یکی از مواردی که خدای مهربان به واسطه آن، انسان را در بوته آزمایش قرار میدهد، انتخابهای اوست؛ زیرا خدا بر اساس استعدادهایی که در انسان قرار داده است، از او انتظار فرمانبرداری دارد.
سنت امتحان و آزمایش، همواره یکی از سنتهای خدای مهربان در دنیا بوده است. او به انسان نعمتهای فراوانی عطا کرده و بر پایه آن نعمتها از وی انتظار فرمانبرداری دارد و بر اساس همانها نیز او را بازخواست میکند.
قرآن کریم می فرماید: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»؛[1] «و اگر خدا میخواست، همه شما را امت واحدی قرار میداد؛ ولی خدا میخواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید؛ پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید».
امتحان و آزمایش امتها
ظاهر این آیه در مورد دین و شریعت است، پس منظور آمدن شریعتهای مختلف به مرور زمان و بر اساس اختلاف استعدادهای انسانها خواهد بود و وجود تكاليف الهى در هر شریعتی، وسيلهاى براى به فعليت درآوردن استعداد انسانها در دو طرف سعادت و شقاوت است.[2] با این حال از این آیه چند مطلب مهم برداشت میشود:
یک. انسان دارای اختیار و قدرت انتخاب است؛ زیرا خدا به او تکالیفی داده و کسی را بر پذیرفتن آن مجبور نکرده است؛
دو. قدرت انتخاب برای شکوفایی استعدادهای مختلف و پروش آنهاست؛[3]
سه. سنت اختیار و قدرت انتخاب، به خاطر امتحان و آزمایش انسان است؛
چهار. امتحان و آزمایش انسان، بر اساس دادههایی است که خدای مهربان از قبل به انسان عطا کرده است و هرگز او بیشتر از دادههایش، از انسان انتظار ندارد؛
پنج. امر به سبقت در خیرات و خوبیها شده است؛ به این معنا که انسان باید هنگام گزینش، دقت کرده تا بهترینها و با کیفتترینها را انتخاب کند.
بنابراین از آنجاکه محور همه این موارد، نوع انتخابهاست؛ پس انسان باید در تمام انتخابها، از تمام استعدادهایش برای برگزیدن بهترینها استفاده کند، گویا امتحان الهی در تکتک آنها جاری است.
سنت امتحان در انتخابات
انتخابات کشور نیز همانند انتخابهای دیگر از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است؛ زیرا سرنوشت یک جامعه در گرو انتخاباتش رقم میخورد و بیشک فرد فرد جامعه در این امر، امتحان میشوند و نتیجه نوع انتخاب خویش را در سرنوشت کشور خواهند دید.
پینوشت:
[1]. مائده: 48.
[2]. رک: علامه طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، جامعه مدرسین، ج5، ص577.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلامية، ج4، ص402.