![شهدا شهید](https://btid.org/sites/default/files/media/image/191_20230.jpg)
حسینعلی با اینکه سن کمی داشت الگوی بسیار خوبی بود، بسیار مقید بود و تقیدات خوبی داشت مثلا در مورد نماز اول وقت تعصب خاصی داشت، واقعا نماز را در اولویت قرار میداد، در حقیقت وقت خاصی را برای صحبت با خدا گذاشته بود و مشتاقانه منتظر صدای خوش اذان بود تا با معبود خویش عشق بازی کند؛ اصلا نوع برخوردش، صحبت کردن و نشست و برخاستش و از همه مهمتر اصرار و پشتکارش در تحصیل علوم حوزوی و دینی همگی اینها نشانگر این بود که او یک طلبه خوب وشایسته است.
او واقعا در وادی جهاد با نفس که جهاد اکبر است یک مجاهد قوی بود و شاید همین مطلب او را تشویق میکرد که در وادی جهاد اصغر که حضور در جبهه جنگ و نبرد با دشمنان است حضور پیدا کند و با جان خودش نیزبا خدای خود عشق بازی کند. نمیدانم با خدا چه معاملهای کرده بود که وقتی به علت استقبال چشمگیر طلاب جهت حضور در جبههها، اجازه اعزام منوط به قرعهکشی شد نام او هم درآمد. جالب آنجا بود که سنش هم کم بود و برای اینکه خود را به صحنه نبرد برساند شناسنامهاش را دستکاری کرده بود.
حضور در جبهه نبرد هیچگاه او را از هدف والای خود که تکامل در دروس حوزوی و دینی بود باز نمیداشت و هر وقت زمان خالی پیدا میکرد به مطالعه دروس حوزوی میپرداخت، تازه علاوه بر آن بحثش هم ترک نمیشد، با هم بحث میکردیم. تا جایی که با هم بودیم ندیدم خستگی و فشار ناشی از برنامهها، او را از تزکیه نفس و پرورش روحش بازدارد، حتی در یادم هست آخرین برنامه و عملیاتی که با هم بودیم و حسینعلی در همان عملیات به شهادت رسید، وقتی از غواصی بر گشتیم به علت خستگی بسیار زیاد من در گوشهای به خواب رفتم و بر حسب اتفاق نیمه شب بیدار شدم و دیدم حسینعلی در سجده نمازشب از خستگی به خواب رفته؛ واقعا اهل تهجد وشب زندهداری بود حتی در آن شب بسیار سخت خود را به سجاده، وعدهگاهش با خدای خود رسانده بود. هر وقت آن صحنه به ذهنم میآید یاد روایتی میافتم که در آن خداوند به خاطر بنده خود به ملائکه مباهات می کند.[1]
[1]اسناد ستاد کنگره شهدای روحانی سراسرکشورشماره91/استان سمنان/شهر دامغان/شهید حسینعلی رستمیان