متن نمایشنامه خنده دار برای مدرسه آیا انسان نمی داند خدا می بیند

12:50 - 1400/07/28

-نمایشنامه عروسکی کوتاه، نمایشنامه عروسکی برای دبستان، موضوع برای نمایشنامه عروسکی، نمایشنامه طنز اخلاقی، نمایشنامه طنز خنده دار

متن نمایشنامه خنده دار برای مدرسه آیا انسان نمی داند خدا می بیند

بسم الله الرحمن الرحیم

*سلام ننه جون من چند بار بهتون گفتم: آدم نباید همیشه در خونه اش باز باشه، شما که همیشه در خونه و اتاق‌هاتون همه بازه!. دیدید آخر دزد اومد و همه دار و ندارتون رو برد؟

-ننه جون مگه چی شده؟ بنده خدا فقط یه یخچال برده دیگه!

*انگار شما اصلا ناراحت نیستید؟

-اولش که اصلا ناراحت نبودم ننه.

*چطور مگه؟

-آخه وقتی از نونوایی بر گشتم، دیدم یخچالمون رو بردن، جای یخچال کّلی پول گذاشتن، واقعیتش فکر کردم یه آدم خیّری این یخچال ما رو برده، پول یه یخچال بزرگ و نو رو جاش گذاشته. ولی بعدا معلوم شد که آقا دزده وقتی می‌خواسته یخچال ما رو از روی زمین بلند کنه، مجبور شده خیلی زور بزنه، بدون اینکه بفهمه، جیب شلوارش پاره شده و پولهایی رو که قبلا دزدیده بوده بیرون ریخته.

*ننه چطور گرفتیدش؟

-به همسایه مون گفتم: من با این یخچال یه عمر خاطره داشتم، چرا گذاشتید خیّرین،  یخچال من رو بی خبرببرن و به جاش پول بذارن؟

همسایه مون گفت: مگه میشه کسی بیخبر از این کارها بکنه؟ اونم وقتی صاحب خونه نیست؟ احتمالا این کار یک دزده. فکر کرده یخچال شما یک صندوق خیلی خاصّه که از زمان کوروش کبیر تا حالا مونده، با خودش گفته این عتیقست و خیلی قیمتیه.

*خوب همسایه تان چه کار کرد؟

-به پلیس 110 زنگ زد. اون‌ها هم قبل از اینکه اورژانس دزد رو ببره بیمارستان بستری کنه، دستگیرش کردند.

*آفرین ننه شجاع حتما قبل از رسیدن پلیس خودت رو به دزده رسوندی و با عصا حسابش رو رسیدی؟ مردم هم برای اینکه دزده نمیره، زنگ زدن اورژانس به دادش برسه.

-نه ننه جون، چون خونه ما ته یک  کوچه  باریک و خیلی طولانی هست، آقا دزده این یخچال سنگین ما رو روی دوشش می‌ذاره. تا سر خیابون که می‌رسه به خاطر خستگی بسیار زیاد، از حال می‌ره و بیهوش روی زمین می افته، وقتی پلیس ها اومدن ومن رو برای شناسایی یخچال بردن سر خیابون، دیدم دزد بیچاره، کنار خیابون دراز کشیده و یه سرم بزرگ به دستش وصل کردن.

*شما با عصا ادبش نکردید؟

-نه ننه، اوّل  یک کم آب قند بهش دادم حالش که بهتر شد. ازش پرسیدم ننه چرا یخچال من رو دزدیدی؟ گفت: چه یخچالی چه دزدی؟ یک نفر به من گفت: کمرم درد می‌کنه، اگر این یخچال رو تا سر خیابون ببری، پول خوبی بهت می‌دم. منم گفتم پس انسانیّت وجوونمردی کجارفته؟ من تا هر جا که بگی یخچال رو رایگان برات می‌برم ولی نمی‌دونم چرا قبل از اینکه شما بیایید، رفته؟

پلیس‌ها اون رو برای باز جویی برده بودند ولی قبول نمی‌کرده که دزدی کار خودش بوده تا اینکه، فیلم دوربین مداربسته را براش گذاشتند اون وقت بود که معلوم شد که خودش، دزد اصلی هست و این دروغ‌ها را برای اینکه  مجازات و تنبیه نشه می‌گه. کاش می‌دونست که خدا هم اونو می‌بینه.

ننه اینکه کار همیشگی خلاف کارهاست.

*آره دیگه. اصلا  به خاطر همینه که خدا وقتی می‌بینه بعضی از ما روی زمینش با بی‌ادبی گناه می‌کنیم، ناراحت می‌شه. توی قرآن هم گفته: «آیا انسان نمی‌داند که خدا اورا می‌بیند؟»
- ننه جون من بعضی‌ ‌ها رو دیدم که وقتی می‌خوان کار اشتباهی انجام بدن، اوّل یه نگاهی به چپ و راست می‌کنند، وقتی دیدند کسی نیست، کارشون رو انجام می‌دن. بی خبر از اینکه یک نفر اون بالا هست که داره می‌بینه واز کارهاشون فیلمبرداری می‌کنه و این فیلمهایی رو که از پنجره آپارتمان روبرویی گرفته، توی اینترنت و آپارات می‌گذاره تا همه ببینن و آبروش بره. اما خدا جون با اینکه هزار بار کارهای بد و زشت بنده های بی ادبش رو دیده، یکبار آبروشون رو نبرده و همیشه منتظره تا بنده ها با پاک کن، کارهاشون رو پاک کنن؟

-چه پاک کنی؟

*پاک کن زبان .

-ننه  با زبون پاک نکنید، سیاه می‌شه؟ تازه غیر بهداشتیه، ما که بچّه بودیم، گاهی با آب دهن غلط املایی هامون رو پاک می‌کردیم سیاه می‌شد، تازه صفحه مشقتون هم سوراخ می‌شه. فکر کنم با زبون هم همینطوری بشه.

*ننه جون با زبون به خدا می‌گن: خداجون ببخشید، البته بعد از اینکه کار اشتباهشون رو جبران کردن، مثلا پول مردم یا اسباب بازی دوستشون رو پس دادن.

-ننه جون دیگه وقتمون تموم شده، پس باید به بچه ها بگیم.

*خدانگهدارتون

-به امید دیدارتون

.................

سوره کهف آیه ۱۰۴

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
13 + 2 =
*****