گفت امیدی به این وصلت نیست...

00:31 - 1393/02/04

به خداوند جان و خرد

با عرض سلام خدمت دوستان

من پسری بیست و سه ساله هستم که تازه درسم تموم شده و منتظر اعلام نتایج کنکور ارشد هستم

از لحاظ کاری باید بگم که من مهندس هستم و در حال حاظر مشغول به کارم ؛

کارم ثابت نیست اما درامد دارم یعنی اگر بخوام میتونم خرج زندگیم رو در بیارم که در اینده که مشکل سربازیم حل بشه

کارم خیلی بهتر میشه

خونه و ماشین بابام بهم میده خونه برام خریده پول ماشین هم تو حسابمه،از لحاظ وضعیت مالی و فرهنگی خانواده در سطح خوبی هستیم

به شدت نیاز به ازدواج دارم هم نیاز جنسی هم عاطفی البته نیاز عاطفیم خیلی بیشتره...

نیازم به ازدواج اینقدر زیاده که زندگیم مختل شده؛

تو دانشگاه دختری رو برای ازدواج انتخاب کردم؛ از طریق یه واسطه به ایشون گفتم،بعد از صحبت کردن با ایشون 

قرار شد که به خانوادشون بگن

بعد از اینکه ایشون با خانوادشون مطرح کردن به من پیام دادن چون سربازی نرفتی و کار ثابت نداری  و سنت کمه جواب منفیه!!!

اما من اصرار کردم که خانواده ها با هم اشنا بشن

و ایشون قبول کردن که بیشتر با هم اشنا بشیم تا ببینیم چی میشه

بعد از چند روز مادر من با خانواده ایشون تماس گرفتن و با مادرشون صحبت کردن و قرار شد بعد از امتحانات بریم خونشون

من و ایشون حدود چهار ماه با اطلاع خانواده ها با هم صحبت میکردیم و چند بار هم همدیگرو دیدیم البته با اجازه خانواده و جهت اشنایی

ایشون دختر بسیار خوبی بودن و همین باعث شد که من به شدت بهشون وابسته بشم و همین هر روز بهشون بهشون ابراز احساست کنم.

بعد از امتحانات با خانواده رفتیم خواستگاری 

پدر ایشون گفتن که با سربازی من مشکل دارن واما روند پیشرفت جلسه بسیار خوب بود

اخر جلسه هم گفتن که به خود دختر خانمشون جواب قطعی رو میدن که ایشون به من خبر بدن

ارتباط من و این دختر خانم به صورت پیامکی ادامه داشت تا اینکه یه روز گفت بابام مخالفه و باید ارتباطمون قطع بشه و امیدی به این وصلت نیست...

بعد از این جریان؛ من به بابام گفتم که زنگ بزنن به باباشون و باهاشون صحبت کنن

که باباشون به بابام گفتن جواب منفیه چون پسر شما سربازی نرفته!!

و همین طور دختر من اگه ازدواج کنه درسشو ول میکنه و ادامه تحصیل نمیتونه بده و من نمیخوام که اینده بیکار بمونه و من نمیخوام که دستش تو جیب شوهرش باشه و محتاج شوهرش باشه!

و همین طور پسر شما کار و درسشو ول میکنه و هر دو میفتن دنبال نامزد بازی!!!

(حرفاشون واقعا جالب بود)

هر چی بابای من اصرار کرد و سعی کرد که قانعشون کنه ایشون قانع نشدن که این وصلت سر بگیره... 

با توجه به اینکه من واین دختر خانم علاقه زیادی نسبت هم داشتیم و خود ایشون هم میگفت که برام سخته این رابطه رو قطع کنم اما بعد از یه هفته ازم خداحافظی کرد و گفت اگه قسمت هم باشیم اینده بهم میرسیم و همین طور  شمارشو عوض کرد. که خیلی بهم برخورد؛چون بعد ازچهار ماه ولم کرد رفت........

الان یه ماهه که دارم دیوونه میشم واقعا حالم بده چون تنها کسی بود که واقعا دوسش داشتم و دارم و اونم منو دوس داشت البته طبق گفته خودش و ماردش.....

خیلی بهش وابسته شدم یه ماهه که روزو شب ندارم و بعضی از شبا کارم شده گریه.......

با توجه به اینکه من هنوز با دانشگاه ارتباط دارم ایشونو زیاد میبینم اما کاری بهم نداریم

من نمیتونم تنها باشم 

معلوم نیست کی برم سربازی چون قصد ادامه تحصیل دارم به نظر شما چیکار کنم؟

برم دنبال یکی دیگه ؟(واقعا تنهایی برام عذابه)

ماشالله روروبرم دختر خوب زیاده اما ایشون رو واقعا دوس دارم

صبر کنم؟

برم سربازی ؟(ار کجا معلوم که بعد از سربازی  باباش موافقت کنه)

دوباره باهاش حرف بزنم؟(فکم کنم حرف زدن دوباره فایده نداره چون باباش به هیچ طریقی راضی نمیشه)

در ضمن من یه خورده قیافم به سنم نمیخوره ؛همه میگن بچه ای!!!

شاید به این دلیل باباشون منو رد کردن

من به خاطر ایشون هر روز از صبح تا شب کار میکردم تا به  کار و درامدم گیر ندن حتی دو ماه من یه روز نشد که نهار بخورم!!!!!!!!!!!!

نا گفنه نمونه که شوهر خواهر ایشون دکترا دارن و استاد دانشگاهن... و  فک میکنم که این باعث شده که به من سخت بگیرن

لطفا راهنماییم کنید که چه کنم. 

خیلی داغونم

ممنون......

http://btid.org/node/28316

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 0 =
*****
تصویر صدف1369
نویسنده صدف1369 در

با اصرا میتونید پدرشونو راضی کنید باید به پدر دختر اطمینان بدهید که میتونید دخترشو خوشبخت کنید

تصویر ریحانه

سلام اگه واقعا ایشونو دوست دارین با پدرشون صحبت کنید از پدرشون مهلت بگیرید برای انجام شروطشون مثله سربازی و ...

تصویر so.mosavi
نویسنده so.mosavi در

با سلام

خوب من نمیفهمم وقتی از ابتدا می دونستند شما سربازی نرفتید و می دونستند در چه سنی هستید چرا باید تا به اینجا قضیه رو کش دادند و بعد این مدت با این دلایل با شما مخالفت کنند . شما تلاشتونو کنید تا به طور کامل براتون روشن بشه آیا به همون دلایل سن کم و نرفتن سربازی و موقعیت بالای داماد این خانواده یکدفعه جوابتون کردند به نطرمن اول مطمن بشید و از روی حدس و گمان تصمیم نگیرید.

اگه متوجه شدید دلایلشون همونهایه که گفتید به نظر من حتی با وجود ایجاد شدن وابستگیتون به این دختر که میدونم راحت نیست رها کردن این مورد ,  اصلا راحت نیست , اما به نظر من با همه ی سختیهاش رهاش کنید .

میدونید دلیل من چیه ؟

به نظر من وقتی اونا دارند جربزه کار و پیشرفت رو توی شمامیبینند نباید اینقدر با دیده ی شک و تردید برخورد میکردند. مگه دامادشون توی این سن چه موقعیتی داشته ؟ موقعیتش از شما بالاتر بوده ؟

کسی که بیشتر از خودتون به موقعیت آیندتون بها میده و توی شک و تردید اینکه آیا در آینده شما موقعیتی مثل شوهر خواهر این خانمو دارید یا نه , بعد این مدت (و ایجاد وابستگی) آب پاکی رو روی دستتون میریزه ارزش تلاش کردنو نداره .وقتی این خانم هم اینطوری برخورد کرده امکانش زیاده که ایشونم توی همون شک وتردیده و موقعیت شما و همترازیتون با شوهر خواهرش براش خیلی مهم باشه . کسی که بیشتر از شما و شخصیت شما موقعیتون براش اهمیت داره فکر نمیکنم همراه خوبی باشه . فکرشو بکنید اگه در آینده به موقعیتی (که به نطر اونا ارزشمنده و شاید به نطر شما نباشه) که اونا میخوان نرسید طرز برخورد این خانم و خانوادش با شما چطوریه ؟ آیا اون موقع به خاطر این طرز فکرشون  مورد تحقیر این خانم و خانوادش قرار نمیگیرید ؟

کسی که نتونه شما رو همینطوری که هستید بپذیره چطوری میتونه توی موقعیتهای سخت زندگی و افت وخیزهایی که  برای همه هست  شما رو همراهی کنه و یارتون باشه . و به پیشرفتتون کمک کنه .

این یک امتحان بوده برای اون خانواده و اونا ارزش داشتن  شما رو نداشتند. و ارزش شما بیشتر از این خانواده است

 

تصویر هانا
نویسنده هانا در

آقا میلاد به نظره من مشکل همون آخریه که بهش اشاره کردید شوهر خواهرشون دکترا دارن احتمالا خیلی از اون دومادشون راضی هستن و دوس دارن زندگیه این دخترشونم مثله اون یکی باشه و احتمالا خواستگارایی دارن که پدرشونو از وصلت با شما پشیمون کرده اگر اینطور باشه نمیشه کاری کرد هر چند سخته و ظلم شده در حق شما ولی فراموش کنیدو برید سراغه یه مورده دیگه خیلیم به خودتون سخت نگیرید و ناراحت نباشید کسی که میخواد ازدواج کنه باید تحملشو بالا ببره و این چیزا هم برا همه پیش میاد اگر واقعا میخواید ازدواج کنید تحمل کنیدو محکم باشید چون الان شما شرایطشو دارید کاملا ولی فکر میکنید کسی نباید جوابه منفی بهتون بده در صورتی که شاید خیلی با این موارد برخورد کردید تا موقعی که بتونید شریک واقعیه زندگیتونو پیدا کنید متاسفانه پسرای امروزی خیلی احساساتیو حساس شدن و این اصلا براشون خوب نیست 
 

تصویر غزاله 70

ببخشید اقا میلاد من یه سوالی از شما داشتم شما با توجه به سنتون دفعه اولی بود که خواستگاری میرفتید؟ اگه موارد دیگه ای هم بوده تا حالا نشده از اونها خوشتون بیاد؟ و حس کنین مناسبند؟یا اینکه دفعه اول بوده خواستگاری میرفتید و حس کردین تنها کسیه که برای شما مناسبه؟

تصویر یه عاشق واقعی

سلام میلاد جان ....

نمیخواستم نظر بدم ....ولی خب اومدم تا یه کمکی بهت بکنم 

نظر دوستان رو خوندم ...اما به نظرم خیلی نظرات خشکی بود ......عشق و وابستگی روحی چیزی نیست که بشه با یه جمله فراموشش کرد ........من حالتو کامل میفهمم جوری که خودتم باورت نمیشه ....

ببین عزیزم ....شما هنوز باید امیدوار به این وصلت باشی ....باید هنوز تلاشتو بکنی .....

اینجور که صحبت هات رو خوندم الان مشکل اصلی سربازی هست ....

الان شما یه کاری انجام بده تا تکلیفت مشخص بشه ....با خود دختر حرف بزن بهش بگو دقیقا علت مخالفتشون چیه ...بگو اصل قضیه رو بهت بگه ....اگه گفت فقط سربازی هست و اگه سربازیت حل شد جوابشون مثبت میشه ....خب میفهمی که باید چی کار کنی ....اما اگه مشکلات دیگه رو هم مطرح کرد خب باید ببینی منطقی هست و میتونی حلش کنی  یا نه 

 

حالا اگه فقط مشکلت سربازی هست میتونی بری برای ارشد بخونی بعدش هم که دیگه سربازیت خیلی اسون میشه ...

ببین عزیزم .....شما باید با پدر ایشون منطقی حرف بزنی .....بگی موقع سربازیت چه جوری میخوای درامد داشته باشی و زندگیتو بچرخونی ....خب اگه بتونی اون زمان هم از لحاظ پولی تامین باشی و بهشون اطمینان بدی اینجوری اونا راضی میشن .....اگه راضی نشدن و یا شما دلیلی نداشتی خب قضیه فرق میکنه .......

پس باید بحث سربازی رو بشکافی ....ببینی اصل سربازی مشکلش چیه .....

 

البته همه اینا منوط به اینه که علت جواب منفی شون فقط سربازی بوده باشه..........

 

باید یه بار واسه اخرین بار با خود دختر قشنگ حرفاتو بزنی ......اینجوری رو حدس و گمان هیچ چی جلو نمیره ......

 

یاحق 

تصویر غزاله 70

خوب به نطر من باید دلیل هایانه جویی خانوادشونو برطرف کنین تا دل پدر ایشونو بدست بیارید
اگه اشتباه نکنم شغل شما براشون مشکل ساز بود اگه می تونید شان اجتماعی کارتونو بالا ببرید یا اگه درامدتون کافی نیست بیشتر تلاس کنید

تصویر عروس اشک های شبانه

من جای شما بودم. در یه موقعیت مناسب و در یه مکان مناسب عمومی که اون دختر بتونه راحت چند کلمه حرف بزنه. باهاش صحبت می کردم. بهش می گفتم من بی خیالت نمیشم مگر اینکه خودت همین الان بهم بگی برو و دیگه سراغم نیا! آب پاکی رو بریزید رو دستش. بهش بگید واقعا دلیل اصلی مخالفت پدرش رو نمی دونید. آیا فقط مشکل سربازی هست یا چیز دیگه؟

تصویر mmm2413
نویسنده mmm2413 در

سلام

من پسر بزرگ خانواده ام و برادر یا خواهر بزرگ تر از خودم ندارم

 

تصویر tanha72
نویسنده tanha72 در

خوب مسلمه این خانم تا پایان تحصیلات عالیه وسرکار رفتن ازدواج نمی کنه.البته اگه بهونه واسه رد کردن نبوده باشه.

پس شما هم بجنبین .اگر ارشد قبول بشید وبعد ازاون دکترا دیگه لازم نیست سربازی برید.وبا  خیال راحت به خواستگاری بروید واوکی رو بگیرید.angelyesheartheartyescheeky

تصویر غزاله 70

شما خواهر یا برادر بزرگتر دارید؟

تصویر منتظر
نویسنده منتظر در

بهتره واقعا همه چیز رو تموم شده بدونید...

اول اینکه مشخصه خانواده دختر بسیار سخت گیر و متوقع هستن چون سربازی درسته مهمه اما نه اونقدر که یک وصلت رو بخاطرش بهم بزنن!

دوم : شک نکنید کارای خدا براساس مصلحت و حکمتی هست و شاید در ازدواجتون خیر و صلاحی نیست!

سوم : اگر شما داماد این خانواده بشید احتمالش زیاد هست که شما رو با داماد دیگشون که دکتر هست مقایسه کنن و خب این به روحیه خودتون لطمه میزنه!

تنهایی سخته...خیلی سخت...اونم وقتی نیاز به عاطفه و محبت داری......ولی کاری جز صبر و راضی شدن به رضای خدا نمیشه کرد.......

شما که پسری مــــا دخترا که بیشتر نیاز به عاطفه داریم وتنهاییم چی بگیــــم؟؟؟

صبور باشین و از خدا کمک بخواین.....
 

تصویر 565
نویسنده 565 در

برادر عزیز خودت رو اذیت نکن 

برای اینکه یه وصلت شکل بگیره نباید خیلی اصرار کرد شک نکنید که قطعا خدا یکی خیلی بهتر از اون رو برای شما در نظر گرفته هر چند الان فکر میکنید که اون دختر برای شما بهترین دختره اما همونطور که خودتون گفتید الان بشدت نیاز عاطفی دارید به خاطر همین این احساس رو دارید احساساتتون رو خرج کسی کنید که قدرش رو بدونه و بفهمه این همه علاقه رو ... 

خداوند خودش بهتر میدونه کی سن مناسب ازدواج شماست و کی برای شما مناسبه .... پس یه مدت خودتون رو با چیزای دیگه مشغول کنید تا بتونید به این نیاز ها غلبه کنید به خدا توکل کنید قطعا به موقعش بهترین همسر نصیبتون خواهد شد. 

تصویر negin90
نویسنده negin90 در

سلام

بهتره این قضیه را تمام شده بدونی،فایل این دختر و این جریانات را در ذهنت ببند،accept کن، بپذیر که بهت جواب منفی داده،

مطمئن باش که اگه جواب دختر بهت مثبت بود هر طوری بود پدرش را راضی میکرد.

و بعد از آن روزی 30 دقیقه پیاده روی تند را در برنامت قرار بده، به انجام عبادات و مستحباتت مثل قبل ادامه بده و سعی کن رابطه و نیایش خوبی با خدا داشته باشی.

روی قضیه ی ازدواج و نیاز جنسی و یا حتی همون عاطفی زوم نکن. سعی کن ارتباطت با همکلاسی ها و دوست های خوبت بیشتر باشه، تنها نمون اما تا مدتی در مورد ازدواج فکر نکن چون ممکنه دنبال جانشین بگردی و اشتباه کنی.خلاصه خودتو مشغول کن.و به خودت بگو من این دوران را پشت سر میگذارم سعی کن ارشد حتما ادامه تحصیل بدی، شما شرایطت خیلی خوبه ان شالله حتما در آینده با تدبیر یک انتخاب خوب خواهی داشت.موفق باشید.