نوآورى و شكوفایى علمى‏

21:29 - 1394/11/20

اشاره‏
انسانها سرشار از استعدادهاى مثبت درونى هستند كه از آغاز، تنها به صورت بذرى در زمین وجود آنها كاشته شده است، و این باغبانى درست و عالمانه انسان و مربیان اوست كه مى‏تواند این بذرها را شكوفا كند و از وى، انسانى با ویژگیهاى مثبت و ارزنده بسازد.
شرط نخست در این راه، آگاهى از عوامل نوآورى و شكوفایى است. بر همه مسلمانان، به خصوص جوانان عزیز، دانش‏آموزان و دانشجویان است كه از این عوامل، آگاهى یابند و در این باره از انرژى، نشاط، و فرصتهاى طلایى زندگى مدد گیرند.
نوشتار ذیل، كند و كاوى است در برخى عواملِ خلاقیت و شكوفایى علمى.
عوامل شكوفایى و خلّاقیت‏
1. پرسش‌گرى
پرسش گرى، دریچه ورود به سرزمین دانشها و خلاقیت ها است و نقش فراوانى در شكوفایى علمى و معنوى انسانها دارد؛ از اینرو در سخنان منقول از معصومین‏ علیهم ‏السلام سفارش هاى زیادى به پرسش شده است.
در حدیثى زیبا از رسول گرامى اسلام‏ صلى ‏الله ‏علیه‏ وآله چنین مى‏ خوانیم: «الْعِلْمُ خَزائِنُ وَمَفاتِیحُهُ السُّؤالُ، فَاسْاَلُوا رَحِمَكُمُ اللَّه، فَاِنَّهُ تُؤْجَرُ اَرْبَعَةٌ: السَّائِلُ وَالْمُتَكَلِّمُ وَالْمُسْتَمِعُ وَالْمُحِبُّ لَهُمْ؛ (1) دانش، گنجینه‏ هایى است كه كلیدهایش پرسش است؛ پس بپرسید تا از رحمت خدا بهره ببرید؛ همانا [كه در پرسش و پاسخ،] چهارگروه اجر و بهره مى‏ برند: پرسش گر، پاسخگو، شنونده و دوستدار آنان.‌»
حضرت على ‏علیه ‏السلام نیز در این‏باره مى‏ فرماید: «اِسْئَلْ تَعْلَمْ؛ (2) بپرس تا بدانى.‌» و نیز فرمود: «مَنْ سَئَلَ اِسْتَفادَ؛ (3) آنكه بپرسد، بهره مى‏ برد.‌»
خود حضرت على‏ علیه ‏السلام از كودكى بر دوش پیامبر اكرم‏ صلى ‏الله ‏علیه ‏وآله به صحرا مى‏رفت و هر چه به نظرش مجهول مى‏آمد، از پیامبر مى‏پرسید و پاسخ مى‏شنید؛ بدین رو، حضرت على‏ علیه‏ السلام دانش ‏آموز موفق مكتب پیامبر است. همین امر باعث شد كه پیامبر بارها به دانش على‏ علیه‏ السلام اشاره داشته باشد. (4)
درباره امام خمینى‏ رحمه الله نیز - كه از شاگردان مكتب نبوى‏ صلى ‏الله ‏علیه‏ وآله و علوى‏ علیه ‏السلام بود - نقل مى‏ كنند كه ایشان، شاگردان درسش را به پرسش گرى فرا مى‏ خواند و هرگز كلاس درسى را نمى‏ پسندید كه طلبه‏ ها در آن سؤال نمى‏ پرسیدند.
یكى از شاگردان در این‏باره مى‏ گوید: «از خصوصیات درسى حضرت امام، روح تحقیق بود كه در طلبه‏ ها ایجاد مى‏ كرد؛ حتى یك بار در درس فرمودند: «اینجا كه مجلس وعظ و خطابه نیست كه همه سكوت كرده ‏اید. اینجا كلاس درس و بحث است. خاصیت درس در این است كه سؤالى بكنید، اشكالى یا ایرادى بگیرید و اظهار نظرى بكنید.‌» (5)
بى‏گمان پرسش گرى، زمینه ‏ساز دانایى است كه - به تعبیر سعدى - ذلّت ظاهرى آن، عزت دانایى را در پى دارد:
بپرس هر چه ندانى كه ذُلِّ پرسیدن‏                دلیل راه تو باشد به عزّ دانایى (6)
2. ژرف‏نگرى و ژرف‏اندیشى‏
نگاه عمیق و تأمل در جهان پیرامون، بسیارى از مجهولات را از میان مى‏برد و آدمى را به امور نهانى در پس پرده طبیعت رهنمون مى‏سازد و او را به انسانى خلّاق تبدیل مى‏ كند. بخشى از آیات قرآن كریم به توصیه درباره «ژرف‏نگرى» اختصاص یافته است؛ براى نمونه در آیات قرآن چنین مى‏ خوانیم:
«أَوَ لَمْ ینظُرُوا فِى مَلَكُوتِ السَّمَوَ تِ وَالأَْرْضِ»؛ (7) «آیا در ملكوت آسمانها و زمین ننگریسته ‏اند.‌»
و نیز: «قُلِ انظُرُوا مَاذَا فِى السَّمَوَ تِ»؛ (8) «بگو: بنگرید كه چه در آسمانهاست.‌»
همچنین: «أَفَلَا ینظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَیفَ خُلِقَتْ * وَ إِلَى السَّمَآءِ كَیفَ رُفِعَتْ * وَ إِلَى الْجِبَالِ كَیفَ نُصِبَتْ * وَ إِلَى الْأَرْضِ كَیفَ سُطِحَتْ‌»؛ (9) «آیا به شتر نمى‏ نگرند كه چگونه آفریده شده و به آسمان كه چگونه برافراشته شده و به كوهها كه چگونه برپا داشته شده و به زمین كه چگونه گسترده شده است.‌»
راغب در مفردات مى‏ نویسد: «نظر، برگرداندن و توجّه‏ دادن چشم ظاهر و چشم باطن براى دیدن و ادراك چیزى است، كه مقصود از این عمل، تأمّل و تحقیق درباره آن است و نیز مقصود ازدیدن و تأمّل و ژرف ‏نگرى، به دست آوردن معرفت و شناختى است كه بعد از تحقیق حاصل مى‏ شود.‌» (10)
در حقیقت، آن دسته از دانش ‏پژوهان ودانشمندان، خلّاق وا هل نو آورى‏اند كه ژرف‏نگر باشند و از كنار هیچ پدیده ‏اى با نگاهى سطحى و ساده ‏انگارانه نگذرند.
چه بسیارند اشخاصى كه حس كرده ‏اند بدنشان در آب، سبك مى‏ شود یا سیبى از درخت سقوط مى‏ كند؛ اما تنها ارشمیدس پیدا مى‏ شود كه از آن، اصول فشار و تعادل مایعات را نتیجه مى‏ گیرد و تنها نیوتن مى‏تواند قانون جاذبه عمومى را كشف كند. (11)
به تعبیر استاد شهید مرتضى مطهّرى‏ رحمه الله «انسان از مطالعه سطحى عوالم وجود كه مقرون به تحقیق و ژرف‏ نگرى و مطالعه دقیق علمى نباشد، چیز درستى نمى‏ فهمد؛ برخلاف مطالعات علمى و تحقیقى به همراه ژرف ‏نگرى.‌» (12)
راستى، آیا كشف پدیده رادار جز در پرتو ژرف‏نگرى به چگونگى پرواز خفّاش صورت گرفته است؟! آیا بشر، بدون نگاه ژرف به پرواز پرندگان، مى‏ توانست پرواز را بیاموزد؟!
قرآن كریم حتى روش خاك‏سپارى و دفن مردگان را نیز ثمره نگاه دقیق انسان به جهان پیرامون خویش مى‏ داند، آنجا كه در قصّه قتل هابیل به دست قابیل و سرگردانى قابیل در برابر جنازه برادر، چنین اشاره مى‏ فرماید: «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَسِرِینَ * فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَاباً یبْحَثُ فِى الْأَرْضِ لِیرِیهُ كَیفَ یوَ رِى سَوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یوَیلَتَى‏ أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَ رِىَ سَوْءَةَ أَخِى‌»؛ (13) «پس نفس [اماره‏] اش او را به قتل برادرش ترغیب كرد، و وى را كشت و از زیان كاران شد. پس خدا زاغى را برانگیخت كه زمین را مى‏كاوید، تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان كند. [قابیل] گفت: «واى بر من، آیا عاجزم كه مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان كنم.‌»
ژرف ‏نگرى، ریشه در ژرف‏ اندیشى دارد و این اندیشه ‏ورزى است كه تیزبینى و نگاه عمیق به جهان هستى را در پى دارد؛ از این‏رو خداوند در قرآن مجید، تفكّر عمیق در آفرینش را نیز همراه ژرف ‏نگرى بیان كرده است و بسیارى از آیاتش را به مسئله اندیشیدن اختصاص داده است.
در حقیقت، اندیشه‏ ورزى و به كار گرفتن فكر، یكى از كارآمدترین ساز و كارها براى تعالى روحى و زدودن تیرگی ها و كشف حقیقت هاى نهان در جهان هستى است. گران بهایىِ گوهر خلاقیت و ارزشمندىِ دستیابى به تازه ‏هاى علمى، بدون مجاهدت و كوشش به چنگ نخواهد آمد و یكى از مصداق هاى این كوشش و تلاش، ژرف‏اندیشى و اصرار در اندیشه‏ ورزى است.
بسیارى از دانشمندان، آن‏گاه كه به حقیقتى دست یافتند و گره ‏اى علمى را گشودند كه ساعتها درباره آن مطلب، اندیشه كردند.
درباره سقراط نوشته ‏اند كه وى «روزى در تابستان مسئله ‏اى به خاطرش رسید و براى حلّ آن از بامداد، در گوشه‏ اى ایستاد و در اندیشه فرو رفت و تا نیم روز، همچنان ماند. نگهبانان كه از رفتارش به حیرت افتاده بودند، او را با انگشت به یكدیگر مى ‏نمودند و چون شب شد و همه از غذا فارغ شدند، نگهبانان براى اینكه هم از هواى خنك استفاده كنند و هم ببینند سقراط تا كى در آن حال خواهد ماند، رختخواب خویش را در بیرون گستردند.
سقراط، همه شب همچنان برجاى ایستاده بود تا بامداد شد. در این هنگام، نیایش به جاى آورد و رفت.‌» (14)
استاد شهید مطهرى‏ رحمه الله از روزگاران دغدغه ‏هاى روحى خویش و پناه آوردن به اندیشه در حجره‏ هاى خلوت و در تنهایى، چنین یاد مى‏ كند:
«تا آنجا كه من از تحولات روحى خودم به یاد دارم از سن سیزده سالگى این دغدغه در من پیدا شد و حساسیت عجیبى نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا كرده بودم و پرسش ها، یكى پس از دیگرى بر اندیشه‏ ام هجوم مى‏ آورد.
در سال هاى اوّل مهاجرت به قم، چنان در این اندیشه‏ ها غرق بودم كه شدیداً میل به تنهایى در من پدید آمده بود و وجود هم حجره را تحمل نمى ‏كردم. حجره فوقانى عالى را به نیم حجره‏ اى دخمه مانند، تبدیل كردم كه تنها با اندیشه ‏هاى خودم به سر برم. در آن وقت نمى‏ خواستم در ساعات فراغت از درس و مباحثه، به موضوع دیگرى بیندیشم و در واقع، اندیشه در هر موضوع دیگر را پیش از آنكه مشكلاتم در این مسائل حل گردد؛ بیهوده و اتلاف وقت مى‏ شمردم.‌» (15)
از نگاه قرآن كریم، این اندیشه در آفرینش آسمان و زمین است كه سبب مى ‏شود آدمى به این حقیقت دست یابد كه آفرینش بر اساس «حق» آفریده شده است و از «بطالت» به دور است؛ همان گونه كه در دو آیه شریفه ذیل، چنین مى‏ خوانیم: «أَوَ لَمْ یتَفَكَّرُوا فِى أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَینَهُمَآ إِلَّا بِالْحَقِ‏ّ‌»؛ (16) «آیا آنها در خود نیندیشیدند كه خداوند آسمانها و زمین و آنچه را كه میان آن دو است، جز به حق نیافریده است.‌»
در آیه 191 سوره آل عمران مى‏ خوانیم: «وَیتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَطِلاً‌»؛ «... و [صاحبان خِرد] در آفرینش آسمانها و زمین اندیشه مى‏ كنند [و آنها مى‏ گویند:] پروردگارا! اینها را باطل نیافریدى.‌»
حضرت على‏ علیه ‏السلام از برخى كاركردهاى سازنده تفكّر و نقش آن در پیشرفت و رشد انسانها چنین یاد فرموده است: - «بِالْفِكْرِ تَنْجَلِى غَیاهِبُ الْاُمُورِ؛ (17) بر اثر اندیشه، تاریكیهاى كارها گشوده مى‏ شود.‌»
- «كَفى‏ بِالْفِكْرِ رُشْداً؛ (18) بس است رشدى كه بر اثر فكر حاصل مى‏ شود.‌»
- «الْفِكْرُ یفِیدُ الْحِكمَةَ؛ (19) اندیشه، حكمت را به بار مى ‏آورد.‌»
- «رَاْسُ الْاِستِبْصارِ الْفِكْرَةُ؛ (20) ریشه بینایى، فكر است.‌»
حكایت‏
1. شخصى از مادر ابوذر درباره عبادت ابوذر پرسید. گفت: «عبادت ابوذر، بیش‏تر به صورت تفكر بود. وى در طول روز در گوشه‏ اى از اتاق مى‏ نشست و به تفكر مى‏ پرداخت و مى ‏اندیشید.‌» (21)
2. روزى جمعى از حواریون از حضرت مسیح ‏علیه ‏السلام پرسیدند: «اى روح اللّه! آیا در این روزگار بر روى زمین، كسى همانند تو وجود دارد؟» آن جناب در پاسخ فرمود: «بله! هر كه سخنش ذكر خدا و نگاهش عبرت و سكوتش اندیشه و فكر باشد، او همانند من است.‌» (22)
بى‏گمان تا زمانى كه اندیشیدن در سرزمین ما به صورت یك فرهنگ در نیاید و در این‏باره فرهنگ‏سازى بایسته صورت نگیرد، نمى‏توان به موفقیت كامل در همه عرصه‏ ها دل بست و كشور خود را بر قلّه كمال جاى داد.
3. كتابخوانى‏
همه كسانى كه به خلّاقیت دست یافتند و چكاد دانش را فتح كردند، از نوشته ‏ها و گفته ‏هاى بزرگان، بهره بردند و به تعبیر نیوتن: «پا بر شانه غولها گذاشتند تا دوردستها را ببینند.‌» (23) همان‏گونه كه بزرگان گفته ‏اند:
الْعُلى‏ مَحْظُورَةٌ إلَّا عَلى‏                        مَنْ بَنى‏ فَوْقَ بَناءِ السَّلَفا
«بزرگى و برترى، ناممكن است؛ مگر براى كسى كه بنایى بر روى بناى گذشتگان بسازد (از دست اوردهاى علمى آنان استفاده كند.) » (24)
در این‏باره، ویژگى برجسته همه دانشمندان، مخترعان، نوآوران و عالمان، انس با كتاب، مطالعه و تحقیق بوده است و از این رهگذر، كتابه اى خوب و پرمایه - به عنوان دوستانى برخوردار از جان مایه‏ هاى علمى و معنوى - بیش‏ترین خدمت را به آنان كرده‏ اند.
تاریخ نشان مى ‏دهد كه كتاب خوب، غالباً نیروى پربركت و تكان‏ دهنده‏اى است، كه گاه مسیر حیات بشرى را به كلّى تغییر مى‏ دهد. در شرح حال امام خمینى ‏رحمه الله، از اهتمام فراوان ایشان به امر كتابخوانى، به عنوان یكى از ویژگی هاى برجسته ایشان یاد شده است. دختر ایشان مى‏ گوید: «تا آنجا كه من به یاد دارم امام همیشه مشغول مطالعه بودند. بارها مى ‏شد كه صبح تا ظهر خدمت امام در اتاق مى‏ نشستیم و امام تا سر ظهر مطالعه مى‏كردند و یك كلمه حرف نمى‏ زدند؛ مگر اینكه سؤالى از ایشان مى‏ شد كه به اندازه سؤال، جواب مى‏ دادند و جز اذان ظهر چیزى مانع مطالعه ایشان نمى ‏شد. اللّه اكبر اذان كه شنیده مى‏ شد، ا مام قلم را زمین مى‏ گذاشتند و آماده نماز مى‏ شدند.‌» (25)
همچنین دختر امام مى‏ گوید: «یادم هست كه ما شاید ده پانزده سال تمام، تابستانها كه تعطیل مى‏ شدیم، از آنجا كه كوچك بودیم وهواى قم هم گرم بود، همراه امام به دركه یا محلات یا جاهاى دیگر مى‏ رفتیم، و در این مدت یك بار نشد كه ما ببینیم امام به مهمانى یا به خیابان بروند؛ بلكه از همان آغاز كه امام وارد منزل مورد نظر براى اقامت مى شدند، صبح در گوشه حیاط فرش مى ‏انداختند و به مطالعه سرگرم مى‏ شدند تا ظهر كه هنگام نماز و ناهار و استراحت مى ‏شد.
عصر نیز امام در طرف دیگر حیاط فرش مى ‏انداختند و باز تا غروب، سرگرم مطالعه مى‏ شدند.‌» (26)
مرحوم حجة الاسلام سید احمد خمینى‏ رحمه الله نیز در این‏باره مى‏ گوید: «امام به مطالعه، خیلى علاقه‏ مند بودند. یادم هست در ایام تعطیلى كه تابستانها به یكى از شهرها و یا تهران مى ‏آمدیم، ایشان به اندازه‏اى كتابهاى متنوع مطالعه مى‏ كردند كه صداى كسانى كه براى ایشان كتاب تهیه مى ‏كردند در مى‏ آمد.
امام بیش‏تر نوشته‏ هاى نویسندگان بزرگ جهان را خوانده ‏اند، و چه در زمینه‏ هاى عرفانى و چه اجتماعى و سیاسى، پرمطالعه ‏ترین روحانى بودند.‌» (27)
جالب آنكه، مرحوم جلال آل احمد در یكى از خاطرات دیدارش با امام مى ‏نویسد: «با كمال تعجب مشاهده كردم كتاب غرب زدگى‏ام كه تازه چاپ شده بود، نزد ایشان است و آن را مطالعه مى‏ كند.‌» (28)
گویند: «بلخى، شاعر شهیر، روزى نشسته بود و كتابى مى‏خواند. جاهلى پیش او آمد، نشست، سلام كرد و گفت: «خواجه! چرا تنها نشسته ‏اى؟» بلخى گفت: «اكنون كه تو آمدى تنها شدم؛ چرا كه با آمدن تو از مطالعه باز ماندم.‌» (29)
ابو على سینا گفته است: «من متأسفم كه هنگام صرف غذا از پرداختن به مطالعه و كسب علم باز مى‏مانم.‌» ابو على در كسب دانش كوشا بوده است و گاهى براى فهمیدن درست یك مطلب، چهل بار یك كتاب را مطالعه مى‏كرده است.‌» (30)
همچنین در باره پزشك و دانشمند بلندآوازه ایرانى، زكریاى رازى نوشته ‏اند كه وى بخش عمده خلاقیت ها و نوآوری هایش را وامدار مطالعه كتاب و كتاب خوانى مى‏دانست. برخى درباره او تصریح كرده‏ اند وى پس از چهل سالگى به ممارست كتاب هاى پزشكى و فلسفى روى آورده است و فراتر از توانایى خویش، در این‏ باره كوشیده است.
نقل مى ‏كنند كه وى از شدّت علاقه‏ مندى به مطالعه، چراغ خود را در چراغدانى بر سطح دیوار مى ‏نهاد و كتاب خود را بالا آورده، در كنار چراغ بر دیوار تكیه مى ‏داد تا اگر در حال مطالعه خواب او را در رباید، كتاب از دستش افتاده و او بیدار شود و به مطالعه خود ادامه دهد.‌» (31)
متأسّفانه سرانه مطالعه در ایران، ناچیز است و تا حدّ مطلوب آن، فاصله فراوانى دارد. به گفته یكى از نویسندگان: «سرانه مطالعه در ایران، چهل ثانیه است و این چهل ثانیه شامل صفحات نیازمندی ها و حوادث روزنامه‏ ها نیز مى ‏شود. هنگامى كه سوار اتوبوس و یا مترو مى ‏شوید، وقتى در مطب پزشك به انتظار مى‏ نشینید، تعجب مى‏ كنید كه چطور مردم این وقت گرانبها را به بطالت مى‏گذرانند، و رغبت نمى‏ كنند كه برگى از روزنامه یا كتابى را بخوانند.‌» (32)
مطالعه كتابهاى پربار به معناى گرفتن پرتو از چراغ دانش بزرگان است، و تا فراراه انسان با پرتو دانش روشن نباشد، نمى ‏توان به شكوفایى رسید و نوآورى كرد.
4. گوش فرادادن و خوب شنیدن‏
«گوش فرادادن» به بحثه اى علمى، موجب گشودن درهاى بسته دانش و حكمت به سوى خویش است.
قرآن كریم مى‏ فرماید: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لَا یسْمَعُونَ‌»؛ (33) «و مانند كسانى مب اشید كه گفتند: شنیدیم؛ در حالى كه نمى ‏شنیدند.‌»
همچنین قرآن مجید، «به كسانى كه از میان شنیده‏ ها بهترین آن را پیروى مى ‏كنند، بشارت مى ‏دهد و مى‏ فرماید: « فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛ (34) «بشارت ده به آن دسته از بندگان من كه به همه سخنان، گوش فرا مى‏ دهند و آن‏گاه از بهترین سخنان تبعیت مى‏ كنند.‌»
فردوسى مى‏ گوید:
سپردن به داناى داننده، گوش‏                به تن توشه یابد به دل رأى و هوش‏
اگر دانشى مرد، راند سخن‏                    تو بشنو كه دانش نگردد كهن (35)
برخى فرموده ‏ها و توصیه ‏هاى امام امیر المؤمنین‏ علیه ‏السلام نیز در این زمینه، از این قرار است:
- «اِذا لَمْ تَكُنْ عالِماً ناطِقاً فَكُنْ مُسْتَمِعاً وَاعِیاً؛ (36) اگر دانشمندى گویا نیستى؛ پس شنونده ‏اى شنوا باش.‌»
- «اِذا جَلَسْتَ اِلى‏ عالِمٍ فَكُنْ عَلى‏ اَنْ تَسْمَعَ اَحْرَصَ مِنْكَ عَلى‏ اَنْ تَقُولَ، وَتَعَلَّمْ حُسْنَ الْاِسْتِماعِ كَما تَتَعَلَّمُ حُسْنَ الْقَوْلِ؛ (37) هرگاه در حضور دانشمندى نشستى، براى شنیدن حریص ‏تر باش تا براى سخن گفتن؛ و همان‏گونه كه خوب سخن گفتن را فرا مى‏گیرى، خوب گوش‏دادن را نیز بیاموز.‌»
- «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُكْماً فَوَعى‏ وَدُعِىَ اِلى‏ رَشادٍ فَدَنا وَاَخَدَ بِحُجْزَة هادٍ فَنَجى‏؛ (38) خدا رحمت كند مردى را كه سخن حكیمانه‏اى شنید و آن را پذیرفت و به راه راست خوانده شد و بدان نزدیك شد و دامان راهنما را گرفت و نجات یافت.‌»
از یاد نبریم كه كتاب الهى، ناشنوا بودن انسان را در برابر سخنان سنجیده، نشان مرگ قواى ادراكى او مى ‏داند و چنین هشدار مى ‏دهد: «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى‏ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ‌»؛ (39) « [اى رسول ما! البته تو نمى ‏توانى مردگان را بشنوانى و [همچنین‏] این ندا را به كَرها - چون پشت بگردانند - نمى ‏توانى بشنوانى.‌»
5. همت ورزى و بلندهمتى‏
راهى كه به علم و دانش پایان مى‏یابد و به سرزمین خلاقیت ها و نوآوری ها ختم مى‏ شود، راهى دشوار و پرسنگلاخ و ناهموار است. در حقیقت، علم و حكمت و شكوفایى، چون مرواریدهایى گرانبها هستند كه آنها را به رایگان به كسى نمى‏ دهند. پس آن را در صدف مشكلات و سختی ها نهادند، تا تنها آنان كه همّتى پیوسته و جدیتى شایسته دارند، بدان دست یابند.
به تعبیر زیباى حكیم نظامى گنجوى:
بس كه سرم بر سر زانو نشست‏                تا سر این رشته بیامد به دست‏
بس كه بباید سر و جان تافتن‏                تا گُهرى تاج‏ نشان یافتن (40)
در این باره حكایت كرده‏اند كه مرد جوانى از سقراط پرسید: «چگونه مى‏توان به حكمت رسید؟» سقراط گفت: «همراه من بیا!» وى جوان را كنار رودخانه ‏اى برد و سرش را زیر آب كرد و آن‏قدر سرش را زیر آب نگاه داشت تا نفسش به شماره آمد.
سپس سر پسر را از آب بیرون آورد و وقتى جوان، آرامش خود را باز یافت، از او پرسید: «وقتى سرت را زیر آب كردم، چه چیزى را بیش از هر چیز دیگرى مى‏ خواستى؟» جوان گفت: «هوا.‌» سقراط گفت: «وقتى كه حكمت را هم به اندازه هوا در موقعى كه سرت زیر آب بود خواستى به آن خواهى رسید.‌» (41)
خواجه نصیر الدین طوسى مى‏ نویسد: «لابُدَّ لِطالِبِ الْعِلْمِ مِنَ الْهِمَّةِ الْعالِیةِ فِى الْعِلْمِ، فَاِنَّ الْمَرْءَ یطِیرُ بِهِمَّتِهِ كَالطَّیرِ یطیرُ بِجَناحَیهِ؛ (42) خواهان علم باید داراى همتى والا باشد؛ چرا كه همان‏ گونه كه پرنده با دو بالش پرواز مى ‏كند، انسان نیز با بال همّتش به پرواز درمى ‏آید.‌»
به گفته مولوى:
مرغ با پر مى‏ پرد تا آشیان‏                    پَرّ مردم، همت است اى مردمان (43)
بارى، آدمى به بركت همتى قوى مى‏تواند موانع پیشرفت و شكوفایى را از بین ببرد، و به خلاقیت و آفرینندگى راه یابد.
صائب تبریزى، از «همّت» به «دندانه كلید فتح» تعبیر كرده است:
اهل همّت، رخنه در سدّ سكندر مى‏ كنند            این سبك دستان، كلیدِ فتح را دندانه ‏اند (44)
نكته آخر در این باره اینكه گاهى بعضى افراد در كارها و رسیدن به اهداف، همت مى‏ ورزند؛ اما بلند همت نیستند و در نتیجه، همت خود را صرف امورى ناچیز و اندك مى‏ كنند، و از دستیابى به مقامهایى والاتر و برتر و شكوفایی هایى گسترده ‏تر باز مى‏ مانند؛ درحالى كه گنجایش روح آنان، «بلندهمتى» را مى ‏طلبد؛ نه «همّت» تنها را. بلندهمّتى، سوداى هم پایى با بزرگان است كه بدون تحقق آن، انسان، بلند بالا نخواهد شد؛ همان‏ گونه كه حكیم نظامى گنجه ‏اى گفته است:
داغ بلندان طلب، اى هوشمند!                تا شوى از داغ بلندان، بلند (45)
و در فرازى دیگر در باب بسنده نكردن به امور كم اهمیت چنین آمده است:
هر چه درین پرده نشانت دهند                گر نپسندى به از آنت دهند
سینه مكن گر گُهر آرى به دست‏                بهتر از آن جوى كه در سینه هست (46)
در جهانى كه هر روز پدیده‏اى نو و رخدادى تازه به ظهور مى‏ رسد، تنها با «بلندهمتى» است، كه مى‏ توانیم از قافله پیشرفت باز نمانیم.
شهید ثانى درباره همت بلند مى‏ نویسد: «باید دانشجو در تحصیلات خود، داراى همتى بلند و والا باشد و با اینكه مى ‏تواند اندوخته ‏هاى انبوه علمى را در خویشتن ذخیره سازد، به سرمایه كم و اندوخته هاى ناچیز علمى قانع نشود.‌» (47)
همچنین زرنوجى - یكى از دانشمندان مسلمان قرن ششم هجرى - در این زمینه مى‏ گوید: «طالب علم، باید داراى همت عالى باشد؛ زیرا هر چه همت متعلّم، عالى‏ تر باشد، به مراتب رفیع‏ترى از دانش دست مى ‏یابد. كسى كه همّتش آموختن مطالب كتابهاى نویسنده ‏اى معین است، تنها به آموختن بخشى از آن نائل مى ‏آید و كسى كه همتش آموختن مطالب تمام كتابها است، به دانش فزون‏ ترى دست مى ‏یابد. كسى كه مقصودش استیلا بر شرق و غرب است، به امرى فانى، قلیل و حقیر توجه كرده است و بهتر است سعادت دنیا و آخرت را وجهه همت خویش قرار دهد.‌» (48)
گفت مغناطیس عشاق الست‏                    همت عالى است كشف هر چه هست‏
هر كه را شد همت عالى پدید                    هر چه جُست آن چیز، حالى شد پدید (49)
6. نقدپذیرى‏
رواج فرهنگ «نقد» در جامعه از یك سو و «نقدپذیرى» از سوى دیگر، یكى از عوامل اصلى پیشرفت، رشد و بالندگى جامعه است. بنابر گفته حكما «شما در جمع ستایش گران، تنها لذت مى‏ برید و دلخوش مى‏ شوید؛ اما در جمع منتقدان رشد مى‏ كنید.‌» (50)
یكى از پژوهش گران در این زمینه چنین مى‏ نویسد: «میان مقوله نقد و مسئله نوآورى، پیوندى گُسست‏ ناپذیر برقرار است، آن‏سان كه نفى هر یك ملازم نفى دیگرى است؛ زیرا نقد، منهاى نوآورى، جز منفى‏بافى نیست و چنان‏ كه نوآورى بدون نقد نیز تلاشى است در معرض زوال.
در حقیقت، اغلب نوآوریها با نقادى آغاز مى‏ شود؛ بلكه نقدها سبب نو آوریها است؛ بدین سان كه با نقادى یك تفكّر، فكر مورد نقادى، از رهگذرِ دفاع و اصلاح، خود را بازسازى و نوسازى مى‏كند، و احیاناً با حذف‏شدن فكر نارس و ناتوان، فكر نوظهور به منصه اثبات مى‏ نشیند.‌» (51)
در واقع با توجّه به كار آمدى بسیار بالاى نقد و نقدپذیرى و تأثیر مهم آن در نوآوریها، خلاقیت ها و بازسازى و اصلاح اندیشه‏ ها و رفتارهاست كه اهل بیت‏ علیهم ‏السلام، در مقام فرهنگ ‏سازى نسبت به «نقد پذیرى» برآمدند و دوستان حقیقى را كسانى دانستند كه به نقد انسان بپردازند و عیب هایش را به او هدیه كنند.
در اینجا به برخى از این نمونه ‏ها اشاره مى‏ كنیم: - امام صادق ‏علیه ‏السلام: «اَحَبُّ اِخْوانِى اِلَىَّ مَنْ اَهْدى‏ اِلَىَّ عُیوبِى؛ (52) محبوب‏ترین برادرانم نزد من كسى است كه عیب هایم را به من هدیه كند.‌»
- حضرت على‏ علیه ‏السلام: «لِیكُنْ اَحَبَّ النَّاسِ اِلَیكَ مَنْ هَداكَ اِلى‏ مَراشِدِكَ وَكَشَفَ لَكَ عَنْ مَعایبِكَ؛ (53) باید محبوب‏ ترین مردم نزد تو آن كسى باشد كه تو را به آنچه مایه رشد توست، راهنمایى كند و عیب ها [و كاستی ها] یت را به تو نشان دهد.‌»
- «لِیكُنْ آثَرَ النَّاس عِنْدَكَ مَنْ اَهْدى‏ اِلَیكَ عَیبَكَ وَاَعانَكَ عَلى‏ نَفْسِكَ؛ (54) باید برگزیده ‏ترین مردم نزد تو كسى باشد كه عیبت را به تو هدیه كند و تو را بر [رشد] نفس تو یارى كند.‌»
در احادیث فوق كلمه عیب شامل عیوب گفتارى، رفتارى، فكرى و... انسان مى‏ شود؛ از اینرو مى ‏توان استفاده كرد كه انسان باید در مورد عیوب و اشكالات اندیشه و فكر خود نیز نقدپذیر باشد.
7. خودباورى و اعتماد به نفس‏
تاریخ به خاطر ندارد كه از انسان خود كم‏بین و كسى كه توانایی هاى خود را باور ندارد، خلاقیت، نوآورى و كارى درخور توجّه به ثبت رسیده باشد.
آنكه توانایی هاى خود را باور ندارد، و از معادن درونى‏اش بى‏خبر است، انگیزه ‏اى براى شكوفایى و رشد خویش نمى‏ بیند. پس همواره در حال ایستایى به سر مى‏ برد و هیچ‏ گاه به تكامل نمى ‏رسد.
در حقیقت، خود باورى موجب فعال كردن چشمه‏ هاى درونى است تا بدین‏ گونه، نخستین و مهم‏ترین گام در راه شكوفایى برداشته شود.
خداوند در قرآن كریم براى دمیدن روح خود باورى و اعتماد به نفس در انسان، بارها مقام هاى والایش را به او یادآورى كرده و از او به عنوان «خلیفه و جانشین خدا بر روى زمین» (55) یاد كرده و به او فرموده است كه «من همه اسمهایم را به انسان آموختم» (56) و همچنین برایش «كرامت قائل شده است.‌» (57)
بى‏ گمان، توجّه به توانایی هایى كه از سوى خداوند در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است، جایى براى خود كم ‏بینى باقى نمى ‏گذارد و به انسان، حسّ خودباورى مى‏ بخشد و بدین ‏گونه، گام هاى او را در راه رسیدن به اوج شكوفایى و تعالى استوار مى‏ سازد.
واپسین سخن‏
اسلام، دین نوگرایى، نوخواهى و تازه‏ اندیشى است؛ و در این باره ساز و كارهایى را ارائه كرده است كه پایبندى به آن ساز و كارها، آدمى را همواره در مسیر كشف تازه ‏ها و خلاقیت قرار مى‏ دهد.
اینكه در روایتى از امام صادق‏ علیه ‏السلام مى‏ خوانیم: «مَنِ اسْتَوى‏ یوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ؛ (58) هر كه دو روزش همانند هم باشد، مغبون و زیانكار است»، نشان دهنده اهتمام آموزه ‏هاى دینى به حركت رو به جلو، و پرهیز از ایستایى و ركود است.
تشویق دین مقدس اسلام به تفكّر، پرسش گرى، همت‏ ورزى و دهها ویژگى همانند اینها، از دغدغه اسلام درباره پویایى و خلاقیت مسلمانان خبر مى‏ دهد، و اینكه این دین مقدّس، به دنبال مسلمانى است كه همواره بوى طراوت و تازگى بدهد، و هر روز به كشف حقیقتى تازه نائل آید.
پس بر ماست كه به عنوان یك مسلمان، با عوامل نوآورى و شكوفایى آشنا شویم و با عمل به آنها، از خود مسلمانى سرزنده، خلّاق، نوآور و همواره رو به شكوفایى بسازیم.

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

1) تحف العقول، حسن بن على بن شعبه حرّانى، ترجمه: صادق حسین ‏زاده، قم، آل على، سوم، 1383، ص 66.
2) غرر الحكم و درر الكلم، تمیمى آمدى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چهارم،1373 ش، ج 2، ص 168.
3) همان، ج 5، ح 7734.
4) دانشنامه امام على‏ علیه ‏السلام، تهران، سازمان انتشارات پژوهش گاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، دوم، 1382 ش، ج 10، ص 481 و 482.
5) ماهنامه طوبى، ویژه ‏نامه علمى - تربیتى (شهریورماه 1385)، قم، مركز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیما، ص 32، به نقل از: پابه‏پاى آفتاب، ج 2، ص 26 (گوینده سخن: استاد عمید زنجانى).
6) كلیات سعدى، تصحیح: محمدعلى فروغى، تهران، ناهید، اوّل، 1375 ش، ص 170.
7) اعراف/185.
8) یونس/101.
9) غاشیه/17 - 20.
10) مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانى، تهران، مرتضوى، اوّل، 1372 ش، ج 3، ص 358 (ماده نظر).
11) آفریدگار جهان، ناصر مكارم شیرازى، تهران، محمدى، سوم، 1362 ش، ج 1، ص 76 و 77.
12) بیست گفتار، شهید مطهرى، تهران، صدرا، چهاردهم، 1377 ش، ص 315.
13) مائده/30 و 31.
14) دوره آثار افلاطون، ترجمه: محمّد حسن لطفى - رضا كاویانى، تهران، خوارزمى، اوّل، 1380 ش، ج 1، ص 445.
15) علل گرایش به مادیگرى، شهید مطهرى، تهران، صدرا، دوم، 1361 ش، ص 9.
16) روم/8.
17) غرر الحكم ودرر الكلم، ج 3، ص 234.
18) همان، ج 4، ص 571.
19) همان، ج 1، ص 221.
20) همان، ج 3، ص 48.
21) المحجّة البیضاء، ملا محسن فیض كاشانى، تصحیح و تعلیق: على اكبر غفارى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، بى‏تا، ج 8، ص 195.
22) همان.
23) شانه‏هاى غول، مسعود لعلى، تهران، ترانه، اوّل، 1386 ش، ص 1.
24) كتاب‏ پژوهى، محمداسفندیارى، قم، صحیفه خرد، اوّل، 1385 ش، ص 458.
25) زهرا مصطفوى، به نقل از: برداشت‏هایى از سیره امام خمینى، به كوشش غلامعلى رجایى، تهران، عروج، هفتم، 1385 ش، ص 331.
26) همان، ص 332 و 333.
27) همان، ص 334.
28) همان، ص 332.
29) حكایت هاى فرهنگى، ش. لامعى، تهران، رامند، اوّل، 1382 ش، ص 53.
30) همان، ص 53.
31) همان، ص 54 و 55.
32) مجموعه مقالات كنفرانس توسعه دانش و فناورى در ایران، به اهتمام دكتر مهدى گلشنى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1386 ش، اوّل، ص‏33.
33) انفال/21.
34) زمر/17 و 18.
35) شاهنامه فردوسى، به كوشش سعید حمیدیان، تهران، قطره، پنجم، 1379 ش، ج 4، ص 274.
36) غرر الحكم و درر الكلم، ج 3، ص 143.
37) الاختصاص، شیخ مفید، تصحیح و تعلیق: على‏اكبر غفارى، قم، مؤسسه نشر اسلامى جامعه مدرسین، هشتم، 1385 ش، ص 245.
38) نهج البلاغه، خ 76.
39) ]. نمل/80.
40) كلیات حكیم نظامى گنجوى، تهران، امیركبیر، هفتم، 1377 ش، ص 44 و 99.
41) قدرت فكر، ژوزف مورفى، ترجمه: مهرداد مهرین، تهران، نغمه، سوم، 1377 ش، ص 276.
42) آداب المتعلّمین، خواجه نصیر الدین طوسى، ترجمه: محسن احمدوند، دوم، 1385 ش، ص‏27.
43) مثنوى معنوى، مولوى، تهران، پژوهش، سوم، 1378 ش، دفتر ششم، بیت 134.
44) دیوان صائب تبریزى، تهران، سیماى دانش، دوم، 1378 ش، ج 2، ص 812.
45) كلیات خمسه، حكیم نظامى گنجه‏اى، ص 24 و 35.
46) همان، ص‏74.
47) منیة المرید، شهید ثانى، تحقیق: رضا مختارى، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه، پنجم، 1380 ش، ص 230.
48) آراى دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانى آن، محمّد دشتى، مهدى ابو جعفرى و على‏نقى فقیهى، تهران، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، (سمت)، اوّل، 1379 ش، ج 2، ص 70.
49) منطق الطیر، فرید الدین عطار نیشابورى، تصحیح: رضا انزابى‏نژاد و سعید قره‏بگلو، تهران، جامى، اوّل، 1379 ش، ص 115 و 116.
50) مقالات، دكتر الهى قمشه‏ اى، تهران، روزنه، دوم، 1377 ش، ص 439.
51) مجموعه مقالات كنفرانس توسعه دانش و فناورى در ایران، ص 533.
52) تحف العقول، ص 664.
53) غرر الحكم و درر الكلم، ج 5، ص 49.
54) همان، ص 48.
55) بقره/30.
56) همان/31.
57) اسراء/70.
58) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، قم، آل البیت، 1409 ه. ق، چ اوّل، ج‏16، ص‏94.