قرینه‌ای دیگر بر امامت بلافصل امیرالمومنین

21:27 - 1393/10/07
چکیده: این حدیث به روشنی دال بر امامت و جانشینی امیرالمومنین(علیه‌السلام). زیرا اگر مساله جانشینی نبوده و تنها یک دوست داشتن ساده بوده باشد، این شخص این جور برافروخته نمی‌شد و از شهر خود حرکت نمی‌کرد که این مطلب را از خود پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بشنود و هرگز موجب بغض او نمی‌شد.
امیرالمومنین

رهروان ولایت ـ یکی از ادلّه محکم شیعه برای اثبات ولایت و امامت بلافصل آقا امیرالمومنین(علیه‌السلام) قضیه «غدیر» است؛ شیعه معتقد است پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در روز غدیر، امیرالمومنین(علیه‌السلام) را به عنوان امام و خلیفه و جانشین خود، منصوب کرد و به تمام مسلمانان حاضر دستور داد که با حضرت بیعت کنند.

داستان «غدیر» از مسلمات تاریخ است و جزو تاریخ مسلم و قطعی شیعه و اهل سنت بوده و از متواتر ترین احادیث موجود در کتب حدیثی است، که شاید بتوان گفت هیچ حدیثی مثل آن نیست. به همین خاطر است که علمای اهل سنت در سند حدیث غدیر نتوانستند اشکال کنند و به توجیه و تاویل مفاد حدیث پرداختند.

علمای اهل سنّت برای فرار از پذیرش امامت امیرالمومنین(علیه‌السلام) سعی در توجیه و تاویل روایت دارند، چرا که از حیث سندی هرگز نمی‌توانند آن را انکار کنند، لذا گفته‌اند: در این‌جا منظور از «ولی» تنها «نصرت» و یاری و مهربانی است؛ یعنی هر کس من را دوست دارد و یاری می‌کند، بعد از من علی(علیه‌السلام) را هم دوست داشته باشد و کمک کند.

امّا این‌جا قرائن متعددی وجود دارد که با این تفسیر و تاویل اهل سنّت سازگاری ندارد و مؤید نظر شیعه و امامت آقا امیرالمومنین(علیه‌السلام) است، در این مطلب یکی از قرائن را بیان کردیم، در این‌جا نیز قرینه دیگری را بیان خواهیم که دال بر امامت و خلافت امیرالمومنین(علیه‌السلام) در روز غدیر است.

«أبو إسحاق ثعلبى» مفسر و إمام اصحاب حديث اهل سنت، در كتاب تفسير خود كه آن را «كشف و بيان» نام گذارده است، نقل کرده است: از «سفيان بن عيينة» درباره شان‌النزول آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع [معارج/ 1] تقاضا كننده‌‏اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد» سوال كردند، كه درباره چه كسى نازل شده است؟ سفيان به شخص سائل گفت: از مساله‏‌اى پرسش كردى كه قبل از تو هيچ‌كس از من آن را نپرسيده است!

پدرم از «ابو جعفر محمّد بن على» و ایشان از پدرانش [صلوات‌الله‌عليهم] نقل کرد كه در «حجه الوداع» چون رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به غدير خم رسيد، مردم را خبر كرد، و آن‌ها نیز جمع شدند و در این هنگام، دست على(علیه‌السلام) را گرفت و گفت: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه».

اين خبر شايع شد و به شهرها رسيد از جمله به «حارث بن نعمان فهرى». حارث سوار بر ناقه خود شد، و آهنگ رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله) كرد و آمد تا به لشگرگاه رسيد، از ناقه خود پياده شد و زانوى ناقه را بست، و به خيمه رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله) وارد شد، حضرت در آن لحظه در ميان مهاجر و انصار نشسته بود.

او خطاب به پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: اى محمد، تو آمدى و گفتى: سيصد و شصت معبود را رها كنيد، و بگویيد: خدا يكى است و ما گفتيم؛ گفتى بگویيد: من رسول او هستم، ما هم گفتيم؛ گفتى پنج نماز به جاى آوريد، ما نیز به جا آورديم؛ گفتى ماه رمضان را روزه بداريد، ما نیز پذيرفتيم؛ گفتى: زكوت مال خود را بپردازید، ما هم به گردن گرفتيم؛ حجّ فرمودى، ردّ نكرديم، جهاد فرمودى، قول تو را قبول نموديم.

به همه این دستورات راضى نشدى تا آن‌كه وسط بازوى پسر عموى خود را گرفتى و بلند كردى و او را بر ما فضيلت و برترى بخشيدى و گفتى: «هر كس كه من مولا و آقاى اويم، على مولا و آقاى اوست» آيا اين مطلب از توست، يا از خداست؟ رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «و اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إنّ هذا من الله: سوگند به آن كسى كه جز او معبودى و خدایى نيست، اين مطلب از طرف خداست، و من به امر خدا آن‌را گفتم».

حارث كه اين بشنيد، پشت كرد و به سمت ناقه خود رفت و مى‏‌گفت: «اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ: بار خدايا اگر اين كه محمّد مى‌‏گويد، حقّ است، و از پيش توست، بر ما سنگ از آسمان ببار! يا براى ما عذاب دردناكى بفرست». هنوز سخنش تمام نشده بود كه سنگى از آسمان آمد، و بر سر او خورد، و او را بكشت، سپس خداوند متعال اين آيه فرستاد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ* لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ* مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِج».[1] این حدیث در دیگر منابع اهل سنت نیز نقل شده است.[2]

این حدیث به روشنی دال بر امامت و جانشینی امیرالمومنین(علیه‌السلام). زیرا اگر مساله جانشینی نبوده و تنها یک دوست داشتن ساده بوده باشد، این شخص این جور برافروخته نمی‌شد و از شهر خود حرکت نمی‌کرد که این مطلب را از خود پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بشنود و هرگز موجب بغض او نمی‌شد؛ «حارث» به صراحت می‌گوید بازوی پسر عموی خود را گرفتی و بر ما برتری دادی» آیا این برتری چیزی غیر از امامت و جانشینی امیرالمومنین است؟ آیا این داستان قرینه روشنی بر امامت حضرت نیست؟ آیا دلیل روشنی بر این نیست که مردم در آن زمان از کلمه «ولی» امامت و جانشینی حضرت را فهمیده باشند؟

ما قضاوت را به عقل‌های بیدار و بدون تعصب و بدون لجاجت می‌سپاریم که خود در این مورد قضاوت کنند و نیک بیاندیشند که آیا انسانی حکیم و فزرانه هم‌چون پیامبر عظیم الشان اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌توان همه مردم را در آن گرمای سوزان نگه دارد و چند روز بمانند و دست در دست امیرالمومنین(علیه‌السلام) بگذارند و تنها از مردم بخواهد که بعد از من علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) را دوست داشته باشد؟ آیا این ناراحتی و بغض برخی افراد دال بر امامت نیست؟

 

-----------------------------------------
پی‌نوشت:
[1]. ثعلبى نيشابورى ابو اسحاق احمد بن ابراهي، الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج‏10، ص 35.
[2]. تفسير قرطبى، ج 18، ص 278 و ص 288؛ تذكرة خواصّ الامّة، ص 19؛ فرائد السمطين، ج 1، باب 15، ص 82 و ص 83؛ نظم درر السمطين، ص 93؛ سيره حلبيه، ج 3، ص 308 و ص 309؛ تفسير المنار، ج 6، ص 464.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
8 + 3 =
*****