بعد از اینکه امام مجتبی علیه السلام به خلافت رسیدند با چالش های فکری زیادی مواجه شدند که در مسیر خلافت امام تاثیر به سزایی داشت.
امام حسن مجتبی علیه السلام، دومین امام شیعیان بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است که در نیمه رمضان سال سوم هجری، در شهر مدینه به دنیا آمد.[1] مدت امامت او ده سال و مدت خلافت او بر مسلمانان، حدود هفت ماه بوده است.[2]
هر چند امامت امام مجتبی علیه السلام، به نص پیامبر صلی الله علیه و آله و از طرف خدا بود ولی بر خلاف سه خلیفه دیگر، امام مجتبی مانند پدرش امام علی علیه السلام، با رای آزاد مردم به عنوان خلیفه انتخاب شد. با این حال چالشهای زیادی را در پیش رو داشت.
رسوبات تفکر عثمانی
یکی از جریانهایی که در زمان امامت امام مجتبی علیه السلام تاثیر به سزایی بر روند حکومتی حضرت داشت، جریان فکری عثمانی بود که معاویه بعد از مرگ عثمان، به خوبی توانست آاز آن به عنوان بهانهای برای حکومت بیشتر و تبدیل حکومت به سلطنت، استفاده کند؛ علاوه بر اینکه توانست با بهانه قرار دادن آن، در مقابل امیرالمومنین علی علیه السلام ایستادگی کرده و مردم را به سمت خود بکشاند.
این جریان بر این عقیده بودند که عثمان، مظلومانه کشته شده است بنابراین تمام کسانی که به نحوی در واقعه شورش علیه عثمان دست داشتهاند مجرم بوده و باید محاکمه شوند. این تفکر بعد از به خلافت رسیدن امام حسن علیه السلام نیز وجود داشت. بر این اساس اولین اقدام امام مجتبی علیه السلام خطبهای بود که برای از بین بردن رسوبات این تفکر ایراد فرمودند. حضرت در آن خطبه با بیان نسبت خود با پیامبر، خلافت و امامت را حق خود دانستند و سعی کردند جامعه را متوجه مسیر امامت کنند و از انحرافاتی که در جریان خلافت اتفاق افتاده است جلوگیری کنند.[3]
جریان فکری جبریه
جریان جبرگرائی از جریانهای فکری است که خلفای بنی امیه از آن برای ساکت کردن مردم و رعیت بهره بردند؛ زیرا مردم به خودی خود، به فرزندان پیامبر علاقهمند بودند و گرایش به آنها داشتند، بنابراین باید برای جلوگیری از این گرایش، حربهای مییافتند.
بنی امیه با این حربه توانستند به راحتی به مردم بفهمانند که این خلافت، خواست خدا بوده است و گریزی از آن نیست و هر کسی که مخالفت کند در واقع با حکم و فرمان الهی مخالفت کرده است. بر این اساس، زمانی که معاویه مورد عتاب قرار میگرفت میگفت: «اگر خدا حکومت را دوست نداشت ما را بر این مسند نمینشاند.»[4] در حالی که خواست خدا هرگز این نبوده است.
جریان فکری خوارج
هر چند خوارج از ابتدا با شعار «لا حُکمَ الَّا لِلَّهِ» پا گرفته و افرادی سرکش و خونریز بودند؛ ولی به مرور زمان برای خود اعتقاداتی درست کردند و در جریان آن، با امامت امام حسن مجتبی علیه السلام به مخالفت برخاستند. آنها کسی را امام میدانستند که خود انتخاب کرده باشند و با عدالت مورد نظرشان رفتار کند و بر علیه ظالم نیز شمشیر بکشد.[5] اینها همان کسانی بودند که ابتدا حکم به کفر امام مجتبی علیه السلام دادند و سپس به طرف امام حمله کرده و سجاده از زیر پای امام کشیدند؛ حتی مردی از خوارج به نام جراح بن قبیصه، که در جای تاریکی در ساباط کمین کرده بود خنجری بر ران مبارک امام فرود آورد.[6]
اینها پارهای از مهمترین مشکلات فکری پیش روی امام حسن علیه السلام بود که بر افکار مردم به شدت تاثیرگذار بود و همینها باعث شد که مردم امام مجتبی علیه السلام را تنها گذاشته و حضرت را در جاده نرمش قهرمانه صلح قرار دهند. البته هر چند در ظاهر، حکومت به دست معاویه افتاد ولی حضرت امتیازات زیادی از او گرفته و اسلام را حفظ کردند.
پی نوشت
[1]. کشف الغمة، اربلی، ج2، ص136.
[2]. دانشنامه امام حسن علیه السلام، نویسندگان، ج1، ص152.
[3]. رک، مروج الذهب، مسعودی، ج2، ص431.
[4]. فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، قاضى عبدالجبار همدانى، ص 143.
[5]. الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص134.
[6]. الاخبار الطوال، دینوری، ج1، ص217.
بعد از شهادت امام علی علیه السلام، مردم برای بیعت با امام مجتبی علیه السلام، به وی هجوم آوردند لذا با رای آزادانه با او بیعت کردند اما این امر با مشکلات زیادی از جمله وجود تفکرات عثمانی، جریان فکری جبریه و خوارج مواجه شد.
نظرات
سلام خدا قوت
من به خوبی از کارهای خوارج و کمی هم از کارهای جبرگرایان مطلع بودم
ولی تا حالا هیچ مطلبی درباره تفکر عثمانی نمی دونستم.
ممنون از اطلاعات خوبتان