قسمت چهارم عاشورا؛ هیچ کس مهدی باکری نمی‌شود

12:50 - 1402/07/25

بررسی قسمت چهارم سریال عاشورا به کارگردانی هادی حجازی فر

سریال عاشورا

مینی‌سریال عاشورا به کارگردانی هادی حجازی‌فر بعد از موفقیت و درو کردن جوایز توسط نسخه سینمایی‌اش درهفت قسمت به پخش شبکه اول سیما رسیده است.

اولین ساخته هادی حجازی‌فر در مقام کارگردان در چهلمین جشنواره فیلم فجر برنده پنج جایزه، از جمله سیمرغ بلورین بهترین فیلم شد و توانست در اکران عمومی، عنوان پرفروش‌ترین فیلم دفاع مقدس تاریخ سینمای ایران را از آن خود کند.

این اثر محصول مرکز سیما فیلم است که پخش خود را از جمعه ٢٧ مرداد ماه ساعت ٢٢ در شبکه یک سیما، به صورت هفتگی آغاز کرده است.

چهارمین قسمت از مینی سریال عاشورا به یقین بهترین اپیزود این سریال تا به الان و یکی از برترین ساخته‌های تاریخ تلویزیون، سینما و دفاع مقدس ماست.

شروع این قسمت با نمایش رابطه عمیق مهدی و حمید از زمان فوت مادرشان آغاز شده و فیلمساز مقدمه چینی می‌کند برای اتفاق و ایثار مهم و کم‌نظیری که قرار است اتفاق بیفتد. حجازی فر در این قسمت حماسه هشت ساله ما را به شاعرانه‌ترین شکل سینمایی تقدیم مخاطب خویش می‌کند. خرده داستان‌های کم نظیری در این قسمت می‌بینیم که در کمتر فیلم و سریالی در سینمای ایران دیده بودیم.

در ابتدای این قسمت ما شهادت حمید باکری را داریم که به نحوی شکوهمند به تصویر کشیده شده است و دقیقا همان حالت قهرمانانه‌ای دارد که باید داشته باشد.  دومین شهید از خانواده باکری نیز جنازه‌اش در خط مقدم است و آقا مهدی باکری دستور می‌دهد هر وقت جنازه بقیه برگشت جنازه حمید نیز برگردد. اما بار احساسی این مسئله آن قدر زیاد است که پرداخت مستقیم به این مسئله آن را مخدوش میکند؛ از این‌رو فیلم‌نامه نویس با هوشمندی و درایت ماجرای خسرو و محمد را به قصه اضافه می‌کند.

قصه‌ی خسرو و محمد کم‌نظیر و فراموش نشدنی است. فیلمساز در فلش بک به ما نشان می‌دهد که خسرو و محمد رفقای صمیمی هستند که عقد اخوت بسته‌اند و رابطه ناگسستنی با یکدیگر دارند. وقتی رابطه‌ی خسرو و محمد برای مخاطب جا افتاد، موعد شهادت محمد می‌رسد و حالا خسرو که نمی‌تواند جنازه‌ی محمد را رها کند مقابل فرمانده خودش قد علم می‌کند.

فرمانده: خحالت بکش فرمانده لشکر تو نذاشت جنازه برادرش برگرده ولی تو داری پارتی بازی کنه. خسروکه محمد را به جبران کول کردنی که محمد در فلش بک از او داشت، به دوشش می‌کشد بر میگردد و میگوید: من خسروام، من مهدی باکری نیستم.

اینجا بحث ورای فرم و محتوی و این مسائل است، حسی که مخاطب در این سکانس درک می‌کند ورای تمام مسائل سینمایی است و در هیچ یک از آثار فاخر سینمایی چنین حسی را تجربه نمی‌کنیم. فیلمساز با روایت قصه‌ی خسرو و محمد، شکوه و جلال شگفت انگیزی به ماجرای مهدی باکری می‌دهد. اینکه شخصی اجازه نمی‌دهد جنازه برادر کوچکترش- با آن میزان علاقه  ومحبت- برگردد، چون امکان بازگرداندن جنازه باقی رزمنده‌ها وجود ندارد، یک حماسه و ایثار است ولی فیلمساز به درستی و با خلاقیت این حماسه را از طریق قصه خسرو و محمد بیان میکند که بار احساسی آن را چند برابر می‌کند. 
در نقد بعضی از دوستان حزب اللهی، به این بخش اعتراضی وارد شده که ما همه باید باکری باشیم و این اپیزود را متهم کرده‌اند به ضد ارزشی بودن که چرا جوانان را تشویق می‌کنید که شبیه باکری، حاج قاسم و حججی نباشند؟ نقدی که نشان از درک نشدن فیلم دارد. 

بیان چند نکته در پاسخ لازم است:

اول) بدیهی و واضح که عده‌ای ویژه هستند و جایگاه متفاوتی دارند، در دل همان رزمنده‌های جاودان دفاع مقدس، مگر چند باکری، همت، علی هاشمی، حسن باقری و احمد کاظمی داریم؟

دوم) این فیلم در تقدیس و تکریم باکری است، در نشان دادن جایگاه عظیم فرماندهی چون باکری! و در مقابل خسرو نیز تقبیح نمی‌شود، کوچک نمی‌شود بلکه فیلمساز به ما می‌فهماند که باکری شدن و بودن نیازمند یک ایثار بزرگ است. 

سوم) پرداخت شخصیت و قصه به نحوی است که در عین حالی  که مخاطب ایرادی به خسرو وارد نمی‌داند و او را کاملا محق می‌داند اما این باکری است که تقدس می‌یابد و مخاطب دوست دارد باکری باشد و نه خسرو! این شاهکار تلنگری است برای ما که باکری‌ها تفاوت دارند و این تفاوت را به دست آورده‌اند با ایثار و از خودگذشتگی‌ها! 

در این قسمت ما شاهد خرده داستان‌های کم نظیری نیز هستیم. یکی از این خرده داستان‌ها ماجرای رساندن مهمات به آقا حمید باکری است. جایی که نوجوانی بهت زده در کانال گیر افتاده است و اما حاضر نیست برای خلاصی از این وضعیت پا روی جنازه رفقایش بگذارد. 

از دیگر خرده داستان‌ها می‌توان به بر نداشتن ساعت عراقی توسط خسرو اشاره کرد. 

حجازی‌فر دراین قسمت به اوج پختگی در سریالش رسیده است و قصه‌هایی را به ما نشان می‌دهد که ما را درگیر می‌کند، خسرو و محمد و دیگر بچه‌ها را تا مدتها همراه خود می‌بینیم و...

ادامه دارد...

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 10 =
*****