دلدادگان فرهنگ انتظار با همه مشکلات و گرفتاریهایی که دشمنان برایشان فراهم میآورند، هرگز امید به رسیدن آن روز دیدنی و لذتبخش را از دست نمیدهند؛ بلکه شوق و عشقشان بیشتر میشود.
آمدن منتظر موعود، آرزوی تمام ادیان و ستمدیدگان تاریخ با هر آیین و مذهبی است؛ اگرچه در تطبیق با هم اختلافنظر دارند. همگان دریافتهاند که در آینده بر روی زمین، منجی جهانی و مشترک ظهور خواهد کرد و آینده جهان، روزی را خواهد دید که جامعه بشری وارد عصر طلایی خود شده و پر از عدل و داد است .
استقرار چنین وضعی به دست خود انسان است و باید برای دعوت از موعود به بسترسازی اخلاقی و گسترش عدالت اجتماعی همت گمارد. امام موعود باید زمینه رشد و تعالی را در قلوب و ذهنهای پاکیزه منتظران خود مشاهده کند و ارادههای پولادین ما را ببیند تا زمینه را برای ظهور مهیا بداند.
در لسان روایات اسلامی و غیر اسلامی، این منجی جهانی «مهدی» موعود معرفی شده است. پیامبر رحمت و مهربانی در خصوص ظهور ایشان میفرماید: «لاتذهب الدنیا حتّی یقومَ بامر اُمتّی رجل من ولدالحسین یملاها عدلا کما ملئت ظلماً و جوراً»؛[1] «دنیا به پایان نمیرسد، مگر اینکه مردی از فرزندان حسین (علیهالسلام) برای اصلاح امر امّت من قیام کند و جهان را پر از عدل کند، همانگونه که پر از ظلم و جور شده بود».
هرچند مشرکان و مخالفان دین مبین اسلام میکوشند تا این ظهور محقق نشود، اما خداوند متعال در پاسخ چنین افرادی میفرماید: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ»؛[2] «میخواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند؛ درحالیکه خدا کاملکننده نور خود است؛ گرچه کافران خوش نداشته باشند».
این آیه شریفه بهصراحت بیان میدارد که اراده خداوند، که فوق همه ارادههاست، بر این شکل گرفت که نور حقیقی خود را در عالم بگستراند. در عصر غیبت، وجود ولی خدا و مهدی موعود برای بندگانش لطف خفیهای است که ذخیره الهی و تداومبخش راه همه پیامبران الهی و ائمه علیهمالسلام در طول تاریخ است و هر وقت خداوند اراده کند، او را از پرده غیبت بیرون آورده، جهان را از عدل و داد گسترش میدهد؛ هرچند کفار و مشرکان خوش نداشته باشند.
این آیه از جهتی دیگر به مؤمنان و منتظران ظهور وعده امید میدهد که اگر به وظایف خود عمل، و خود را برای فرایند ظهور محیا کنند، سرانجام خداوند امید آنان را تحقق بخشیده، به ظهور میرساند.
پینوشت:
[1]. مجلسی، بحارالانوار، ج51، ص66.
[2]. صف: 8.