اسلام به انسان میآموزد که در عین دینمداری و پایبندی به آموزههای اعتقادی و اخلاقی، از علمآموزی و پیشرفت در انواع علم و فناوری در دنیا نیز غافل نباشد.
شبهه : انسانی که در تخیل بهشت است، هیچگاه به پیشرفت فکر نمیکند.
جواب:
بیتردید این شبهه ، اگر مغرضانه و برای مبارزه با اسلام نباشد، از روی جهالت و نادانی نسبت به اسلام و آموزههای آن طرح شده است؛ زیرا با اندک تأملی در آموزههای اسلام و سفارش او به علمآموزی در فنون مختلف، میتوان به واهی بودن آن پی بُرد. برای روشن شدن مطلب به چند نکته اشاره میشود:
یک. پیشرفتهای موجود در علم و صنعت، هرچند آسایشهایی را برای انسان به ارمغان آورده است؛ ولی به دلیل دور بودن از جنبههای انسانی و اخلاقی، نتوانسته برای جامعه بشری، آرامش کامل حاصل کند.
دو. اگرچه در طی چند قرن گذشته، جهان غرب، قافله علم و دانش را به سمت جلو حرکت داده و امروزه علم را به جهان غرب نسبت میدهند؛ ولی بدون شک، این پیشرفتها را مدیون بهرهگیری از آثار و نوشتههای دانشمندان پیش از خود هستند که بسیاری از آنها توسط دانشمندان و علمای مسلمان نگاشته شدهاند.[1]
سه. اسلام سفارشهای زیادی بر علمآموزی و آبادانی در دنیا دارد. امام باقر علیهالسلام دراینباره میفرماید: «إِنِّي لَأُبْغِضُ الرَّجُلَ أَنْ يَكُونَ كَسْلَاناً عَنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ وَ مَنْ كَسِلَ عَنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ فَهُوَ عَنْ أَمْرِ آخِرَتِهِ أَكْسَلُ»؛[2] «من از مردی که در کار دنیایش، تنبل و کسل باشد، ناراحت هستم؛ زیرا هر كه در كار دنيايش تنبل باشد، در كار آخرتش تنبلتر خواهد بود»؛ برایناساس، انسان مسلمانی که در فکر بهشت است، بدون شک به فکر آبادی دنیا و پیشرفتهای علمی نیز هست.
همچنین امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ»؛[3] «دانش را فرا گيريد؛ گرچه در چين باشد». سپس برای دور ماندن از آفات علم و دانش، علما و دانشمندان را به همراه کردن علم با مسائل اخلاقی همچون وقار، بردباری و همدلی با دیگران سفارش میکند.[4]
بنابراین آموزههای اسلام، همهجانبه بوده و عمل به آنها، انگیزهای برای پیشرفت در دنیا و باعث سعادت و خوشبختی در آخرت خواهد بود.
پی نوشت:
[1]. مسلمانان پیشگام در علوم.
[2]. کلینی، محمدبن یعقوب، كافي، دارالکتب الاسلامیه، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص85.
[3]. منسوب به امام صادق علیه السلام، مصباح الشریعه، اعلمی، 1400ق، چاپ اول، ص13.
[4]. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، همان، ج1، ص36.