جنگ شناختی باعث میشود که انسان در اثر دریافت انبوه اطلاعات درست و غلط، توان تحلیل و تفکیک واقعیت از دروغ را از دست میدهد و اثر آن میشود این که هرچیزی ولو کذب آن واضح باشد، برایش باورپذیر میشود .
این روزها، جمهوری اسلامی ایران متهم به خیلی از مسائل میشود؛ از امور مربوط به زنان گرفته تا مسائل سیاسی و امنیتی در سطح منطقهای و بینالمللی.
آنچه در اینباره مهم است، اینکه معلوم شود سطح باورپذیریِ مخاطبین داخلی و خارجی نسبت به این اتهامات در چه حدواندازه ای است. یک مسألهای وجود دارد بهعنوان جنگ شناختی؛ این نوع از جنگ، شکل خاصی از مبارزه را نشان میدهد.
در جنگ شناختی، همانطور که از عنوان آن پیداست، تمرکز بر تغییر شناخت است؛ به این معنی که مخاطب باید آنچه جبهۀ دشمن میخواهد را باور کند؛ بهعنوان نمونه، تصویری در این روزها روی اتوبوسهای شهری در استکهلم سوئد نصب است که بر روی آن نوشته شده که در ایران، کودکان را زندانی و به اعدام محکوم میکنند؛ و برای اینکه کودکانِ ایرانیِ محکوم به اعدام، از این وضعیت نجات داده بشوند، درخواست کمک شده است.
باور این مساله در محیط خارج از ایران مفروض انگاشته شده و مسلّم این است که هر کس این مطلب را بخواند، قطعاً باور میکند؛ اما آیا این باورپذیری و ذهنیت آمادۀ مردم آنجا، یک مسألۀ اتفاقی است؟ خیر.
در جنگ شناختی، به قدری اطلاعات غلط به مخاطب داده میشود تا گیرندههای اطلاعاتی او در اثر دریافت انبوه اطلاعات، پس از مدتی توان تحلیل درست را از دست بدهند و به نوعی دچار فرسودگی روانشناختی بشوند. نتیجۀ این کار این است که فرد، ادراک سالم خود را از دست میدهد و همچون رباتی که ارادۀ معقولی ندارد، تبدیل به ظرفی برای پذیرش محض میشود.
دشمن در مواجهه با جمهوری اسلامی آنقدری که روی مسالۀ جنگ شناختی حساب باز کرده، روی موشک، بمب و اسلحۀ گرم، حساب باز نکرده است.
این را در قضایای مختلفی میتوان مشاهده کرد؛ در مسألۀ داعش، واقعیت این است که این گروه تروریستی را آمریکا طراحی کرد و در منطقه گسترش داد. ایران بهعنوان تنها مبارز جدی این گروهک، با اقدامات نظامی توانست آن را بهطور کامل حذف کند، اما سردمدار مبارزۀ با داعش؛ یعنی سردار قاسم سلیمانی، بهعنوان یک تروریسم به افکارعمومیِ مردم برخی کشورها معرفی شد! و در پی آن، بهراحتی ترور و به شهادت رسید؛ بنابراین آنچه اهمیت دارد این است که در میدان مبارزه شناختی، جبههگیریها به درستی تشخیص داده شود و قبل از پذیرش بیحدوحصر انبوه اطلاعات غلط و درست، در راستای تقویت توان تحلیل اذهان عمومی، سرمایهگذاری شود.