه می‌کنم که هیچ کاری نکنید، بلکه اجازه بدهید که در این زمینه خودش تصمیم گیری نهایی را بگیرد.

اگر هم با گذشت زمان، ایشان هیچ تلاشی برای مسئله ازدواج با شما نکرد، بهتر است که ایشان را کنار بگذارید و بیخودی وقت و ذهن خود را درگیر ایشان نکنید؛ زیرا اگر پسری، به دختری علاقه مند باشد که با او ازدواج کند، معمولا تمام تلاش خود را برای بدست آوردن آن دختر خواهد کرد. در نتیجه توصیه می‌کنم به خداوند که عالم به همه امور هست توکل کنید و از او بخواهید آنچه برای شما خیر است رقم بزند.

موفق باشید.

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

خب شاید اون نامزد داره یا حتی ازدواج کرده ونمیخواد مستقیماً به شما بگه.

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

بزرگترین اشتباهت این بود که ابراز علاقه اینجوری کردی

کافی بود فقط خودت رو معرفی کنی

نه اینکه قرار ملاقات باهاش بزاری!!!!

الان اون میگه این دختره چقدر بی حیا ست

تصویر Tfh
نویسنده Tfh در

سلام من در خصوص این مسعله با یک روانشناس صحبت کردم و همونجور که ایشون گفتن منم بهشون گفتم یک جلسه جهت اشنایی با هم روبرو بشیم و براشون توضیح دادم که خانواده ما سنتی هست و باید یه سری اطلاعات درست به من بدن تا خانوادم بدونن و تحقیق کنن در ضمن من تمام حقیقت رو با خانواده خودم در میون گذاشتم 

مسئله ای که ذهن منو درگیر کرده این بود که وقتی بهشون گفتم یک جلسه برای اشنایی همدیگرو ببینیم قبول کردن ولی بعد از اینکه گفتم اطلاعاتتونو بدید گفتن که من شما رو ندیدم و چتور بگم که واقعا میخوام با شما ازدواج کنم یا نه خوب ایشون هنوز شناخت خوبی از من ندارن و وقتی موضوع علاقه منو فهمیدن بیشتر عقب کشیدن اما من با این وجود تمام اینا رو گفتم که منم ایشونو نمیشناسمو فقط میخوام بیشتر همدیگرو بشناسیم چون احساس میکنم که ملاک هایی که برای من با اهمیت هست رو دارن و گفتم اگر ایشون قصد ازدواج دارند باید بیان با خانواده من رودر رو بشن و گفتم بیاین ببینید شاید نظرتون عوض شد و گفتم که من به نظر و تصمیمشون احترام میگذارم شاید من توی ملاکای شما نباشم و گفتم اگر کسی توی زندگیتون هست من از حرکتم عذر خواهی میکنم

من فقط خواستم تکلیف خودمو مشخص کنم و فکر نمیکنم حرکتم جوری بوده باشه که ایشون فکر کنن اویزونشون شدم

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

خب آویزونش شدی

غیر از اینه؟

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

به هر حال دیگه تصمیم گرفتم کلا فراموششون کنم چون میبینم ارزش نداره

تصویر ع ب ر
نویسنده ع ب ر در

من قبل از اینکه اصلا این اقا با من حرف بزنه ۱۹ یا ۲۰ سالم بود شاید قبلش از اقایی خوشم میومد که به من قول داده بود بیاد و با خانوادم صحبت کنه که پیداش نشد و رفت وقتی جویا شدم دیدم خیلی ادم کثیفی بوده و با دختری همزمانی که به من پیام میداده در ارتباط بوده و از اون دختر سواستفاده کرده حتی شخصیت واقعی اون اقا هم برای من مبهمه چون همه چیزش دروغ بود خیلی شکست بدی خورده بودم و دوست نداشتم کسی رو وارد زندگیم کنم به خاطر همین به این اقا گفتم نمیخوام فعلا به ازدواج فکر کنم البته تا حدودی مشکلات خودم و این مسعله رو بهشون گفتم اما اوشون تلاش خودشونو کردن باز هم فایده ای نداشت چون ما از تلگرام اشنا شدیم ترسیدم باز همون اتفاق انتظارمو بکشه وبه پیامشون اهمیت ندادم تا اینکه گذشت وحرفا هو صحبتاشون توی نظرم امد و دیدم بی انصافی کردم واقعا پسر شایسته ای بودن و روشنفکری بالایی داشتن صحبتاشون خیلی متحولم کرده بود این شد که خودم پیام دادم و خودمو معرفی کردم تا اینکه منو به خاطر اوردن بهشون گفتم یه جلسه برای اشنایی با هم روبرو بشیم استقبال کردن ولی بعدش دیدم خانوادم به راحتی نمیتونن اجازه بدن منو اون اقا همدیگرو ببینیم و پدرم بهم گفته بود اگه از این اقا خوشت امد به خودم بگو که تحقیق کنم در موردش منم بهش گفتم اطلاعات درستی رو از خودش بده یه شماره که بتونه پدرم باهاش صحبت کنه و گفتم واقعا قصد ازدواج دارید؟
جواب ندادن تا دو هفته بعد پیام دادم ببینم اصلا به دستشون رسیده در امدن گفتن من شما رو ندیدم اصلا که بگم قصد ازدواج دارم یا نه خوب ایشون اصلا چهره منو ندیده بودن حتی صدای منو هم نشنیده بودن و فقط پیام بینمون رد و بدل میشد من چند تا عکس با حجاب و پوشیده براشون فرستادم بعدش گفتن برای من امکانش نیست بیام شهر شما و شما دختر نجیب و با شعور درک بالایی هستید قطعا خیلی از اقایون دوست دارن با شما ازدواج کنن ولی من فعلا نمیخوام ازدواج کنم اون موقع دوست داشتم ازدواج کنم شرایطشو داشتم ولی الان نه تا یکی دوسال دیگه هم نمیتونم هیچ قولی بدم ایشون دانشجوی خلبانی هستن بنده هم دانشجوی روانشناسی اختلاف سنمونم۵ سال هستش از همه نظر خیلی خوب هستن
نمیدونم چیکار کنم از طرفی میگم فراموشش کنم ارزششو نداره از طرفی هم نمیتونم و تلاش میکنم به دستشون بیارم جوری شده که انگار هدفام بی ارزش شدن و باید انگیزه ای پیدا کنم تا به زندگیم ادامه بدم چون دید خیلی خوبی به جامعه و خیلی از پسرای امروزی ندارم قبلا هم که همچین خیانتی بهم شده از ازدواج کردن میترسم ولی این اقا اونجوری بودن که دلم میخواد باهاشون ازدواج کنم با پسرای دورو ور من خیلی فرق دارن شخصیتی که دارنو دوس دارم من خودم برادر نداشتم هیچ وقت نتونستم در مورد احساساتم به جنس مخالفم با خانوادم راحت صحبت کنم هر چند خیلی صداقت دارم با خانوادم و هیچ چیزی رو مخفی نمیکنم.ایشونم مثل من خواهر ندارن و اون موقع خیلی خوب درکم کردن ادم شایسته ای هستن
هر چند میگم خودمو کوچیک نکنم و فرصت بدم شاید نظرشون عوض شد ایشون دیگه اهمیتی به پیامم ندادن و دلم بدجوری شکست .نا امید شدم خیلی انگار لیاقت خوشبخت شدنو ندارم .خاستگارایی که برای من میان خیلی سن بالا هستن ۱۰ سال ازم بزرگترن و مادر من میخواد مارو به همچین مردایی بده چون فکر میکنه اونا شرایط بهتری دارن خونه و زندگی ولی اخه ارامش توی این نیست توی اینه که یکی تو رو درک کنه بفهمتت من دنبال مادیات نیستم یه جشن ساده و یه سفر مشهد برام کفایت میکنه دوست دارم زندگیمو اینجوری شروع کنم از تجملات خوشم نمیاد فقط دنبال کسیم که منو دوست داشته باشه حقیقی نه ظاهری ،از ریا و خیانت بیزارم
به خاطر اینچیزاست که این اقا جا توی دل من باز کردن و بهشون گفتم بهشون علاقه پیدا کردم .چون دیده بودم ایشونم مثل من فکر میکنن .دوست ندارم با ادمایی که دنبال تجملات و خوشگذرونی ها و ریخت و پاشای الکی هستن زندگی کنم میخوام از این طریق خودمو از اتفاقایی که منو از خدای خودم دور میکنه جدا کنم.میخوام کسی کنارم باشه که منو به یاد خدا و اون زیبایی ها بندازه این برام خیلی لذت بخش تره اما کسی متوجه نیست که نیت من چیه همه ظاهرو میبینن به خاطر همین خسته شدم و خیلی وقتا اشک میریزم و دوست دارم به زندگیم خاتمه بدم .از حرفای که میشنومم خوشم نمیاد اینجا هم گفتن من خودمو اویزون این اقا کردم ولی اگر کسی از دید درست نگاه کنه و قضاوت نکنه متوجه میشه من چه احساسی دارم و اینجوری خطاب نمیکنه . منم دنبال کسی نیستم که بخواد برام دلسوزی کنه چون هیچ نیازی ندارم اونقدر منطق دارم که برای زندگیم تصمیم بگیرم ولی متاسفانه همه از دید خودشون نگاه میکنن

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

شاید به خاطر اینکه گفته دانشجوی خلبانی هستم شیفته ایشون شدین خلبانه که باشه تازه از کجا معلوم که راست گفته باشه تو دنیای واقعی هزار  جور دوز و کلک میزنن برسه به فضای مجازی که از اسمش هم معلومه مجازیه چون تو دختر راستگو و صادقی بودی و بی شیله پیله رفتی جلو فکر کردی اونم مثل تو هست هر چی گفته عین واقعیته بعد که فهمیده خانواده تون رو در جریان قرار دادین و متوجه شده راه نفوذ در افکار و اعتقادات شما نداره پا پس کشیده چون میدونسته که نمیتونه از شما سوءاستفاده کنه و درست هم گفته شما دختر خوبی هستین و لایق ایشون و امثال ایشون نیستین . مطمئن باش اگه واقعی بود و میخواست به زمین و زمان میزد و راهی باز میکرد که به شما برسه . اگه در حق باز شدن بخت خودت دعا میکنی دوست داشتی برای منم دعا کن

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

الکی خواستگارهات رو برای یک توهم از دست نده!

اون آقا اگر خلبانه

مطمأن باش

از تو بهترها رو پیدا میکنه

اون موقع هم فکر کرد شما بهترین گزینه هستی براش الان که دیگه داره به مرحله کار و شغل میرسه

گزینه های بیشتری بهش معرفی میشند

شما هم که خودت خواستگاری کردی!

الان اون میگه چقدر این دختره بی حیا و آویزونه

هرچی بیشتر برای این تلاش کنی

بیشتر ازت دور میشه

خواستگارهای فعلیت رو هم از دست نده

تا پس فردا حسرت همین ها رو هم نخوری!