کاش هیچ وقت آخر صفر نشه

19:11 - 1393/09/02

سلام. من حسرت هستم 25 ساله.تا الان چندتا پست گذاشتم. لطفا به دادم برسید. دارم بدبخت میشم.همون خواستگار سمجی که داشتم اومده با خانوادم صحبت کرده.پدرم گول ظاهرشو خورده که دکترا و شان اجتماعی داره و دیگه ول نمیکنه.مادرمم اولش بدش اومد اما الان اونم انگار میخواد منو شوهر بده که از دستم راحت بشه.من چکار کنم؟؟؟ من نمیخوام ازدواج کنم.پسره تا اخر صفر بهم فرصت داده گفته بعدش میام خونتون.من نمیخوام.پدرمم میدونم می خواد بزور حرف خودشو به کرسی بشونه.میگه الان دیگه وقت ازدواجته.اخه من اصلا از ازدواج بدم میاد(البته به مرور اینجوری شدم و دلیلش هم دیدن خیلی چیزا از خیلی ادمها و بخصوص خواستگارم بود)من تصمیم گرفتم برای پذیرش دکترا تو کشور دیگه اقدام کنم.خانوادم حرف خودشونو میزنن.خداکنه هیچوقت اخر ماه صفر نشه.بابا شاید اصلا یکی دوست نداشته باشه ازدواج کنه.دوستان لطفا یک راه حل نشونم بدید که از دست خواستگارم راحت بشم.تهدیدم میکنه اگر با کسی دیگه ازدواج کنی میکشمت.من هزار تا ارزو دارم .میخوام ادامه تحصیل بدم.پذیرش بگیرم.اصلا دوستش ندارم.شما بگید من چکار کنم؟؟؟
ای خداا

http://btid.org/node/46378

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
20 + 0 =
*****
تصویر atii
نویسنده atii در

سلام عزیزم. من از ماجرای قبلت خبر ندارم آخه خیلی وقته نیومدم. اما....

بزار بیان صحبت کنین درمورد همه چیز کاملا خونسرد و عادی... با پدر و مادرت دوستانه بعد از هر جلسه و بعد از فکر کردن خودت، صحبت کن. 

اگر همه چیز اکی بود و از همه مهم تر به دلت نشست اکی بده اما اگر تردید داشتی عاقلانه و قاطعانه تصمیم بگیر. ازدواج درسته میگن هندونه سربسته اس اما عقل ، خرد و بینش لازمه ی اونه. پس خوب حواستو جمع کن. تهدیدشو در نظر نگیر بدون حرفایی که میترسونتت، تصمیم بگیر.

موفق باشیcheeky 

تصویر صادق8
نویسنده صادق8 در

آخه دیگه چقدر میخوای درس بخونی.........

تصویر یکی هست

سلام
عجب از دست شما خانم ها...

تصویر آقا حمید

آدم با کسی که به دلش نشسته ازدواج نکنه بهتره خب

باید فردی رو که هم شما اونو قبول دارید و هم پدر مادرتون بفرستید که با پدر مادرتون صحبت کنن و مجابشون کنن

تصویر آقا سعید

سلام حسرت خانم :)

بنظرم بیشتر از همه تسلیم شدن در مقابل ایشون براتون سخته(احساس غرور بالایی دارین) ینی این براتون پیروزی حساب نمیشه .من چند بار هم بهتون گفتم بازم میگم.یه بار هم که شده از صفر شروع کنین با انگیزه ازدواج و دید مثبت(هر دو) ینی باهاشون صحبت کنین و یه قراری بزارین 

بهش بگین شما رسما بیاین خواستگاری و 3 جلسه در مورد همه جنبه های ازدواج و زندگی آینده با هم حرف میزنیم بعدش بدون اینکه بخواین حرفهای گذشته رو در نظر بگیرید تصمیم گیری کنید .انگار یه خواستگار جدید هست ایشون (صفر کیلومتر ) سعی کنین با احترام متقابل و محترمانه با هم حرف بزنید و از دیدگاهاتون و علایق و چیزهایی که متنفرین صحبت کنین (بدون احساسات) بهتون قول میدم اگر درست رعایت کنین همه چی حل میشه.

الان شما دارین احساسی برخورد میکنین(هردو) وگرنه تو دوست داشتن ایشون هیچ شکی نیست والا با اتفاقاتی که افتاده بود ایشون شما رو رها میکرد.بهرحال فکر نکنید بقیه هم وضعی بهتر از ایشون دارن و یا دکتری خواندن و به خارج رفتن خیلی بهتره (هر کدوم دردسرهای دیگه ای داره)

شما الان فقط و فقط یه مقدار بدبینی پیدا کردین و مطمئنا اون پسر هم بخاطر احساسات شدیدی که به شما داره نمیتونه حرفشو بزنه برا همین مجبور شده اون حرفهارو بزنه و شما هم بدبینی تون بیشتر شده.بهش فرصت بدین و بزارید حرفشو بزنه و موقع حرف زدنش پاتونو نزارین رو احساساتش چون باعث برهم ریختگی اعصابش میشه و اوضاع پیچیده تر میشه.بدون هیچ ترس و واهمه ای این کارو بکنید و به خانواده تون هم بگین این تنها راهه و اگر جواب نهایی تون بازم منفی بود دیگه تمومه.

راه حلش گفتگو هست .فرار چیزی رو حل نمیکنه

یا علی موفق باشید

تصویر haserat
نویسنده haserat در

نمیگم الان نیاز به همدم ندارم اما با چیزایی که تو جامعه از مردم و خواستگارم دیدم و با سختی ها و اختلافاتی که دیدم وجود داره برا ازدواج و باتوجه به اینکه دنبال پذیرش گرفتنم یکجورایی دیگه کلا منصرف شدم از ازدواج

تصویر haserat
نویسنده haserat در

من پیش روانشناسم رفتم.گفت هردو شخصیت نمایشی دارید و بنابراین به مشکل برمی خورید.شخصیت نمایشی یعنی هردوتون نیاز به توجه دارید و اگر قهر کنید هیچ کدومتون برا اشتی پا پیش نمیذارید.حالا من میخوام تموم کنم اما اون پسر میگه بریم جلسات روانشناسی.اما اگر بخوایم بریم 2 یا 3 ماه طول میکشه جلساتش و این بلاتکلیفی تو این دو یا سه ماه داره عذابم میده.خواستگارم میگه من دوسال برای رسیدن به تو همه کاری کردم پس حق نداری این قضیه را یک طرفه تموم کنی

تصویر hadiis
نویسنده hadiis در

اوه همچین گفتی یه چیزایییی ازش دیدم فکر کردم بنده خدا چه مشکلاتی که نداره indecision...

تصویر ناجی
نویسنده ناجی در

سلام خیلی زود اخر صفر هم میرسه و شما باید تصمیم مهم بگیرید عدم ازدواجتون  با ایشون اگر به خاطر بد بودن و عدم تفاهم است که به هیچ وجه نباید زیر بار برید و م قاومت کنید اما اگر مرد مناسبی نیست باید عقیدتون رو تصحیح بکنید چون حتما یه روزی میرسه که نیاز به همدم و ... داری اما دیگه خیلی دیر شده

تصویر آقا حمید

من در مورد اون آقا و ازدواجتون نظری ندارم

ولی یه چیزی برام سواله

شما میخوای دکتری بگیری که چــــــــــــــــــــــــی؟

آیا فکر میکنی با دکتری گرفتن همه شما رو ستایش میکنن؟

 

 

تصویر ali08
نویسنده ali08 در

ینی هنوزم هس؟!

خووووو......

البته از اونور قضیم هس ک پدر و مادرت هم میگن دیگه کسی نمیگیرتت اگ سنت بالا بره. خودتم ک میگی نمیخام ازد کنم مزید علت هستش. ینی اص شاید علت اصلی همینه!

تصویر hadiis
نویسنده hadiis در

مگه عهد قجره میخوان به زور شوهر بدن :|

یعنی چی پسره فرصت داده ؟؟؟:) تاجایی که من میدونم لااقل درمورد ازدواج دخترا به پسرا فرصت میدن:)))

وقتی یه چیزایی دیدی ازش چرا باخانواده مطرح نمیکنی؟؟؟ ینی انقدررر بد تو رو میخوان که باوجود فهمیدن ویژگی های بدش باز راضی به این وصلت ن؟؟؟؟

به نظر من خانوادت فقط نگران آیندتن و مطمئنا وقتی ببینن علاقه و میلی نداری منصرف میشن...

درضمن این تهدیدات الکیهٰ گاهی برای اینه که فک کنی اوووه طرف چقد دوستت داره یه جور جلب توجه!!!!

گاهیم واسه اینه که یه جورایی بگه آره ماهم هستیم :) درکل هیچ غلطی نمییتونه بکنه مگه مملکت قانون نداره:|

منم یه دفه یه همچین تهدیدی یکی کرد ولی فقط خواست بگه ینی در این حد میخوامت که بعدامعلوم شد دقیقا درچه حده...

در مورد خارجم !!!! واقعا خودت راضی ای یه دختر... تنها... مجرد ...اونم نه شهر... کشور غریب... با زبون بیگانه و...

 

تصویر امین-مشاور ازدواج

سلام

سوال شما را باید دوتاش کرد. یکی در مورد اصل ازدواج شما و اینکه علاقه ای برای ازدواج ندارید و دیگری عدم علاقه به فرد مورد نظر

در مورد اولی ابتدا باید ریشه این بی علاقگی را پیدا کرد. اینکه می گویید علتش دیدن بعضی رفتارها از بعضی افراد بوده کلی است. لذا اگر امکان مطرح کردن آن در اینجا فراهم نیست بهتر است در این باره به یک مشاور مورد اعتماد مراجعه کنید و مسئله را در میان بگذارید. با این حال آنچه در غالب موارد مشابه دیده می شود این است که اولا افراد به خاطر بدی هایی که بعضاً از جانب جنس مخالف دیده اند، فکر می کنند همه آنها مثل هم بوده و نمی توانند نیازهای روحی و عاطفی آنها را تامین کنند ثانیا از لذت های زندگی زناشویی اطلاعات لازم را نداشته و فقط جنبه های منفی آن را دیده اند ثالثا آنها ازدواج را با اهداف خود در تضاد دیده و فکر می کنند اگر بخواهند ازدواج کنند دیگر امکان رسیدن به اهدافشان منتفی می شود در حالی که این نگاه، افراط گونه است و واقعیت اینطور نیست؛ چون اگر قرار بود همه مردها یا همه زن ها بد باشند، هیچ کس از زندگی خود راضی نبود؛ در حالی که خیلی ها راضی اند. بعلاوه اینکه غالب افراد بعد از ازدواج نه تنها تلاششان برای رسیدن به هدف هایشان متوقف نشده بلکه بیشتر هم شده و توانستند موقعیت های خیلی خوبی را به دست بیاورند. برای اینکه بتوانید خود را قانع کنید بهترین کار دیدن زندگی موفق اطرافیانتان و سوال کردن نظر انها در مورد زندگیشان است.

با این حال در این باره باید بیشتر فکر کنید و برنامه زندگی خود را طوری تنظیم کنید که متحمل ضرر بیشتر نشوید.

اما در مورد فرد مورد نظر باید عرض کنم اگر شما به ایشان علاقه ای نداری، باید تمام تلاشت را برای رد کردن ایشان انجام دهی چون ازدواج بدون علاقه، هم به شما لطمه وارد می کند و هم به طرف مقابل. منتها ممکن است علت بی علاقگی شما به ایشان به خاطر نداشتن علاقه به اصل ازدواج یا مشکل قابل حل دیگری باشد. در این صورت ابتدا مشکل قبلی را حل کنید تا بتوانید در مورد ایشان تصمیم بگیرید.

اگر باز هم به نتیجه منفی رسیدید برای فرار از ازدواج با ایشان از این راهکارها استفاده کنید:

1- سعی کنید با خانواده خود به خصوص فردی که احساس صمیمیت بیشتری با او دارید بیشتر صحبت کنید. ممکن است اصرار خانواده شما برای این ازدواج به خاطر حرف هایی باشد که شما در مورد تنفر از ازدواج و ادامه تحصیل در خارج و ... زده اید. در این صورت باید خیال آنها را از این جهت راحت کنی و به انها اطمینان بدهی که از ازدواج فراری نیستی بلکه صرفا به این مورد خاص علاقه ندارد تا شما را مجبور به ازدواج با این فرد نکنند.(در صورتی که عدم علاقه شما به ازدواج حل نشود، این راهکار نتیجه بخش نخواهد بود)

2- فردی را که مورد قبول پدر یا مادر شماست پیدا کرده و از طریق او عدم علاقه به فرد مورد نظر و عواقب چنین ازدواجی را به خانواده منتقل کنید

3- مثال هایی از دوستان یا داستان های همین سایت برای خانواده زده که با اجبار خانواده با فردی ازدواج کردند که هیچ علاقه به او نداشته و بعد از مدتی کار آنها به جدایی کشید.

4- اگر باز هم جواب نداد میتوانید با ابراز افسردگی و ناراحتی شدید و به ظاهر غذا نخوردن، از احساسات و عواطفشان استفاده کنید و مانع اجبارشان شوید.

نسبت به تهدید خواستگارتان هم باید دید شما و ایشان در چه شرایطی قرار دارید. اگر خانواده خود را بتوانید راضی کنید میتوانید مخالفت با این ازدواج را گردن آنها انداخته که این کار باعث میشود طرف شما را مقصر نداند و زودتر به قضیه خاتمه دهد.

پیروز و سربلند