شوهرم دیگه نمیخاد با من زندگی کنه

11:11 - 1393/03/11

کمکم کنید زندگیم داره از هم میپاشه چکار کنم رضایت شوهرم و به خودم جلب کنم دیگه نیخاد منو تو خونه و زندگیش راه بده 10 ماهه با هم ازدواج کردیم تو این 10 ماه چند بار با هم بحثو دعوا کردیم دیگه میگه خسته شده چکار کنم ؟

http://btid.org/node/30293

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 4 =
*****
تصویر مریم
نویسنده مریم در

سلام

تصویر Aiiiiilar
نویسنده Aiiiiilar در

۹ماهه سیغع ام خیلی دوستش دارم الان ۳روزه بهم میگ دیگ‌نمیخوامت باهام حرف نمیزنه

چکارکنم 

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام به شما کاربر محترم

آیا بنا بوده که باهم ازدواج دائم بکنید که در حال حاضر نگران ترک ایشان هستید؟ اگر چنین توافق یا بنایی داشتید یا اینکه با این تصور که با صیغه شدن با ایشون بتوانید با ایشون ازدواج دائم داشته باشید یا موفق شوید که یک صیغه بلند مدتی رو با هم داشته باشید، باید عرض کنم که شما یک کار ریسکی رو انجام دادید و باید قبل از این ریسک این کارتون رو قبول می کردید. به هرحال طرفتون با شما یک دوره صیغه داشته و الان ایشون شما رو به هردلیلی کنار گذاشته است. بنابراین نباید از همان اول به این رابطه دل می بستید یا این مقدار زمان رو برای صیغه قبول می کردید چرا که این مدت زمان طبیعتا دلبستگی رو بدنبال می آورد.

به هرحال اگر احساس می کنید که طرفتون دنبال بهانه ای برای تمام کردن این رابطه است، پس بیخودی به ادامه این رابطه امیدوار نشوید، بلکه خودتون رو برای تمام کردن رابطه آماده کنید و از این تجربه‌ای که بدست آورید، عبرت بگیرید که در آینده بیخودی خودتون رو دلبسته رابطه نکنید.

موفق باشید.

تصویر مریم
نویسنده مریم در

سلام من بیست سالمه قبل از عقد اصلا میانه ی خوبی با پدر و مادرم نداشتم دیدگاه اونا با من خیلی متفاوت و من اصلا قبول نداشتم همین باعث شد با هم دعوامون بشه دیگه افسرده شده بودم تا اینکه با یه نفر عقد کردم امیدوار بودم اون حالم رو بهتر کنه کمکم کنه از حالت روحی در بیام اوایل همه چیز خوب بود. ومن حالم خوب شده بود اما الان متوجه شدم اون و من اختلاف نظر زیاد داریم اون خیلی زود از کوره در می ره همش سر چیزای الکی دعوامون میشه دیگه خسته شدیم حتی چند بار به من گفته طلاقم میده ما هم دیگه رو خیلی دوست داریم در ضمن افسردگی حاد گرفتم سر چیزای الکی حساس میشم و خیلی زود میزنم زیر گریه نمی دونم باید چی کارکنم؟؟؟؟؟؟؟؟

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام به شما کاربر محترم

شما و همسرتون نیاز به یه مشاوره خانواده دارید تا کم کم قلق همدیگر رو پیدا کنید و بتونید باهم چه جوری باید تعامل کنید. اول ازدواج این اختلاف نظرها و تفاوتها پیش میاد ولی با گذر زمان و درک متقابل میشه این اختلافات رو کمتر کرد. درضمن نیازی نیست که برای هر اختلاف و تفاوتی با هم دعوا کنید. گاهی لازمه شما و گاهی همسرتون سر مسائلی که اختلاف دارید کوتاه بیایید. پس جایی که فکر می‌کنید نیازی به اصرار نداره، مقاومت نکنید، بلکه سعی کنید مدارا کنید تا طرفتون هم در جاهای دیگه با شما مدارا کنه.

اشاره کردید میانه شما با پدر و مادرتون خوب نیست، خب توضیح ندادید که علتش چیه؟ اما در هرصورت الان که از اون ها فاصله گرفتید بهتره مراعات حال اونهارو بکنید و اگر دلخوری و ناراحتی از گذشته به جا مونده از دلشون در بیارید و اجازه بدید دل اونها با شما نرمتر بشه و دعای خیرشون بدرقه زندگی تون باشد. چه اشکالی داره که بی دلیل دست پدر و مادرتون رو ببوسید و اگر کدورتی بینتون هست کاملا از بین بره. قطعا بدست اوردن دل پدر و مادرتون می تونه نقش موثری در زندگی مشترکتون هم داشته باشد. یاد بگیرید که گذشت کنید و این روش رو هم توی زندگی مشترکتون بکار ببندید، اون وقت می بینید چقدر حستون نسبت به زندگی بهتر شده و آرامش بیشتری بدست میارید.

اشاره کردید که افسردگی حاد گرفتید، خب آیا به روانشناس مراجعه کردید یا حدس خودتونه؟ آخه افسردگی نشانگانی دارد به صرف اینکه از چیزی یا زندگی ناراضی هستید نمیشه گفت که افسرده هستید، ولی با این حال می تونید با مراجعه به روانشناس از این قضیه مطمئن بشید. درضمن همیشه یاد خدا و توکل بر اون رو توی زندگی تون داشته باشید که می‌تونه شاه کلید همه مشکلاتتون در زندگی تون باشه.

موفق باشید.

تصویر سیتاخانم

به نظرم این سایت به یه حقوقدان نیاز داره.

الآن سحر جان بیشتر از مشاور خانواده به یه مشاور حقوقی نیاز داره!

زندگی ایشون تو مرحله ای نیست که با نظرات ما و مشاورهای کنونی سایت اتفاقی بیفته. مشاوری که ندونه مسائل قانونی رو نمیتونه بهش تو این وضعیت کمک کنه.

تصویر آقا سعید

سلام دوست عزیز.

مهریه رو که بخشیدی طلاق نامه صاف تو دستته.پس کاری نکن که بعدا حسابی پشیمون بشی.الان بهش زنگ بزن بهش بگو یا میای با احترام دنبالم و آشتی میکنیم و میبریم خونه یا میرم ازت شکایت میکنم . تقاضای نفقه میکنم و مهریه خودمو میزارم اجرا.اصلا و ابدا هم کوتاه نیا چون حسابی طرفت پر رو هست و میدونه شما داری برا زندگیت تلاش میکنی و حاضری مهریتو ببخشی داره اینجوری رفتار میکنه .بعدشم میره سراغ یکی دیگه.حتی اگر ازش شکایت کردی و بردنش زندان بازم دلت براش نسوزه .تو پیامهاتون حسابی اتمام حجت کنید.البته بنظرم اگر پدرتون این حرفهارو بهش بزنه تاثیرش دو چندانه.

در رابطه با اختلافات پیش اومده هم یه چیزی رو بگم که یا هردو طرف مقصرن یا یکی از اونها مثل تصادف ماشین میمونه.اگر میخوای زندگی سالم داشته باشی باید بتونی از ایجاد اختلاف جلوگیری کنی .بنظرم شما اختلاف فرهنگی و یا تحصیلی هم داشته باشین و سطح توقعاتتون بهم نخوره.بهتره پیش یه مشاوره بری و براش از خودت و همسرتون توضیح بدی .بهتره همه چیزو توضیح بدی از اعتقادات خودتون و فرهنگ و تحصیلات و توقعات
 

تصویر nazi63
نویسنده nazi63 در

سلام ممنونم از پیشنهادتون

راجع به فرهنگ و تحصیلات هردومون در یک سطح هستیم و توقعاتمون هم با هم یکی هست ما هیچ وقت با هم دعوا نمیکنیم ولی همین چند بار مشاجره ای که داشتیم همه چیز به هم خورد اون دوست نداره که من حتی یک بار شکایت از زندگی داشته باشم اگرم چیزی بگم ناراحت میشه و از کوره در میره از نظر اقتصادی هم تو فشار هستیم ولی بقیه میگن که اون داره از تو سوء استفاده میکنه به هر حال دوست ندارم زندگیم بهم بخوره . هر زن و شوهری با هم مشاجره یا دعوا دارن ولی اون قبول نداره میگه همه اشتباهات از منه به خدا دیگه خسته شدم 

تصویر nazi63
نویسنده nazi63 در

سلام دوستان عزیز

شوهرم همش پیام میده که باید از هم جدا بشیم چکار کنم به خدا خسته شدم با هر زبونی ازش معذرت خواهی کردم نمی دونم میخاد منو اذیت کنه یا واقعا قصد طلاق و داره کمکم کنید با چه روشی برم جلو تا راضی بشه که از هم جدا نشیم ارتباطشو با خانوادش هم قطع کرده به حرف اونا هم گوش نمیکنه برام هم شرط گذاشته به شرط اینکه بریم محضر و من امضا بدم که مهریمو ببخشم و هیچ وسیله ای تو خونش ندارم تا برگردم! همراهیم کنید که باید چکار کنم؟

تصویر ترنم
نویسنده ترنم در

سلام سحر جان

عزيزم ببينيد شوهر شما به دليل مشكلات قبلي و شكست هايي كه در زندگي هاي سابقش داشته از نظر روحي خسته است و بي نهايت ترسيده  و هر گونه نارضايتي كه در شما ببينه باعث مي شه

كه نگران بشه از اينكه مبادا اين زندگي هم به هم بخوره .و از همه مهمتر اينكه با نارضايتي شما و شكايت هاتون احساس بي كفايتي شديد بهش دست ميده .كه باعث از بين رفتن اعتماد به نفسش هم خواهد شد و همين باعث پرخاشگري ها و بحث هاي جديدش خواهد شد

شما حالا كه اين زندگي رو قبول كرديد و واردش شديد مسئوليد كه سعي خودتون رو براش بكنيد و اصلا به طلاق فكر نكنيد چون در اينصورت در آبنده فقط پيشينه ي بدي براي خودتون به جا مي ذاريد و افسردگي و نگراني هاي جديد براي شما پيش مياد و براي انتخاب هاي جديد باز دچار مشكلي بيشتر از الان مي شيد .

شما فقط بايد به آرامش زندگي تون فكر كنيد . اينكه روحيه شكست خورده خودتون و همسرتون رو ترميم كنيد و از هر گونه نارضايتي در كلام و يا رفتار دوري كنيد . چون الان زمان مناسبي نيست كه ناز شما خريدار داشته باشه و بتونيد شوهر رو باب ميل خودتون راه ببريد . فقط بايد مديريت كنيد كه هم خودتون و هم همسرتون در رابطه رفتارتون هدايت بشه تا به انحراف نكشه و چون زير بناي زندگي تون رو الان داريد مي ذاريد دقت زيادي لازم داريد .

ببينيد هم شما وهم ايشون انتظار يه زندگي آروم و بي دغدقه داريد . پس راه حل شما اينه كه همه چيز رو معطوف اين موضوع كنيد و به حاشيه ها دامن نزنيد.

به نظرم علت شرطي هم كه گذاشتند اينه كه (بخشيدن مهريه )شما متاسفانه با رفتار و يا گفتار تون خصوصا اين مورد آخر  باعث شديد كه به جدايي فكر كنند براي همين تمايل به بخشيدن مهريه از جانب شما دارند. شما بايد نرم رفتار كنيد و زنانه تا اعتماد ايشون رو براي ادامه زندگي بدست بياريد و به نظرم در اين مورد اصلا مهريه رو نبخشيد .

خوشبخت باشيد انشاءالله و موفق

تصویر ترنم
نویسنده ترنم در

سلام سحر جان

عزيزم ببينيد شوهر شما به دليل مشكلات قبلي و شكست هايي كه در زندگي هاي سابقش داشته از نظر روحي خسته است و بي نهايت ترسيده  و هر گونه نارضايتي كه در شما ببينه باعث مي شه كه نگران بشه از اينكه مبادا اين زندگي هم به هم بخوره . و از همه مهمتر اينكه با نارضايتي شما و شكايت هاتون احساس بي كفايتي شديد بهش دست ميده .كه باعث از بين رفتن اعتماد به نفسش هم خواهد شد .براي همينه كه نمي خواد شكايت هاي شما رو بشنوه .

شما حالا كه اين زندگي رو قبول كرديد و واردش شديد مسئوليد كه سعي خودتون رو براش بكنيد و اصلا به طلاق فكر نكنيد چون فقط پيشينه ي بدي براي خودتون به جا مي ذاريد و افسردگي و نگراني از آينده براي شما پيش مياد و براي انتخاب هاي جديد باز دچار مشكلي بيشتر از الان مي شيد .

شما فقط بايد به آرامش زندگي تون فكر كنيد . اينكه روحيه شكست خورده خودتون و همسرتون رو ترميم كنيد و از هر گونه نارضايتي در كلام و يا رفتار دوري كنيد . چون الان زمان مناسبي نيست كه ناز شما خريدار داشته باشه و بتونيد شوهر رو باب ميل خودتون راه ببريد . فقط بايد مديريت كنيد كه هم خودتون و هم همسرتون در رابطه رفتارتون هدايت بشه تا به انحراف نكشه و چون زير بناي زندگي تون رو الان داريد مي ذاريد دقت زيادي لازم داريد .

ببينيد هم شما وهم ايشون انتظار يه زندگي آروم و بي دغدقه داريد . پس راه حل شما اينه كه همه چيز رو معطوف اين موضوع كنيد و به حاشيه ها دامن نزنيد.

به نظرم علت شرطي هم كه گذاشتند اينه كه (بخشيدن مهريه )

شما متاسفانه با رفتار و يا گفتار تون خصوصا اين مورد آخر  باعث شديد كه به جدايي فكر كنند براي همين تمايل به بخشيدن مهريه از جانب شما دارند.

شما بايد نرم رفتار كنيد و زنانه تا اعتماد ايشون رو براي ادامه زندگي بدست بياريد

و به نظرم در اين مورد اصلا مهريه رو نبخشيد .

خوشبخت باشيد انشاءالله و موفق

تصویر سیتاخانم

سحر جان همسر شما از اول اینطور نبوده.

حتما حساسیت هایی داره که از شما انتظار داره بیشتر درکش کنی. نمیگم حساسیت هاش به جاست ها به نظر میاد بیش از حد حساسه.

شما به نظرم اشتباه کردی که ازش عذرخواهی کردی. حالا به خودش اجازه داده چنین شرطی بذاره. بهتر بود جملات مناسب تری به کار میبردی که نه برنجه و نه با عذرخواهی شما باور کنه شما اشتباه میکنی و خودش خطایی نکرده.

اون حق نداره شما رو از خونه بیرون کنه.

با یه مشاور باتجربه و خوب مشکلت رو درمیون بذار تا بهت بگه چه رفتاری در این دوران که خواسته جدا شین داشته باشی تا از تصمیمش منصرف شه. و دلش به سمت شما کشیده بشه.

تصویر ma745
نویسنده ma745 در

قهر کردن و رفتن از خونه فقط پاک کردن صورت مسئله است . هنوز دیر نشده هر چه سریعتر به یکی از واحد های مشاوره در بهزیستی مراجعه کنید و مسائلتون رو بیان کنید .مطمن باشید اونها با دعوت از همسرتون بهتر میتونن قضاوت کنند.

تصویر ma745
نویسنده ma745 در

کاش قبل از تصمیم به ازدواج و شکست قبلی مشاوره می کردید و با روحیات هم آشنا می شدید.در هر شهرستان دفاتر مشاوره بهزیستی به شماره 123 هست میتونید در هر وقت از شبانه روز با اونها صحبت کنید

تصویر ma745
نویسنده ma745 در

سلام .با عرض معذرت از جناب مصطفوی

سحر خانوم خیلی بسته بیان کردید ولی اینطور که بیان کردید هر دوی شما دچار شکست در ازدواج گذشته بودید .ممکن است در زندگی جدید دچار سو تفاهماتی که در زندگی قبلی داشته اید گریبانگیر شده باشید .به نظر من بهتره با یک روانشناس مذهبی خانوم مشورتی رو داشته باشید

تصویر nazi63
نویسنده nazi63 در

بهش میگم ولی فقط میگه طلاق .قبل از ازدواجمون هم مشاوره رفته بودیم گفتن که مشکلی نیست .شوهر من نمیخاد که من اصلا شکایتی تو زندگی داشته باشم اگر هم حرفی بزنم زود به هم میریزه و منو از خونه میندازه بیرون میگه همینی که هست باید بسازی یا گورتو گم کن به خدا دیگه خسته شدم راضی هم نمیشه که بیاد بریم مشاوره

تصویر ma745
نویسنده ma745 در

چند ساله تونه .اونم با مدت کم زندگی مشترک .همسرتون چیکاره است و شما

تصویر nazi63
نویسنده nazi63 در

من 30 سال دارم و شوهرم 33 سالشه اون کارگر یک کارخونه و منم توی یک شرکت کار میکنم

تصویر ma745
نویسنده ma745 در

سلام .بیشتر توضیح بدهید

ناراحتی همسرت .علت -

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

لطفا در مورد خود و همسرتان و روابط خودتان بیشتر بگویید و توضیح بدهید علت اینکه همسرتان از شما ناراحت است، برای چیست.

تصویر nazi63
نویسنده nazi63 در

10ماه پیش من و همسرم با هم آشنا شدیم من این ازدواج دومه و شوهرم هم ازدواج سومش بوده خیلی ها بهم گفتن این کار و نکن اون نمیتونه تو رو خوشبخت کنه پشیمون شدم دیگه نمیخواستم باهاش ازدواج کنم ولی اون مدام بهم پیام میداد میگفت که خوشبختم میکنه گول حرفاشو خوردم بعد از دو ماه آشنایی با هم ازدواج کردیم اولاش خیلی خوب بود ولی بعدا فهمیدم که اخلاق خیلی تندی داره کم کم هم با اخلاقش کنار اومدم بعدش بهم گفت که اصلا نباید بچه دار بشیم برام سخت بود ولی اونم قبول کردم چند باری با هم بحث و گفتگو کردیم ولی فقط از طریق پیام بعد آشتی میکردیم بعد از 5 ماه رفتیم خونه ی خودمون من شاغل هم هستم چند باری کارای خونه و بیرون بهمم میریخت حرفی که میزدم فورا میگفت برو از خونه من بیرون 2 بار قهر کردم از خونه میرفتم بیرون. تو این چند بار هم منو زیر کتک گرفته بود تا این دعوای آخرمون که من خسته شده بودم گفتم میخام ازت جدا بشم از وقتی که باهات ازدواج کردم هیچ خیری ندیدم عصبانی شد و منواز خونه بیرون کرد الان 4 روزه خونه بابام هستم پیام بهش دادم که پشیمون شدم بزاره تا برگردم دیگه تکرار نمیشه پاشو تو یک کفش کرده باید از هم جدا بشیم دیگه منو نمیخاد به خدا خیلی خستم نمیخام زندگیم از هم بپاشه چکار کنم ؟برام هم شرط گذاشته که اگه خواسته باشم برگردم باید مهریمو ببخشم کمکم کنید