با سلام و احترام
دوستان گرامی میدونم که همه شما قواعد مشاعره رو بلد هستید فقط برای تاکید نکاتی رو یاد آوری می کنم . طبق قانون مشاعره باید نفر بعدی با آخرین حرف شعر نفر قبلی شعر خودش رو بنویسه . نکته مهم در مشاعره از ابیات طولانی نباید استفاده کنید , مشاعره بنباید بیشتر از یک یا دوبیت باشد . پس خواهش می کنم دقت کنید که اشعار طولانی اینجا ننویسید . ضمنا اگر کسی اشتباه نوشت و شعرش با بیت نفر قبلی نبود لطفا اشتباه رو ادامه ندید . اون پست اشتباه را ندید بگیرید و با آخرین حرف شعر نفرقبلی مشاعره رو ادامه بدین . پست هایی که قوانین مشاعره در آن رعایت نشده باشه توسط مدیر انجمن بعدا حذف خواهد شد. همچنین خواهشمند است دقت فرمائید که از اشعار مناسب استفاده کنید و از اشعار هزل و سخیف استفاده نکنید. این مشاعره فقط با اشعار مربوط به مولا و سرورمان امام زمان عج الله تعالی ظهوره است . لذا خواهشمند است از سایر اشعار استفاده نکنید.
با تشکر
و اما اولین شعر :
امان از هجر بی پایان مهدی
غروب جمعه و هجران مهدی
امان از آن زمانیکه بیفتد
به روی نامه ام چشمان مهدی
شعر بعدی باید با حرف " ی " آغاز شود
هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله
یا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن
عالــم ز دست رفت تو پا در رکــاب کن
ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه
تو کدام آینه ای ؟ صلّ علی آیینه
تو کدام آینه ای ، ای شرف الشمس غریب
که زد از دوری دیدار تو چشمم پینه
نامدگان و رفتگان از دو كرانه زمان
سوی تو میدوند هان! ای تو همیشه در میان
نگارا ناز کمتر کن بیا و قصه هجران
به یک صوت انا المهدی کنار کعبه پایان کن
تقديم ميكنم سرو جان را ز فرط شوق
گر بشنوم صداي تو يا صاحب الزمان
صدمرحبا بر آن كه گرفته است توشه اي
از روي دلرباي تو يا صاحب الزمان
هزار پرده هم افتد اگر به رخسارت
به چشم کس نَبُوَد باز تاب دیدارت
به شوق گرمی دستانت آمدم خورشید
بیا و بار بده ذره را به دربارت
وقتی نخوانم از تو وقتی نگویم از تو
خاموشی ام ز گفتن، لالیم از زبان به
یک گوشه در حریمت از وسعت دو عالم
یک قطره از فراتت از بحر بی کران به
دلم قرار نمي گيرد از فغان بي تو
سپند وار زكف داده ام عنان بي تو
ز تلخ كامي دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبي تر نكرد جان بي تو
روي آنم نيست تا در آرزو دستي بر آرم
اي خوش آن دستيكه رنگ آبرو از پينه دارد
بي تو ميگويند: تعطيل است كار عشقبازي
عشق اما كي خبر از شنبه و آدينه دارد؟
اشکهایم هر پگاه انتظار
گل کند در وعده گاه انتظار
تا به کی از داغ هجران تو صبر
جلوه کن ای آفتاب پشت ابر
در امتداد ره انتظار، منتظَرا !
ز خون منتظران لالهها دميد، بيا
هماي روح شهيدان حقّ ز مسلخ عشق
به عشق ديدن روي تو پر كشيد ، بيا
يکدم بپرس اين همه غم اين همه بلا
در خاطر شکسته زغم ها چه ميکند
دور از بهار روي تو بيبرگ ماندهام
بي برگ و بار مانده به دنيا چه ميکند؟
نه، مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن
ز درت بیا و ردم نکن تو که از تبار کرامتی
تو فرمودی برای من دعا كن
ظهور م را تقاضا از خدا كن
مداوم عجل الله است وردم
دعایی هم تو بر احوال ما كن
ما کارمان دعای فرج خواندن است و بس
اين روزها که کار شما گريه زاری است
روضه کجا گرفته ای، ای وارث فدک
اين روضه بی خزان و هميشه بهاری است
تو کجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی ست زجنس غم و ماتم،
زده آتش به دل عالم و آدم
واسط رحمت حق مثل تو همزادی نیست
ناجی از ظلم و رهاینده ز بیدادی نیست
چون تو که منجی موعود جهانی به ابد
چون تو ای جان جهان لطف خدادادی نیست
دلم قرار نمى گیرد از فغان بى تو
سپند وار زکف داده ام عنان بى تو
ز تلخ کامى دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبى تر نکرد، جان بى تو
در ماورای مشکل "حالا نیامدن"
انگار حکمتی ست که آسان نمی شود
مویت و انتظار به تکرار خورده اند
صدها گره که چاره به دندان نمی شود
تا که صدا کنم تو را
اقا بیا اقا بیا
اشک روانه میشود
عشق بهانه میشود
خسته تر از خسته تری
تازه تازه میشود
تمام هفته خطا و غروب جمعه دعا
کمی خجالت از این انتظار هم خوب است
اگر چه لایق وصل تو نیستیم آقا
ولی کشیدن ناز نگار هم خوب است
در پی قافیه ها چه پریشان ماندم .....قافیه در شعرم با حضورت جاریست
یکی از جمعه ها جان خواهد آمد /
به درد عشق درمان خواهد آمد /
غبار از خانه های دل بگیرید /
که بر این خانه مهمان خواهد آمد /
دلبرم السلام یا مهدی
ای به جان التیام یا مهدی
ما و عمری به زیر سایه تو
سایه ات مستدام یا مهدی
در نیمه ی شعبان ز می ساقی کوثر
بر کام محبین ائمّه بچشانید
با اهل ولا جامه ی احرام بپوشید
محمل به سوی کعبه ی مقصود برانید
تا تو به دل نظر کنی دیده پر آب می شود
حال ، خراب می شود سینه کباب می شود
در دل ذرات ِ عـــــالم آفــــتاب آورده است
چهره ی خورشید را او بی نقاب اورده است
قرن ها این باغ ِ دل حیران ِ یک گل مانده بود
باغبان ِ با صفا یک گل چه ! ناب آورده است
عاقبت او ظهور خواهـــــــــــد كرد
خاك را غرق نور خواهد كرد
روزي از اين كوير. اين برهـــــــــوت
ابر رحمت عبور خواهــد كرد
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمیاید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
این جاده ته قرار...وقتی برسد
تالحظه ی انتظار...وقتی برسد
یکباردگرمعجزه راخواهی دید
آن دست به ذوالفقار...وقتی برسد...
تو آن دلیــل خدایی که حاضری امّا
بـرای آمـدنت نـدبه خوانده ام ؛ آقا
روایت است که در روزگار آمدنت
زمین تمام شود بی قرار آمدنت
روایت است که بالاترین عبادتِ خلق
در این زمانه بُوَد انتظار آمدنت
زمین کویر تب آلوده ایست طوفان خیز/
زمان خزان غم انگیز بی تو در تکرار !/
بیا که مژده وصلت زمان به رقص آرد/
بیاوداغ دل از خاطرزمین بردار !/
ما که لبريز غم و غصه و آهيم هنوز
رمضان آمده و غرق گناهيم هنوز
رانده از عالم و آدم شده ايم آقا جان
بی کس و خسته و بی پشت و پناهيم هنوز
نه راه پيش مانده برايم نه راه پس
پلهاي امن پشت سرم را شكسته ام
راهم بده به باغهاي شجرهاي طيبه
من توبه كرده ام ، تبرم را شكسته ام
یا این دل شکسته ما را صبور کن
یا لااقل به خاطر زینب ظهور کن
دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من!
این جاده های شب زده را غرق نور کن
تو که آینه تو که آیتی، تو که آبروی عبادتی
تو که با دل همه راحتی ، تو قیام کن که قیامتی
تو آفتاب و جهان جز به جستجوی تو نیست
بهار در نظرم غیر رنگ و بوی تو نیست
جهان به حسرت دیدار میزند پر و بال
ولی چه سودکه رفع حجاب خوی تو نیست
دلم در سینه مالامال درد است/
زهجر روی تو دلگیر وسرد است/
تمام جمعه ها یابن الحسن گوست/
دلم در انتظار راد مرد است/
شرمنده فک کنم قاطی شده .....
من دیگه نمینویسم
سلام
بله...ببخشید...
شما ببخشید
درسی که مرور می کنی عاشوراست
هرجا که عبور می کنی عاشوراست
ای وارث زخم های هفتاد و دو تن
روزی که ظهور می کنی عاشوراست
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها
تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد
یــــوسـف کنعان غلام روی چـــو مـاه تو بــاد/
مه جبین خوش عذارم شهره ات عالم گرفت/
هم سزا باشد ترا شاهی و ماهی جان نثار/
گــــرچه از ناقابلی جـان خلیلی غــم گرفت/
دل من هرچه می گردد درونش گم شده چیزی/
وتوحتما برای رفع این کمبود می آئی/
یک شب به قوم و خویش خودت سر نمی زنی؟
دینی اگر حساب کنی ما برادریم
یک صبح قشنگ بی خبر می آید/
آن مرد بزرگ از سفر می آید/
وقتی همه ی منتظرنش خوابند/
با سیصد و سیزده نفر می آید/
دلم افتاده می دانم که خیلی زود می آئی/
کجا یاکی؟نمی دانم خلاصه زود می آئی/
تو را امواج دریا می شناسند/
تو را شن های صحرا می شناسند/
تو را ای منجی دل های عالم/
تمام کهکشان ها می شناسند/
صفحهها