۲۵ شهریور یادآور فرار رضاخان از کشور و سپردن امور به دست دولت روس و انگلیس است؛ گرچه بررسی چگونگی سقوط دیکتاتوری میرپنج نیاز به مطالعات وسیعتری دارد؛ ولی قبل از آن باید به چرایی قدرتیابی رضاخان و همراهی افکار عمومی در ابتدای کار پرداخت.
در تاریخ سیاسی ایران تکلیف مردم با بسیاری از صاحبمنصبان و رجال روشن است و به خاطر پیچیده نبودن شخصیت آنان، مردم یک قضاوت متفقالقول درباره آنان دارند؛ اما در این میان رضاخان میرپنج یک پدیده است که هنوز جای مطالعه و بررسی شخصیت وی وجود دارد.
حکومت وی و عملکردش که از سوی سفارت انگلیس به کار گرفته شده و در نقشههای زیرکانه روشنفکران غربی بازی داده شد، همچنان در تاریخ سیاسی کشور با مقاومتهای منفعتطلبانه سلطنتطلبان روبرو است؛ کسانی که برای زیر سؤال بردن اهداف بنیادین تشکیل جمهوری اسلامی ایران، چارهای از تطهیر بنیانگذار رژیم پهلوی نداشته و برای متزلزل نمودن فلسفه وجودی انقلاب اسلامی، تلاش دارند آخرین سنگر پیش از پیروزی نهضت یعنی «محمدرضا شاه پهلوی» را در موقعیت دلخواه خود نشان دهند!
۲۵ شهریور مصادف است با آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی؛ اما این آغازین روز پادشاهی آنچنان در سایه فرار رضاشاه و شادی مردم قرار گرفت که با خواست شخص محمدرضا شاه پهلوی، مراسم جشن تاجگذاری به آینده محول شد.[1] گرچه درباره علل فرار فضاحتگونه و مطابق با اولتیماتوم روس و انگلیس، پژوهشهای مفصلی در تاریخ صورت گرفته و به صورت کامل ابعاد آن واکاوی شده است؛ ولی به نظر میرسد قبل از فرجامشناسی رضاخان، نگاهی به زمینههای شکلگیری دیکتاتوری رضاخانی از اهمیت بیشتری برخوردار باشد.
جدای از سیاستهای «نوین استعماری» در گزینش مهرههای نفوذ، آنچه باید بیشتر بدان پرداخته شود، چرایی قبول سلطنت فردی در تراز رضاخانِ بیسواد و فاقد اندیشه از سوی مردم کشوری است که گهواره تمدن در منطقه بوده و در گذشته خود تا این حد شاهد ابتذال سلطنت نبوده است!
نگاهی با توجه به روانشناسی اجتماعی مردم در برهه زمانی منتهی به ظهور رضاخان، نشان میدهد مردم گرفتار در میان هرجومرجها و بینظمیهای فراوانی بودند که آنها را به نقطه رضایت به امنیت و برقراری نظم با هر قیمتی رسانده بود!
واقعیت این است که در سال ۱۲۹۹ اوضاع کشور آنچنان بیسامان شد و کار بر گردانندگان دولت آنچنان دشوار شده بود که کمتر کسی از میان رجال شناخته شده و با تجربه حاضر به پذیرش مسئولیت دولت میشد. از این روی مردم و نخبگان سیاسی، ولع رضاخان قزاق را برای قرار گرفتن در وزارت جنگ و سردار سپهی، یک فرصت میدانستند؛ نگاهی فرصتگونه که در پیدایش آن، انگلیس نقشی اساسی داشت.
طراحان انگلیسی با دامن زدن به قدرتطلبی برخی خوانین و چهرههای محلی همچون شیخ خَزْعَل، سردار اسعد بختیاری و... موجی از ناامنی و آشفتگی را رقم زده بودند[2] و از سویی به سبب دریغ کردن کمکهای خود از حکومت قاجار، مقدمات ضعف و از دست رفتن اقتدار حکومت مرکزی را فراهم کرده بودند. گسترده کردن خشونت با تحریک چهرههای قدرتطلب و سپس «منجیسازی» از یک شخص نظامی همچون رضاخان، پروژهای انگلیسی بود که باعث فریب بخش زیادی از افکار عمومی شد.
همین شرایط روانی و اجتماعی حاکم بر کشور، موجب شکلگیری ذهنیتی مشترک در استقبال از استبداد شد. انگلیس موفق شد با یک جنگ نرم و زمینهسازی ترکیبی که در آن مؤلفههای بسیاری همچون بلوای نان، شورشهای تجزیهطلبانه و ناامنی گسترده نقش داشت، بیگانهترین زمامدار با گذشته تمدنی کشورمان را بر اریکه شاهنشاهی تحمیل کند!
به زیر کشیدن عنصر امنیت و فشار روانی بر مردم پس از سالهای پیروزی انقلاب اسلامی و رساندن آنان به نقطه انفجار، یکی از پروژههای تکراری و دائم الوجود بر سر میز ایران در سرویسهای بیگانه است که با وجود تلاشهای آنان تاکنون بینتیجه مانده است.
بیگمان موفقیت نظام اسلامی در برقراری امنیت و جلوگیری از اخلال در زندگی روزمره مردم، در منطقهای که کانون بحران و ظهور گروههای تروریستی است یکی از عوامل فزاینده در اعتماد به دولتمردان جمهوری اسلامی است که هنوز نقش مهمی در همراه نشدن با جنبشسازیهای دروغین و بیمبنا مانند ز.ز.آ دارد.
مرور شرایط ظهور استبداد رضاخانی، عبرتی است که نشان میدهد حاکم شدن ناامنی با ترور و خشونت، بیشترین مجال را برای هدایت صحنه از سوی عوامل بیرونی فراهم میکند؛ نکتهای که در حافظه تاریخی ایران درک شده و باعث گردیده است هرگونه همراهی با دشمنان بیرونی بهخصوص استعمار پیر یعنی انگلیس، به خیانت تعبیر شود.
پینوشت:
[1]. ویکیپدیا، B2n.ir/f72263.
[2]. ویکیپدیا، B2n.ir/p52023.