مادر شوهرمو بوسیدم ولی کاش...

16:33 - 1392/12/13

سلام من یه دختر ۱۶ ساله هستم که با یه مرد ۳۰ ساله ازدواج کردم من تو سیقه ایی یه جشن بزرگ گرفتیم همون بله برون بعد همسر من گفت من در توانم نیست ۱۱۴ سکه تورو بدم میترسم شما بعد عقد اجرا بزاری و ی مدت هم اخلاقش بخاطر افکار غلتش بخاطر مهریه بهم ریخته بود من بهش قول دادم که تو زندگی مهریه خودمو ببخشم حتیا به اسم باک حضرت مهدی که واقعا دوسش دارم و داشتم قسم خوردم وهمین قسم ضمانت حرفم شد ما عقد کردیمو مجبور شدم به احترام رسم همسرم محرم ۲هفته اونجا بمونم این ماندن من همانا و یه مشگل بزرگ همانا اونج من هیئت نمیتونستم برم چون باید با مادر شوهرم و خواهر شوهرم جاهایی میرفتیم که نظریه امام حسینو میدادن ومنم متوجه نمیشدم یا هیئتا ترکی زبان بود یا شمالی یا اگه فارسی بود مداح تازه کار میخوند چندان سوزناک نبود یه شب واقعا دلم گرفته بود که ۸محرم شد من لیاقت گریه برا امام حسین رو بیدا نکردم بخاطر همین از همسرم اجازه گرفتم با همسایه اشون که به قول مادر شوهرم از ابجی بهشون نزدیک تره برم هیئت اونا همسرم قبول کرد من به مادر شوهمم تعارف کردم که بیان با هم بریم خیلی ناراحت بودن اما من رفتم و اومدم دیدم اینا در حد منفجر هستن خلاصه شب بود با همسرم صحبت کردم گفتم فکر کنم مامانینا از من ناراحتن من که کار اشتباهی نکردم به من گفت تو اشتباه کردی باید فردا از مادرم معذرت خواهی کنی منم گفتم من اشتباهی نکردم باید از همسرم اجازه میگرفتم که گرفتم به کسی هم ربطی نداره و نباید ناراحت بشه من ووووووووووااااااااااققققققققققققعععععععععععععععععععاااااااااااااااا نمیفهمم یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مهدی از دست من ناراحت شدو فردا دختر همسایه شون اوم خونشو مادرش خیلی تند برخورد کرد و من موقع خدافظی ازش معذرت خواهی کردم و بعد مهدی به من زد که من برم از مادرش معذرت بخام من به احترامش رفتم معذرت خواهیی کردم ووووووووووووووللللللللللللللللللللللللللیییییییییییییییییییییییییییییی ای کاش نمیکرد من صورت مادر شوهرمو بوسیدم معذرت خواهی کردم اشتباه کردم بچه گی کردم شما ناراحت بودی بجای اینکه به دامادات بگی اوناهم فرض رو رو نادونی و بی قیرتی بسرت بذارن منو میکشوندی بیرون میگفتی فلانی من خوشحال میشم تو باما بیای بیرون این خیلی بهتر بود بخدا من فکر نمیکردم ناراحتی شما بخاطر من بوده باشه اما مادرشوهر من جلو ۲تا داماداش و جلو ۲ تا خواهرشوهرام و شوهرم اومد بیرون داد زد که تو نمیفهمی منو ادم حساب نمیکنی تو دیگه بزرگ شدی این حرکات از تو بعیده جلو همسایه ها منو خوار و ذلیل کردی من فقط گوش کردمو چادرمو بوشیدم اومدم بیون شوهر من بجای اینکه من ناراحتم دارم گریه میکنم بیاد بیشم ۱۲ متر جلو تر بچه خواهرشو بغل کرده و داشت با دامادشون صحبت میکرد این حرکت یعنی چی کاملا یعنی من تو رو راضیه جلو خانوادم اگه از دستت ناراحت باشن ادم حساب نمیکنم منم وقتی همسرم ازم خواست باهاش برم دفتر اسناد سکه هامو ببخشم قبول نکردم گفتم ما نامزدیم و بهتره بعد عروسی این کارو بکنیم خلاصه وقتی حرفا و اعصبانیتش رو دیدم حرفمو بس گرفتم اما تمامی ناراحتیایی که بهم شده بود مو به مو بهش گفتم و ازم معذرت خواهی کرد اخه چه کسی رو دیدید جلو عروسش بشینه از دخترایی که بسرش میخاستشون ویا دخترهایی که مهدی رو میخاستن از زیبایی هاشون از تحصیلاتشون و... صحبت کنه من تو محرمی فهمیدم که شوهرمن تو مجردی دوست دخترهای زیادی داشته این زمینه شک من به همسرم شد چون رو گوشی و کامبیوترش حساس بود و اجازه نمیداد بهش دست بزنم من سکه هامو تو ۳ماه عقدیم بخشیدم و اخلاقش برای من سنگینتر شد و به قول همسرم افسارم دستش بود من تو این مدت تو کلاس مهارتهای زندگی استاد خدام حسینی شرکت کردم اخلاقم به کلی قرانی شد اما همسرم دلیل این تعقیر رو ترس بعداز سکه ها میدونست من واقعا بهش اعتماد داشتم هیچ وقت فکر نمیکردم اگه کار به اینجا بکشه بشتم و خالی میکنه و برچسب اینکه من نمیتونم زن زندگی باشم روم بزنه منم از برخورد های سرد اون احساس خطر کردم و به خانوادم که نمیدونستن من سکه هامو بخشیدم گفتم الانم حدود۱ماه نیم هست مهدی منو ندیده و ۲هفته با من صحبت نکرده تنها برای رفته به مشاوره میومد ووقتی ازش بول جلسه رو گرفتن دیگه مشاوره نیومد حتی اقدر هم برای من وقت نمیذاره که بیاد و بگه من زنمو با ۱۴سکه میخام خانواده من از این ناراحتن که مهدی تو این همه اتفاقی که افتاده نیومد منو ببینه الانم نتیجه مشاوره اینه که مهدی از رفتار ها و حرف های من برداشت غلط کرده و میترسه بیاد خونتون و تو باید این سو تفاهم هارو از بین ببری از مهدی که میخام باهام صحبت کنه ازدستم ناراحته حرف نمیزنه نظر شما دوستان چیه من برم باهاش حرف بزنم؟؟؟؟؟ برام سخته ولی باید این سو تفاهم ها ازبین بره امیدوارم وگرنه باید طلاق بگیرم این تمامی قصه من بود

http://btid.org/node/26772
تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

بعضی از حرفاتو اره 

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

اخرین بار یکم ماه بیش بود

ولش کن  یه چیزی میگیرم مجسمهای از بچه ها خبر نداری کی میان بحث ازاد از اونا هم ببرسم

تصویر یه عاشق واقعی

انقدر سر سری نگیر ......یه چیزی بگیر که مطمئن باشی خوشش میاد ....

بچه ها رو هم نمیدونم. ....

به نظرم اگه مادرشوهرت توموقعیتی هست که میتونی باهاش قرار بذاری ...هر چه زودتر این کار رو بکن ...همین الان هم این کار رو کردی خوبه ....

تصویر یه عاشق واقعی

یه چیز دیگه ....مگه مهدی نمیگه از مادرم عذرخواهی کن ....؟؟؟؟؟؟ اگه اینطوری هست بگو که میخوای ازش عذرخواهی کنی ....و اینجوری هی قرار حضوری با مادره بذار ...

اگه این کار رو میتونی بکنی ...بگو ...؟؟؟

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

اخه عاشق ننه شو بکشونم بارک چی بگم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعدا شر نشه؟؟؟angry

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

اقای عاشق فکر نمیکنی من با این حرفا  خودمو کوچیک میکنم surprise

دیگه زیادی دارم لی لی به لالای مهدی میزارم

البته باحرفات مخالفتی ندارم  خوبه اره میتونم  یه جا با مادر شوهرم یه قرار ملاقات بزارم

اما با این حرفا که منو دوست نداری و بهم هرچقد توهین کنی کنار نمیا م بیام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟frown

تصویر یه عاشق واقعی

یه نکته دیگه درمورد پسره اینه که باید با جملاتی که تا حالا بهش نگفتی ....اون رو تحت تاثیر قرار بدی ....

و نکته دوم اینه که اون چیزهایی که دوست داره رو بگی ....اون چیزهایی که میخواد بشنوه ....

الان اون دوست داره از مادرش تعریف کنی ....بگی که اشتباه کردی ....بگی که میخوای با مادرش صحبت کنی و ازش عذرخواهی کنی ....

نکته سوم اینه که یه جمله خوب مثل این میتونه خیلی خیلی خیلی هم رو پسره تاثیر بذاره هم رو مادرش ....

اون جمله اینه که ....بگی....تو هر چی هم بی محلی کنی من بهت محبت میکنم ....من عاشق مادرت هستم و خیلی دوسش دارم ...حتی اگه مادرت از من متنفر باشه ...من اونو مثل مادر خودم دوست دارم حتی تو اگه بهم توهین کنه ....با این جملات و این صحبتها به خوبی میتونی حریفت رو ضربه فنی کنی ....باز هم بگم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تصویر یه عاشق واقعی

سلام ...اخیش خیلی گشنم بود ....smiley خوب الان بهت میگم ..

ببین باید هر طوری شده به مادرش زنگ بزنی ....به موبایل مادرش زنگ بزن ...قطعا اولش یا جواب نمیده یا بی محلی میکنه یا شاید هم بهت توهین کنه ...ولی اصلا نباید این چیزها برات مهم باشه ....تو باید با مادزش حرف بزنی و هیچ توهینی هم نباید مانع این کار بشه ...

الان پسره داره میگه که مادرش نیست و از این جور حرفها ....وقتی اینو گفت شما بگی که مادرتو دوست دارم....خوب معلومه که اثر نمیذاره ....معلومه که داری فیلم بازی میکنی....

ببین خواهر گلم وقتی که بهش خیلی محبت کردی ...وقتی که هی بهش گفتی دوستش داری و نتیجه نگرفتی ...نباید باز هم از همون جبهه وارد بشی ...معلومه که باز هم مقاومت و توهین میکنه ....شما باید یه جور دیگه باهاش صحبت کنی ....تو داری خودتو کوچیک میکنی و هیچ نتیجه ای هم نمیگیری ....

برای همین بود که سه تا راه جلوی پات گذاشتم ....و هر سه تاش هم به نوعی خوبه ....

برای قدم اول همونطور که گفتم دنبال نقطه ضعف های مادرشوهرت باش ...ببین از چی خوشش میاد....یه هدیه خوب میتونه به شدت کمک کنه ...و در مورد حرفهایی که باید با مادرش بزنی تو پیام بعدیم میگم ...

الان یه چیزی به نظرم رسید ....الان که میگه خونشون کسی نیست جز خواهرش ..بهش زنگ بزن ...به خواهره و ازش کمک بخواه.....البته اگه دختره عاقل هست ...ولی اگه مثل خود پسره است ولش کن زنگ نزن....ولی اگه عاقل بود ...بگو که میخوام با مادرت صحبت کنم .......

اگه بتونی حضوری بامادرش و تنها با مادرش یه جا قرار بذاری ....عالی میشه ...ببین همیچن کاری میتونی بکنی یا نه ...اگه میتونی بگو که بهت بگم چی بهش بگی .....انقدر کارت اسون میشه که تو چندساعت زندگیت حل میشه ....

میتونی یا نه ؟؟؟

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

اره بابا اگه گوشی رو جواب بده  و مهدی کاری به کار من نداشته باشه چرا نمیتونم میتونم

تصویر یه عاشق واقعی

یعنی میتونی با مادره  یه قرار بذاری ؟؟؟؟یه جا که فقط خودت باشی و خودش ....

میتونی ؟؟؟؟؟

تصویر نيلو
نویسنده نيلو در

راضیه جان این پسره پورو شده ازت خواهش میکنم یه مدت بیخیالش شوووووو.خواهش میکنم.انگار اصلا وجود نداره! همونطور که اون بیخیال شده تو هم این کارو بکن.تا عید دندون رو جیگر بذار نه زنگ نه اس نه پیغام پسغام! ببینیم چیکا میکنه! این پسرای قد و خودخواه من خوب میشناسم بهش محل نذاری خودش میاد سر وقتت.

تصویر هانا
نویسنده هانا در

شوهرشه مگه میشه بیخیاله زندگیش بشه؟؟؟؟؟frownمگه شوهرش نیست؟؟؟؟؟اینجوری که دشمن شاد میشه که 
 

تصویر نيلو
نویسنده نيلو در

هانا جان زندگی با همچین شوهری به چه قیمتی؟!پدر دختر مردم دراورده.به نظر من این پسره کلاه برداره اصلا! شوهری که بیخیال زن و زندگیش شده لیاقتش همینه دیگه که تنهاش بذاری! این دختر چه گناهی کرده که اینقد باید عذاب بکشه

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

هانا خانم شما با نظر عاشق موافقی؟؟؟؟؟broken heart

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

تو ام با نظر عاشق موافقی؟؟؟ نیلو خانم مهدی اگه باهاش 100سال سیاه باهاش حرف نزنی بعد صد سال زنگ بزنی جوابتو نمیده

مثل الان2هفته باهاش حرف نزدم  اعصابش خورده  ناراحته

تصویر یه عاشق واقعی

میدونم شما چجوری بهش گفتی ....برای همین هی اصرار میکنم که تو صحبتهات حقارت نباشه ....التماس نباشه ....برای همینه که میگم باید محبت باشه نه حقارت ....

برای همینه که میگم یه زمان و مکان مناسب باید این حرفها رو بزنی .....نباید پشت تلفن باشه ...چون اصلا به هیچ وجه نمیتونه اثر بذاره ...چون چهره و نوع بیان تو هست که همه چیز رو تعیین میکنه ....

تا وقتی که پیش مادرش هست معلومه که اثر نمیذاره ....انقدر رو مخش کار کردن که نمیتونه حرفی بزنه ....اصلا جرات نداره چیز دیگه ای بگه ....

شما با مادرش یه قرار بذار ....یا تلفنی یا حضوری ...بعدش یه زمان کوچیکی بده که تاثیرش رو بذاره ...

الان با کجای حرفهام مخالفی و نتیجه نگرفتی ؟؟

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

اخه برم به مادر شوهرم چی بگم ؟؟؟؟؟؟

با حرفت موافقم نقطه ضعف مهدی مادرشه درست اما چی بگم  برادر من ؟؟؟؟؟؟؟

میخام برم نازی اباد  ولی مهدی میگه نیستیم !

مسافرتیم!

به تو ربطی نداره یجا داریم میریم!

بیای بشت در میمونی !

 زنگ نزن خونه مامان خونه مهساست!

اینم حرفای مهدی

تصویر یه عاشق واقعی

ببین راضیه بانو .....این چیزهایی که گفتم رو میتونی به این شکل انجام بدی ....

اول اون حرفهایی که درباره مادرش گفتم رو به مادرش بزن ....بعد یه چند ساعت فرصت بده که تاثیرش رو ...تو پسره بذاره ...بعدش برو به پسره اون حرفهایی که تو اون جواب طولانیه زدم بگو ....فقط خوب چون مهریه ات رو بخشیدی ....خیلی چیزهای بهتر و تاثیر گذار تر هم میتونی بگی ....که اگه خواستی اون رو یه اصلاح میکنم و بهت میگم در مورد مهریه چی بگی ....

فقط نباید بذاری صحبت کنه از اشتباهات ....تا اومد گله بکنه ...باید با صحبت هایی که گفتم ...نذاری چیزی بگه .....

اگه سوالی داشتی بگو ...

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

ببینن تو مهدی رو نمیشناسی اون یه بسره 22ساله نیست که بتونم با حرفام خامش کنم این حرکتو انجام دادم ولی اون  زرنگ تر از این حرفاست و منو قبول نمیکنه

 

تصویر یه عاشق واقعی

میدونم ....ولی مهر و محبت ...سن و سال نمیشناسه ....

حالا شما از طریق مادرش اقدام کن ...اگه جواب نگرفتی بعد بیا بگو ....باید تو نوع صحبت کردنت که تا الان بوده تغییر ایجاد کنی ......

بعد اون حرفها رو بزنی ....

چیا بهش گفتی ؟؟؟ چجوری بهش گفتی ؟؟؟ کی گفتی ؟؟؟اینا همش مهمه ...اگه یه وقت نامناسب این حرفها رو بزنی ...معلومه که اثر نمیذاره

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

اخه به مادرش چی بگم چطوری بگم مادرشم میگه تو مقصری مهدی اشتباهی نکرده

این حرفش حرس منو در میاره angry

بسرش اگه سیاست داشت ومحبتش بهم یشتر میشد کم محلی نمیکرد که من به مادرم نمیگفتمangry

تصویر یه عاشق واقعی

نیم ساعت بهم وقت بده ...در مورد حرفهایی که باید به مادرش بگی کامل میگم .....

ولی کلید این ماجرا دست مادرش هست .....صبرکن بهت میگم ....الان باید برم ناهار بخورم ....بر میگردم کامل میگم ...شرمنده خیلی گشنمه ...smiley

تصویر یه عاشق واقعی

راضیه جان با این حرفهایی که زدی ...شما چندتا کار میتونی انجام بدی که هر کدوم میتونه عواقب خودش و نتایج خودش رو داشته باشه ...

اول اینکه زنگ بزنی و اون کاری که گفتم و اون حرفهایی که گفتم رو بهش بزنی ...که به نظرم بهترین کار ممکن هست ....

دوم این که با یه شکل دیگه باهاش حرف بزنی ..و بگی که بالاخره میخوای چی کار کنی ؟؟؟ بگو من عاشقت هستم ...و حاضر بودم به خاطر تو هر کاری بکنم ....ولی اگه تو از من متنفر هستی و از من بدت میاد ...نمیخوام بیش از این عذابت بدم ....اگه فکر میکنی نمیتونی با این همه عشقی که بهت دارم باهام زندگی کنی ...باشه من حرفی ندارم ...میتونیم از هم جدا بشیم ....

این حرف رو هم میتونی بگی و تاثیرات خوبی روش میذاره و خیلی خوبه ....فقط دوباره دارم تاکید میکنم ...این صحبت هایی که گفتم تو راه دوم ...نباید از روی حقارت و بدون اعتماد به نفس زده بشه ...نباید نوع صحبت کردن و لحن حرفهات مثل همه صحبت هایی که تا الان کردی باشه ....باید کاملا تفاوت حرف زدن رو تو جملاتت ببینه ...این خیلی خیلی خیلی خیلی مهمه ....

یه کار دیگه هم میتونی بکنی ...زنگ بزنی به مادرش ...با این که اشتباه نکردی ...ولی با عذرخواهی و محبت و عشق ورزی به مادرش این موضوع رو حل کنی ....همون طور که مشخصه ....پاشنه اشیل این اقا پسر ...مادرش هست ....اگه رابطه ات رو با مادرش درست کنی ...همه زندگیت میشه بهشت ....با اینکه اونا رفتارشون اشتباه بوده ولی خوب فعلا برای رهایی از وضعیت فعلی میتونی این کار رو بکنی .....اگه توهین و حرفی هم مادرش زد ...با عشق و محبت جواب بده ....یه نکته مهم اینه که نذاری تو گفتگو هات ....طرف مقابل زیاد صحبت کنه ....انقدر باید صحبت ها و کلمات تاثیر گذار بگی که بالاخره کم بیاره ....اگه مادرش اومد گله بکنه از تو ....بهش اجازه نده ...سریع بگو میدونم اشتباه کردم .....من عاشق شما هستم ....فقط نمیدونستم چجوری باید اینو بهتون بگم ...تو این مدت هم اصلا روم نمیشد بهتون زنگ بزنم ...ولی انقدر دوستتون دارم که خود به خود بهتون زنگ زدم 

این راه هم خیلی خوبه ...یعنی از طریق مادرش ...همه چیز رو در اختیار بگیری ...

راه های دیگه ای هم هست.....فعلا یکی از این کارهایی که گفتم رو انجام بدی حله ....البته میتونی چندتاش رو باهم انجام بدی ....

 

هر سوالی داری بگو که تا مشکلت رو حل نکنم ....ولت نمیکنم ....laugh

یاحق

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

ببین مادر شوهر من از این  مادرایی نی که بوی سبزی قورمه بده ازین مادرای امروزی منی که این همه زبون دارم جلوش کم میارم داداشfrown

تصویر سیتاخانم

خودتو محکم کن. اونجور که پیداست همسرت زیاد از حد به خانوادش وابسته هست. حالا حالا ها باید تحمل کنی! ولی نگران نباش اگه درست رفتار کنی قابل حل شدنه. صبور باش گلم.

تمام سعیتو تو جلب رضایت و اعتماد همسرت بکن. با خانوادش خیلی کاری نداشته باش ولی احترامشونو حتما حفظ کن! ازشون تا جاییکه می تونی پیش شوهرت گله نکن. اگر هم مسأله خیلی مهمی پیش اومد که به تو هم مربوط میشد با آرامش و با دلیل به شوهرت توضیح بده. سعی کن به مدت طولانی اونجا نمونی. رفت و آمدت رو با خانواده شوهرت کمتر کن ولی قطع نکن. دوران عقد دوران حساسیه که باید کنترل بشه. مثلا به نظرم هفته ای یه شب خونه اونا هفته ای یه شب هم خونه شما کافیه!

با توجه به کم سنیت بدون اینکه همسرت متوجه بشه هر وقت به مشکلی یا سوالی برخوردی از تجربه کسانی که ترجیحا نمیشناسنتون راهنمایی بخواه. مثلا همین فضای مجازی می تونه گزینه خوبی باشه. مردها معمولا جدی تر و کم احساس تر به مسائل نگاه می کنن و حتما نفع خودشون رو هم در نظر می گیرن.

یادت باشه پیش همسرت و خانوادش زیاد از خانواده خودت چه تعریف چه بدی نگی! این باعث میشه نقاط ضعفتون دستشون بیاد و کلا شخصیت خودت و خانوادت پیششون -چه خوب چه بد فرقی نمی کنه- لو بره. اینو چند سال که از زندگیتون گذشت خوب درک می کنی! فعلا تا چند سال کم حرف بزن. اونجا که میری در حد متعادل به مادرشوهرت کمک کن.

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

سلام سیتا جان من خونه ی مادر شوهرم کار میکنم ظرفارو میشورم گاهی جارو برقی میکشم .سفره جمع میکنم و میندازم گاهی چایی میارم .تنها غذا نمیذارم همین دیشب با مهدی حرف زدم انقدر برش کردن که حتی باهاش حرف میزنم داد میزنه بهم میگه چرا وقتی من جواب اس ام اس تو ندادم به مامانم زنگ نزدی ازش کمک بگیری  میگه دیگه نمیخام ببینمت دیگه نمیارمت خونمون تو بلد نیستی احترام بزاری مامان من باید جلو تو خم و راست بشه ؟ چرا خونه ئما میای تا  دوازده ظهر میخابی (مریض بودم) میگه برو عروسای مردمو ببین چقدر کار میکنن بعدا بگو من کار میکنم میگه تو تو محرم ده روز اومدی خونمون چه بمی منفجر کردی که من از سر کار میومدم باید یا جواب مادرمو بدم یا تو؟ دیگه نیا اینجا  

امیدوارم متوجه شده باشین که چقدر شوهرم به مادرش وابسته است که بهم میگه :تو(یعنی من)هزار بار تو این اوضاع بهم گفتی چرا نمیای اینجا و من گفتم کار دارم و تو گفتی من تو زندگیت نباشم اون کارو برا چی میخای یا من بهش گفتم مهدی اه من یروز تو زندگیت نباشم چیکار میکنی بارهاو بارها بهت گفتم ازتو مهمتراش تو زندگیم هست به من گفت من راضیه که بیشترین دوستارو دارمو همه عاشقما بهم میگه برو ببین کجای کارات اشتباه بوده که مممممممممممممممممممممنننننننننننننننننننننننن من و خانوادم ازت متنفریم برو فکر کن و تمام این لحظات تنها من گریه میکردم و خدافظی کرد و من بانزده عدد قرص خوردم و خود کشی کردم   واین تا حال اتفاقیه که افتاده

تصویر سیتاخانم

حرفای مادرشوهرت نگرانت نکنه عزیزم. چه وقتی از دخترای دیگه می گه چه وقتی از تو گله می کنه. اکثر خانواده های پسر جلوی عروسشون از دخترای دیگه می گن! 

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

اره تازشم مثل ظبط صوت حرفاتو ظبط میکنن به بسرش میگهwink

تصویر یه عاشق واقعی

دوست عزیز سلام ....

اول اشتباهاتون و کارهای درستتون رو میگم ...

بخشیدن مهریه تون که دیگه معلومه که اشتباه بوده ....اما قسمی که خوردی که میبخشی ...این حق توست ....چراقسم خوردی که می بخشی ؟؟؟ اون اقا هم از همون اول باید میگفت که در توانش نیست....ببین دوست عزیز ...این کار میشه سوء استفاده از شما ....

مهریه رو شاید بعد از چند سال اگه خواستید می بایست میبخشیدید ....تازه بخشیدنش هم به نظرم درست نیست .....و باید یه مقداری رو برای ترمز این اقا پسر داشته باشی ....

شما 16 سالت هست و عواطف و احساساتت قطعا زیاد و همچنین زود فریب خواهی خورد ...مخصوصا تو این شرایط ...و این اقا هم اینو به خوبی فهمیده و با این حرکت که یواشکی بدون این که به خانوادت بگی بری مهریه ات رو ببخشی ....کاملا اشکار میکنه این حرفو.....پس این هم فریب دادن اون اقا ...چون میدونسته اگه خانواده ات بفهمن ...مخالفت میکنن ...چون اونا عاقل تر هستن و اینده رو به خوبی میبینن .....

خوب بریم سراغ نکته بعدی ....شما خوب شد که به خانواده ات گفتی ...چون جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته ....

نکته بعد ..اینه که ایشون با این سنشون ...هنوز جایگاه همسر و نحوه مدیریت زنان زندگیش رو نداره ....یعنی نمیتونه همزمان که عاشق مادرش هست ....همزمان احترام و عشق به همسرش رو داشته باشه ....نمیتونه احترام هر دو رو حفظ کنه ...نمیتونه دیگه ...حالا شما باید این موضوع رو تا الان فهمیده باشی ...و خودت که عاقل تر هستی این موضوع رو مدیریت کنی و همسرت رو تو این راه هم راهی کنی و بهش یاد بدی ....

هیچ وقت نذار موقعیتی پیش بیاد که شما و مادرش در مقابل هم بایستید ...باید با سیاست ...جوری از مادرش دفاع کنی ..که حتی خود این پسره کم بیاره ....این هم از این موضوع ....

حالا میریم سراغ مشکلت ....

ببین شما الان تو موقعیتی هستی که ایشون از شما دلگیره ...چون اون افکاری که توذهنش داشته از بین رفته ....اون برنامه ها....و این موضوع باعث شده حالت دفاعی بگیره ...شما باید با کلمات مناسب ایشون رو از اون منطقه فکریش دربیاری ....

وقتی که شما زنگ میزنی و جوابی نمیگیری ...معلومه داره دفاع میکنه ...شما الان باید یه قرار ملاقات تو یه محیط مناسب و زمان مناسب بذاری ...میدونم روحیات این اقا پسر چجوریه ....ولی شاید پارک به دلیل ارامش بخش بودنش ....خوب باشه ....زمانش هم باید خودت بفهمی ....مثلا وقتی از سرکار میاد و وقتایی که خسته است نباید باشه ....به این موضوعاتی که میگم دقت کن ....چون شاید همه چیز درست انجام بدی ولی چون یه موقعی داری حرف میزنی که اون اقا حوصله نداره ....و همه چیز شاید بدتر بشه ....

خوب زمانش هم با خودت ...شاید ظهر جمعه زمان مناسبی باشه ...بعدش هم برید یه رستورانی جایی ...برای شیرینیش ....laugh

خوب اما چند نکته در مورد حرفهایی که اون جا باید بزنی ....

ااول اینکه ...نباید با هیچ حرکت یا حرفی از اون ناراحت بشی ....هیچ حرفی ها ....حتی اگه گفت باید از هم جدا بشیم ....تو باید با اعتماد به نفس بالا بری جلو و عشق و محبت خودت رو بهش بگی .....مثلا میگم ...اگه گفت باید از هم جدا بشیم ...شما باید بگی ...نه و من تو رو دوست دارم ...زندگیمو دوست دارم ....تو برام مهمی ....و از این دست صحبتها ...برای اینکه اون اقا جبهه گیری اولیه اش و دفاع کردنش تموم بشه ....با چندتا جمله عاشقانه دیگه میتونی ایشون رو از این حالت خارج کنی ....

نکته دوم اینه که باید اتفاقاتی که افتاده رو به ترتیب براش تشریح کنی .....با صداقت و از همه مهمتر با طرفداری از مادر و خانوادش و خودش ....با این کار سلاح ها و تیرهای ایشون رو از دستش خارج کردی .....این خیلی نکته مهمی هست ....

مثلا در مورد مادرش باید بگی ....من از همون برخورد اول عاشق مادرت شدم ...خیلی مهربونه ...و مهرش به دلم نشسته ......با این جملات شما جبهه گیری ایشون از مادرش رو به ارامش تبدیل میکنی ....وقتی اول اینکه بخوای در مورد اتفاقاتی که با مادرش افتاد حرف بزنی ...اینو بگی ...ایشون دیگه نمیتونه بیاد حرفی بزنه ....چون داری از مادرش تعریف میکنی ....بعدش هم بگو فهمیدی که اشتباه کردی ...بگو تو زندگیت از هر چیزی مهمتر ...احترام به بزرگتر هاست و مادر تو هم مثل مادر خودم دوستش دارم ....

نکته سوم اینه که ....شما تو حرفهات نباید خیلی هم خودتو خوار و ذلیل نشون بدی ....یعنی درسته که میگی از مادرت خوشم اومد و تعریف و تمجید میکنی ....اما بیشتر باید محبت تو حرفهات موج بزنه ....نه حقارت و شرمندگی ....امیدورام منظورمو رسونده باشم ....

البته تو بحث مادرش اگه یه عذرخواهی کوچیک هم کرده باشی مشکلی نداره ...چون بالاخره باید تو این قضیه یه نفر مجرم برای ایشون شناخته بشه ....مادرش رو که نمیتونی بگی ...پس مجبوری تقصیرا رو خودت گردن بگیری ....که مشکلی هم نداره ...بعدا تو روابط خودت با مادرش باید حواست رو جمع کنی و با سیاست کاری کنی که پسره کم بیاره ....

خوب نکته بعدی تو بحث مهریه است ....

شما باید این موضوع رو کامل براش توضیح بدی ....اول که باز هم جملات مثبت بگو ...مثلا اینطور شروع کن ...مهریه برای من ارزشی نداره ...تو برام مهمی ....114 سکه که هیچی ....114 میلیون سکه هم بود برام فرقی نداشت ....تو برام ارزش داری ...زندگیمون برام مهمه ....و از این جور صحبتها ....بعدش بگو که خانواده ام قبول نمیکنن ...این موضوع رو ...ولی تا چند سال دیگه همه اش رو بهت میبخشم ...البته اگه واقعا میخوای بهش ببخشی ...که به نظر من درست نیست ....ولی خوب دیگه اینجا باید این موضوع بخوابه ....شما بگو که اگه میخواستم مهریه رو به اجرا بذارم که اینجا نبودم ....تو برام مهم بودی که اومدم و دارم درباره مشکلاتمون باهات صحبت میکنم ......یه چیز دیگه ای هم بگو که خیلی تاثیر گذار باشه ...مثلا بگو ...یعنی من برای تو اندازه 114 سکه ارزش ندارم ؟؟؟بگو اخه چرا فکر میکنی این مهریه باعث جدایی من و تو باید بشه ؟؟؟ بگو یعنی فکر میکنی من همچین ادمی هستم که بخوام مهرمو بذارم اجرا ؟؟؟؟ منی که عاشقتم....با این حرفها باید مخشو بزنی دیگه ...بیشتر از این نمیگم ....ولی سعی کن با اینجور صحبت ها جوری بشه که باز نگه بریم مهریه ات رو ببخشی .....چون حداقل مهریه ات رو باید نگه داری ...ولی هیچ وقت نباید بذاری فکر همسرت به این موضوع بره ....با این جملات و حرفهایی که گفتم ...ذهنشو منحرف کن ...

در باره این که به خانواده ات هم گفتی......با یه حالت گریه بگو که وقتی دیدم تو با من اونجوری برخورد کردی ...دیگه سر پناه دیگه ای نداشتم ....مجبور شدم ....من عاشقتم ولی تو با من اینجوری میکنی ....اینا رو طبیعی بازی کن ...سوتی ندی بعدش بگی تقصیر منه laugh

خوب دیگه دستام تاول زد .....ساعتم که دو و نیم نصف شبه ...خیلی خسته ام ...اگه چیزی یادم اومد فردا برات میگم ....ولی فکر نمیکنم به غیر از این دو مورد مشکل دیگه ای رو عنوان کرده باشی ....

یاحق 

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

اول سلام و ممنونم از نظرت دوما متوجه نشدم من 100سکه هامو بخشیدمو تنها 14 سکه مونده  چیرو ببخشم ؟؟

دوما ایشون تنها زنو برای حمالی مادرش گرفته برای زن هیچ جایگاهی رو تاییین نکرده و به قول خودش مادرش  از منم براش باارزش تره

سوما من تا حال بی احترامی نکردمو بهم میگه چرا به مادرم زنگ نمیزنی و بهش میگم من مریض بودم یکبار مادرت بهم زنگ زد خواهرات بهم زنگ زدن ببینا تنها زنداداششون در چه حاله میگه تو کوچیکتری تو باید زنگ بزنی

چهارما من 1000000000 بار بهش گفتم که من دوست دارم و بدون تو من زندگی برا من معنی نداره و خودشم میدونه

من دیشب بهش زنگ زدم گفتم بیا بریم بیرون میگه کاردارم گفتم من بیام کی بیام؟ میگه هیچ وقت میگم این رابطه نباید جوش بخوره میگه مگه بابات نگفته تا تکلیف راضیه مشخص نشده حق ندارید همدیگرو ببینید گفتم من باهاش صحبت میکنم  میگه به یه شرط میام اونم بابات بیاد از مادر و بدرم معذرت خواهی کنه و بگه اقا مهدی بیان رابطه هارو شروع کنین میگم مگه تو اومدی از بابام معذرت خواهی کنی که بدون اجازه بابام منو بردی مهریه امو بخشیدم میگه من کار اشتباهی نکردم >

و بهم میگه برو با خودت فکر کن چیکار کردی که منو خانوادم ازت متنفریم  و تا فکر نکردی بهم زنگ نزن

من خودمو کوچیک کردم تمام حرفاش توهین امیز بود من خورد شدم ارزو میکنم بمیرم شما هم دعا کنید که از این زندگی فلاکت بار که حتی زن هم نمیتونه به مردش تکیه کنه خلاص بشم crying

تصویر یه عاشق واقعی

این همه نوشتم که اینو بگی ؟؟؟

در مورد مهریه فکرکردم هنوز نبخشیدی ....ولی خوب حالا که این موضوع تمام شده ....

اما در مورد مادرش باید بگم که این حرفا روبهش توجهی نکن ..که مادرم با ارزش تره ...چون الان افتاده رو کل کل این حرفا رو میزنه ...پس نگران این حرف نباش ....

در مورد بی احترامی باید بگم ...قبوله شما بی احترامی نکردی ...ولی خوب الان میخوای این موضوع تموم بشه یا نه ؟؟؟

در مورد مهر و علاقه ات ....اونطور که گفتم باید ابراز کنی ...نباید حقارت تو صحبتهات باشه ...باید محبت باشه ...

حالا یه سوال اساسی .....اگه این وصلت به صلاحت نباشه ....میتونی به طلاق فکر کنی یا نه ؟؟؟؟؟

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

اول که اره میخام تموم شه این جدایی دوم نه اصلا نمیتونم به طلاق فکر کنم

تصویر هانا
نویسنده هانا در

خونوادت چکار میکنن عزیزم؟؟؟کجا هستن؟؟؟برا تو الان سخته بتونی از پسه یه مرد 30 ساله و باتجربه در رابطه با دخترا بربیای حتما احتیاج به یک مشاور که هم زن باشه هم سنش بالاتر باشه هم عاقل باشه داری حتما یکیو مورده اعتمادو دلسوز پیدا کن و جوری ازش مشاوره بگیر که همسرت از مشاوره گرفتنت چیزی نفهمه تو باید همه سعیتو بکنی همسرتو به طرفه خودت بکشونی اصلا رابطه خودتو مادرشوهرتو با رابطه خودتو شوهرت جدا کن منظورم اینه که وقتی با مادرش بحثت میشه فکر نکن با اونم باید برخوردو بحثی داشته باشی یا شکایتیو پیش اون ببری یا اون بیاد از تو دفاع کنه اصلا باهم رابطه هارو قاطی نکن عزیزم خیلی بیشتر باید یاد بگیری تا بتونی پخته تر رفتار کنی یواش یواش یاد میگیری ولی مواظب باش موقعیتتو خراب نکنی توی فامیله شوهر 
 

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

اول سلام رها جان دوم مادرمو فرستادم بره شمال  ویلا بسازه اینجا نباشن براشون بهتره منو میبینن اعصابشون خورد میشه به من گیر میدن منم جواب میدم اشوب میشه اینجا چند وقت بیش بابابام بحثم شد منو زد النگوهام شکست از اون روز به بعد مادرم نمیزاره بابام با هام بد صحبت کنه دعوامون سر این بود که چرا میخای با یه ادمی که دوست نداره زندگی کنی من خیلی سختی دارم میکشم کسی نی که درکم کنه

من  مهدی رو دوست دارم

بخاطرش خیلی سختی کشیدم دوست داشتن مهدی مثل بغل  کردن یه کاکتوس میمونه  اصلا متوجه شرایط من نی مهدی درکم نمیکنه این از همه سختره

الانم جلسه های مشاوره رو میرم بیکار نشستم

تصویر raahaa
نویسنده raahaa در

خب  سایت بهم ریخت و ناچاریم پیام بذاریم .. گلم شما چطور با هم آشنا شدین ؟ با معرفی بوده یا از قبل همو میشناختین؟ چرا قبول کردین با این اختلاف سنی همسر ایشون بشین؟

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

ما قبل ازدواج مشاوره رفتیم خاطر اختلاف سنی مون اما به مهدی گفت من ازنظر سنی مشگلی ندارم چون  تو اجتماع بودمو  بر حسب حرفهایی که در مغابل سوالاش جواب ذاذم گفت که من  بر خلاف سنم   بالغ ترم و مشگلی نیlaugh

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

سلام بچه ها من تو بحث ازاد جواب نگرفتم براتو اینجا بیام میزارم نه ما یه خانواده  مذهبی هستیمو اشنایی قبلی نداشتیم  همه ی خانوادم از دستم عصبیا و تمام حرفاتونو قبول دارم من واقعا اشتباه کردمfrown

تصویر raahaa
نویسنده raahaa در

خب گلم ..

به نظر حقیر بهتره فعلاً خودت شروع کننده تماس به طور مستقیم نباشی عزیزم ..

شاید به زمان نیاز باشه ..

اگه میتونی یه واسطه بدون اینکه اونا متوجه بشن از طرف شما بوده ،بفرست ببین حرف همسرت و خانوادش چیه ؟!

ببین پایه و اساس این رفتارها از چی نشات گرفته ..

اینجوری مسائل مبهم، باز میشه و بهتر میتونی تصمیم بگیری چکنی !

 

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

رها جان من بردمش مشاوره تمام حرفاشو به مشاوره زده

تصویر raahaa
نویسنده raahaa در

عزیزم برگرد بحث آزاد اونجا واسه من بهم ریخته بود اسمتو به نام کاربری دیگه میدیدم .. جناب آبان ببخشید این کامنتها هم اسپم شد .. بعد زحمت پاک کردنشو بکشید .. بازم عذرخواهی

تصویر raahaa
نویسنده raahaa در

راضیه جان عزیزم هروقت اومدی بیشتر توضیح بده البته اگه مایل باشی و بخواهی صحیح و درست همراهی بشی .. شما از وسط جریان شروع کردی گلم .. این ماجرای اختلاف نظر با خانواده همسر معمولاً بین بعضی از خانواده ها پیش میاد که باید به شیوه صحیح مدیریت بشه .. و این جریان سکه و بخشیدن مهریه هم منو ببخش ولی شما با ناآگاهی پیش رفتی .. اصلاً این قسم فکر میکنم صحیح نبوده که بخوای اجراش کنی ..

پس بهتره علاوه بر اینجا پیش یه فرد عادل و بزرگ خانواده یا ریش سفیدی قابل اطمینان مثل روحانی محل مراجعه کنی و حتماً مشورت بگیری عزیزم ..

تصویر raahaa
نویسنده raahaa در

عزیزم نمیای بحث آزاد؟

تصویر گیسو
نویسنده گیسو در

نوشتید 1/5 نیمه  که نیومده شما رو ببینه!    دو هفتس هم که  صداشو نشنیدی! 

ببین داستان مادر شوهر و قوم شوهر   درسته که کارشون صحیح نبوده  ولی  میشه تا حدودی  چشم پوشی کرد اونم به یه شرط!!!!!!!!

اینکه بدونیم همسرت پسره پخته و جا افتاده اییه!   تصمیماش   مردونه باشه نه خاله زنک!!!!

باید بگی شوهرت چه جور مردیه؟؟؟؟؟؟ چقدر به بلوغ عقلی و   فکری همسرت   اطمینان  داری؟

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

همسرم تنها  ازمن استفاده میکنه تا مادرسو خوشحال کنه  این عذاب اوره حرف های منو در جواب عاشق و سیتا خانم که بالای تایبیکم نوشتمو بخون متوجه میشیlaugh

تصویر razieh1
نویسنده razieh1 در

سلام ما نامزدیم و حدود 5ما است که عقد کردیم

laugh

تصویر گیسو
نویسنده گیسو در

سلام دوست عزیز!     میشه بگید  دوره آشنایی شما با همسرتون چقدر بوده؟    و اینکه الان  چه مدته که با هم ازدواج کردید؟   میخوام بدونم چقدر زیر یه سقف بودی؟

 

صفحه‌ها