دروغ و تحریف برای اثبات طریقت قادری؟!

17:21 - 1396/01/03

سلام 

بزرگوار شما بهتر است مطالب زیر را مطالعه 

بفرمایید تا از راه خدا منحرف نشوید.

طریقت قادری طریقت حق بوده و هست 

چه شما بخواهید چه نخواهید.

شما که طریقت را خوب نمی شناسید

نباید قضاوت کنید.

حداقل پشت سر رهبرتون اینجور صحبت نکنید 

که مردم نسبت به ایشون بدبین بشن.

این متن سخنرانی رو بخونید 

سخنرانی مقام معظم رهبری در تاریخ 22/2/88 در جمع مردم سنندج رابطه با تایید طریقت قادری

" آن کسی که ندای تفرقه بين شيعه و سنی را سر می دهد، چه شيعه باشد و چه  سنی، مزدور دشمنه، چه بدانه  و چه ندانه. 

گاهی بعضی ها مزدور دشمنند و خودشان نمی دانند. خيلی از اين مردم بيچاره بی خبر سلفی و وهابی که بوسيله دلارهای نفتی تغذيه می شوند تا بروند در اينجا و آنجا عملهای تروريستی انجام بدند، در عراق يک جور، د رافغانستان يک جور، در پاکستان يک جور، در نقاط ديگر يک جور؛ خيلی از اينها نمی دانند که مردور دشمنند. 

آن مرد شيعی هم که می رود به مقدسات اهل سنت اهانت می کند و دشنام می دهد، او هم مزدور دشمن است، ولو نداند که چه می کند. من عرض می کنم، عوامل اصلی دشمنانند. بعضی از اين سر انگشتان غافلند، نمی دانند، نمی فهمند، هم دربين اهل سنت ، هم در بين شيعه, نمی فهمند چکار می کنند. نمی دانند برای دشمن دارند کار می کنند. 

چند سال قبل از اين در منطقه کردی، يک عالم روشن بين در نماز جمعه سخنرانی کرد، گمانم قسم خورد، اينجور به ذهنمه، سالها گذشته، گفت: والله آن کسانی که ميان پيش شيعه بغض و کينه سنی را در دل او وارد می کنند، و ميرن پيش سنی، بغض و کينه شيعه را در دل او وارد می کنند، گفت: والله اينها نه شيعه هستند، نه سنی. نه شيعه را دوست دارند، نه سنی را دوست دارند، با اسلام دشمنند.

با اسلام دشمنند، البته نمی دانند، خيلی هاشون نمی فهمند، و اين مايه تاسفه که چرا نمی فهمند. 

امروز اين جماعت وهابی و سلفی، شيعه را کافر می داند، سنی محب اهل بيت را هم کافر می داند، سنی پيرو طريقه های عرفانی و قادری را هم کافر می داند، خوب اين از کجا سرچشمه  می گيره؟ اين فکر غلط، همه  مردم شيعه در سراسر دنيا، مردم سنی شافعی در شمال افريقا يا مالکی در کشورهای آفريقائی مرکزی که اينها محب اهل بيت اند، طريقه های عرفانی اينها به اهل بيت منتهی ميشه، دوستدار اهل بيت اند. کافرند!  چرا؟ چون به مرقد حسين بن علی در قاهره احترام ميگذارند. چون مسجد راس الحسين رو مورد تقديس قرار می دن، از اين جهت اينا کافرند!

شيعه که کافره! سنی سقزی و سنندجی و مريوانی هم اگر با طريقه قادری يا نقشبندی ارتباط داشته باشه او هم کافره! خوب اين چه فکری است؟ چرا با اين فکر غلط و شوم بين برادران مسلمان اختلاف ايجاد ميشه؟ آن شيعه ای هم که از روی نادانی، از روی غفلت، يا گاهی از روی غرض، اينرا هم سراغ داريم ها، افرادی را هم ميشناسيم از بين شيعيان، که فقط مساله شان مساله نادانی نيست، ماموريت دارند، برای اينکه بيان به مقدسات اهل سنت اهانت کنند، برای اينکه ايجاد اختلاف کنند. من عرض می کنم، رفتار هر دو گروه حرام شرعی است و خلاف قانونی است. "

نظر حضرت آیت الله خامنه ای درباره مثنوی مولوی 

 پایگاه اطلاع‌رسانی khamenei.ir گزارشی درباره‌ زندگی آیت‌الله مرحوم حاج‌آقا سید عزالدین حسینی زنجانی و مراودات ایشان با حضرت امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب منتشر کرده است که در بخشی از این متن آمده است:

" به گفته‌ فرزند آیت‌الله زنجانی، دریکی از ملاقات‌های اخیر که در تهران برگزار شد، درباره‌ مولوی صحبت به میان آمد. آیت‌الله زنجانی، نظر رهبر انقلاب را درباره‌ مثنوی جویا شدند. رهبری هم به آنچه مولوی در دیباچه‌ مثنوی آورده، اشاره ‌کردند و ‌گفتند نظرشان همان است که خود مولوی می‌گوید؛ «هو اُصولُ اُصولِ اُصولِ الدّین فی کشف اَسرار الوصول و الیقین». ( این است كتاب مثنوی كه اصول اصول دین در كشف اسرار شهود و یقین به شمار می‌آید.)

در جلسه‌ی دیگری درباره‌ی شعرای ممتاز معاصر صحبت شد و آیت‌الله خامنه‌ای از امیری فیروزکوهی و رهی معیری سخن گفتند و از این‌که پیش از انقلاب با آن‌ها مراوده داشتند و در بعضی موارد به آن‌ها مراجعه می‌کرده و اشعار آن‌ها را درخواست می‌نموده‌اند. آیت‌الله زنجانی هم در چنین مواردی اگر اطلاعاتی درباره‌ی این شعرا داشتند، درباره‌ی آن‌ها صحبت می‌کردند. "

بیانات مقام معظم رهبری در رابطه با عرفان

یک بخش مهمى از شعر آئینى ما می‌تواند متوجه مسائل عرفانى و معنوى بشود و این هم یک دریاى عظیمى است. شعر مولوى را شما ببینید. اگر فرض کنید کسى به دیوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسى نداشته باشد که خیلى از ماها دسترسى نداریم و اگر آن را کسى یک قدرى دوردست بداند؛ مثنوى؛ مثنوى؛ که خودش می‌گوید: و هو اصول اصول اصول الدین. واقعاً اعتقاد من هم همین است.

یک وقتى مرحوم آقاى مطهرى از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوى چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوى همین است که خودش گفته: و هو اصول… . ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیده‌ام همین است.

(بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با شعرا، نیمه ماه مبارک رمضان، ۲۵ شهریور ۱۳۸۷)

(مقدمه مثنوی چنین است: هذا کِتابُ الْمَثنَوى‏، وَ هُوَ أُصولُ أُصولِ أُصولِ الْدّین، فى کَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْیَقین، وَ هُوَ فِقْهُ اللَّهِ الاکْبَر، وَ شَرْعُ اللَّهِ الازْهَر، و .... )

دیدگاه‌های امام خمينی (ره) درباره تصوف

در تاريخ اسلام صوفی ما به ازاء گوناگونی داشته است . ازاين رو تعريف تصوف و صوفی عرض عريضی پيدا کرده است لذا عارف نامداری همچون سيد حيدر آملی در قرن ششم بحث وحدت « تصوف و تشيع » را مطرح می کند و در جهت نزديکی صوفی و شيعه جهد بليغی می ورزد . در مقاله حاضر مراد نگارنده از تصوف ، مکتبی است که به صورت يک روش فکری و عملی در دامان اسلام رشد کرد و دارای مبانی نظری و عملی است . اين روش منحصراً بر تصفيه نفس بر اساس سلوک الی الله و تقرب به حقيقت تا مرحله وصول به حقيقت تکيه دارد و عنايتی به استدلال عقلی ندارد . پای استدلاليان را چوبين می داند و معتقد است کشف حقيقت غايت حقيقی نيست بلکه رسيدن به حقيقت را غايت تصوف می شناسد . 

بنابراين تصوف به صورت جريان مهمی که ريشه در اسلام داشته و از دل فرهنگ اسلامی بر آمده و بوی دلاويز آن در سرتاسر تاريخ اسلام به مشام می رسد ، مکتبی است دارای تئوری و عمل و به لحاظ نظری شبيه فلسفه است و در  آثار ابن عربی و پس از وی تا زمان حاضر در انديشه بزرگانی نظير امام خمينی ( ره ) پديدار گشته است . از نظر عملی ، تصوف شبيه اخلاق است اما بسيار عميق تر و پيچيده تر از اخلاق . 

سلوک الی الله تحت نظر خضر و مرشد صورت گرفته و منازل طی می شود . منازل سلوک گاهی به دو منزل ، گاهی  سه ، هفت ، صدو تاهزار منزل اعتبار شده است . کتابهای مفصلی نيز با عنوان « منازل السائرين »  نگاشته شده است . جريان صوفيه همانند فقه و فلسفه و کلام ، به لحاظ سلسله هائی که پشت سر يکديگر پديد آمده  و نحله هايی که هريک از اساتيد و مشايخ و شاگردان روش سلوکی مشخص دارد ، تاريخ روشنی دارد .

سلسله های صوفيه به عنوان مکتب عملی در ميان اهل تسنن تاريخ مشخصی دارد اما مکاتب عرفانی شيعه ، سلسله ها و اصول فکری و روش سلوکی شان دارای ابهام زيادی است . به عنوان مثال مرحوم علامه طباطبائی آنگاه که اساتيد عرفانی شان را ذکر می کنند تا مرحوم ميرزا حسينقلی همدانی را نام برده و تحول روحی ميرزا حسينقلی را به مردی مجهول النسب بالقب جولا ( پنبه زن ) می رساند اما قبل از او را شناسايی نمی کند . در ميان شيعيان کتابی در تصوف عملی که متکی به سيره ائمه معصومين ( ع ) باشد و در عين حال شاخص باشد ، يافت نمی شود .

واقعيت تاريخی حاکم از آن است که عارفان شيعه بعد نظری تصوف را از ابن عربی و عطار و مولانا گرفته و کتابهای عميقی به شيوه عرفان فلسفی نگاشته اند اما نسبت به جنبه عملی تصوف مرسوم بی توجه بوده اند . از آنجا که تصوف در بعد نظری ، تفاوت چندانی با فلسفه ندارد و در حقيقت منظری هستی شناسانه و معرفت شناسانه است ، مکتب تصوف تاثير عميقی بر فلسفه های شيعی گذاشته است . عارفان و فيلسوفانی عارف مشرب نظير سيد حيدر آملی ، ملاصدرا و اتباع ملاصدرا تا زمان حاضر بيش از هر مکتب فکري از عرفان و تصوف نظری متاثر بوده اند . آراء مهم ملاصدرا در وجود شناسی ، و وحدت بيش از آن که وامدار ابن سينا و شيخ اشراق باشد ، وامدار ابن عربی و عارفان پس از وی است . با تحليل فوق ، نسبت امام خمينی ( ره ) با تصوف روشن می شود . وی به شهادت آثاری که پديد آورده و مشی عملی اش ، وابسته به مکتب عرفانی است . امام در نامه ای که به گورباچف نوشته است ، اهميت مکتب ابن عربی را به وضوح تصريح کرده است . 

امام و دفاع از صوفيان

در آثار امام خمينی ( ره ) به صورت پراکنده از شخصيتهای عرفانی و مشاهير صوفيه ياد شده است. امام خمينی ( ره ) در تلويزيون جمهوری اسلامی در تفسير سوره حمد که شب های جمعه با نام « قرآن در صحنه » پخش می شد می گفتند تفاسيری که بر قرآن نوشته شده است نوعاً راهی به دهی نمی برد و جالب است که امام از تفاسير شيعی که نسبت به ديگران بهتر است از مجمع البيان طبرسی و تفسير بيان السعاده ملا سلطانعلی گنابادی رئيس فرقه گنابادی به عنوان تفسير نسبتاٌ خوب ياد می کنند. اين بيانات امام تا حد زيادی برخی را برآشفته ساخت و آن‌ها را وادار به سخنان صريح و گوشه و کنايه کشاند و موجب شد امام رأساً تفسيرش را تعطيل کند و حال آن که تفسير امام اگر ادامه می يافت معارفی عميق در سطح جامعه نشر پيدا می کرد. امام صريحاً از ابن عربی با عنوان «شيخ اکبر» ياد کرده و فهم آثار وی را در نهايت صعوبت دانسته است. درباره مولانا تعابيری همچون عارف معنوی، عارف مشهور، عارف رومی به کار می برد. امام با مثنوی مأنوس بوده است. بارها از حلاج در اشعار خويش به خوبی ياد کرده و هفت شهر عطار را ستوده است.

امام در تفسير سوره حمد که با استقبال بی نظيری مواجه شد و متأسفانه به تعطيلی کشانده شد، تمثيلی از مولوی را مطرح می کند که سه نفر ترک و عرب و فارس، درباره مطلوب واحدی ـ انگور ـ نزاع می کردند و نتيجه می گيرد: «اينکه من می خواهم مصالحه و صلح بدهم بين اين طوايف و بگويم اينها همه يک چيز می گويند نه اين است که می خواهم همه فلاسفه را تنزيه کنم يا همه عرفا را يا همه فقها را مسئله اين نيست. ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد! مقصودم اين است که در بين همه طوايف اشخاص زياد منزهی بودند و اختلافی که حاصل شده است در مدرسه حاصل شده است.» 

امام اولين حجاب و مهمترين حجاب سلوک راه خدا را حجاب انکار می دانند و بارها بر اين نکته تأکيد کرده اند که اگر آدمی سخنی از عارف شوريده يا صوفی و حکيمي شنيد، بايد سعي کند اولاً انکار نکند و ثانياً در صدد فهم مسئله برآيد.

امام در عين دفاع از صوفيه حقيقي، به مدعيان ارشاد، سخت مي تازد. جهله صوفيه را قطاع الطريق طريق انسانيت مي شناسد. امام در شرح حديث چهارم که درباره تکبر است، کبري که در مدعيان ارشاد صوفيه پديد مي آيد که خود را برتر از فقها و فلاسفه مي دانند، مصداق کبر دانسته و مي گويد: « و در مدعي هاي ارشاد و تصوف و تهذيب باطن، گاهي شخصي پيدا مي شود که با تکبر با مردم رفتار کند و بدبين به علما و فقها و تابعين آن‌ها گردد و به حکما و علما طعنه ها زند و غير خود و سر سپردگان به خود را اهل هلاک داند و چون دستش از علوم، تهي است علوم را خار طريق خواند و اهل آن را شيطان راه سلوک شمارد؛ با آنکه آنچه در مقام دعوي مقام خود گويد، اقتضاي خلاف اينها نمايد و هادي خلايق و مرشد گمراهان، بايد خود از مهلکات و موبقات مبرا باشد و از دنيا گذشته و محو جمال حق شده، بايد به بندگان خدا تکبر نکند و بدبين به آن‌ها نباشد.»

امام و دفاع از تفکر صوفيه 

عرفان به معني شناخت عام، شامل همه حوزه هاي معرفتي مي گردد اما به عنوان علم خاص، از فلسفه، فقه و کلام، به لحاظ موضوع و روش جداست. بنابراين زبان عرفاني از زبان ساير طوايف مجزاست. علم عرفان به مانند علوم رسمي حاصل کسب و مطالعه نيست؛ حاصل مکاشفات و مشاهدات اهل الله است. علوم عرفاني و «وهبي» و «ارثي» است، نه کسبي و رسمي.

«علم در اصل لغت مخصوص به کليات است و معرفت، مخصوص به جزئيات و شخصيات . گويند عارف بالله کسي است که حق را به مشاهده حضوريه بشناسد و عالم بالله کسي که به براهين فلسفيه، علم به حق پيدا کند. بعضي گويند علم و عرفان از دو جهت تفاوت دارد؛ يکي از جهت متعلق و ديگر در معرفت سابقه فراموشي و نسيان مأخوذ است. پس چيزي را که ابتدا ادراک به آن متعلق شد، گويند علم به او حاصل شد و چيزي را که معلوم بوده و نسيان شد و ثانياً مورد ادراک شد، گويند معرفت به آن حاصل شد و عارف را از آن جهت عارف گويند که متذکر اکوان سالفه و نشات سابقه بر کون ملکي و نشأت طبيعي خود شود.»( 2)

عرفا در اثر رياضيات شرعي و تفکر و تعمق در قرآن و کلمات نوراني ائمه دين (ع) و صافي ضمير، معارفي از آسمان معنا بر قلبشان سرازير مي گرددو اخلاص، چشمه هايي از درون و زمين وجودشان بر سراسر قلبشان مي جوشاند، چنانچه در قرآن شريف بدان اشارت گرديده است. از نظر حضرت امام (ره) مکتب عرفاني و زبان عرفاني در مقايسه باساير طوايف علمي، نزديک ترين مکتب به قرآن و ائمه اطهار (ع) است. دلايل اين امر متعدد است:

1-بهترين دليل بر گرايش عرفاني امام در مقايسه باساير طوايف، آثار  مکتوب ايشان است که عمدتاً در حوزه معارف، کتابهايي عرفاني است و برخي از آن‌ها مانند کتاب «مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه » به اعتراف اهل فن – نظير استاد سيد جلال آشتياني (ره) – در ميان تأليفات عرفاني بي نظير است.

2- امام صراحتاً در مواضع  متعددي از مکتب عرفاني دفاع کرده اند. در ديوان شعري که از امام راحل (ره) به چاپ رسيده است، ابيات زيادي وجود دارد که عشق بر عقل ترجيح يافته و عقل و فلسفه مورد ذم واقع شده اند گرچه نقد هاي امام بر جهله صوفيه نيز قابل تأمل فراوان است.

در آثار مکتوب امام، صريحاً تأييداتي در مکتب عرفاني يافت مي شود. چنانکه در تعليقه بر شرح فصوص، پس از بررسي « مسلک حکيم » و « ذوق عارف» مي فرمايند: « و ذکرنا سر الاختلاف بينها في بعض الرسائل الا ان مسلکهم ادق و احلي ولکن بشرط سلامه الفطره و عدم اعوجاج السليقه » .

3- امام (ره) در مواضع گوناگوني ميان زبان عرفاني و زبان قرآن و روايات و ادعيه، مقايسه اي تطبيقي کرده اند و زبان عرفا را به پيروي از معارف آنان، نزديک ترين زبان و گاهي عين زبان بزرگان دين دانسته اند. امام (ره) در شرح مناجات شعبانيه مي فرمايند: « الهي اجعلني ممن ناديته فصعق لجلالک » اين صعق جلال چيست؟

اين غير از آن فناست که آن‌ها مي گويند. اين همان معناست که آن‌ها مي گويند. يک نفر آدم که اطراف قضيه را توجه کرده، نمي تواند بگويد: علت و معلول است. ضيق تعبير است. خالق و مخلوق هم يک بيان روي مذاق عامه است. بهتر از اين تعبير است.

لکن « تجلي ربه للجبل » تجلي بهتر است، لکن باز هم نزديک تر به آن معنايي است که هيچ نمي شود از آن تعبير کرد. »

در کتاب سرالصلاه هم که مقايسه اي ميان زبان عرفاني و زبان روايات ائمه (ع) صورت گرفته است، امام اصطلاحات عرفاني را مطابق معاني مقصوده در روايات دانسته اند:

« تفکر کن در اين حديث شريف که از حضرت صادق درباره قلب سليم وارد شده، ببين آيا غير از فناي ذاتي و ترک خودي و خوديت و انيت و انانيت که در لسان اهل معرفت است، به چيز ديگر قابل حمل است ؟ آيا مقصود از تجليات که در دعاي عظيم الشأن « سمات» وارد است، غير از تجليات و مشاهدات در لسان آنهاست؟»

در کتاب مصباح الهدايه نيز در تأييد زبان عرفاني، به برادران ايماني توصيه مي کنندکه بدون اطلاع از اصطلاحات عرفاني، عقايد آنان را رمي به بطلان نکنند و سپس مي فرمايند:

«اگر نبود اينکه مي ترسم سخن به درازا بکشد و از منظور اصلي بيرون روم، آنقدر از گفتار آنان براي تو مي گفتم که بر آنچه ادعا کرديم يقين کرده و به آنچه بر تو خوانديم، اطمينان حاصل کني».

امام و دفاع از اصطلاحات صوفيه

امام در هر رشته علمي که وارد شده اند، تحت تأثير مکتب عرفاني بوده اند. به عبارت ديگر، شاکله تفکر امام را انديشه هاي عرفاني ساخته است و لذا منظر امام به جهان، به انسان، به علوم، به فقه، به اقتصاد، سياست و هنر، منظر عرفاني است. اين مساله اگرچه با تصريحات امام و آثار به جامانده از ايشان، مطلب روشني است و داراي ابهام نيست، اما توجه به نوشته هاي امام، بهترين گواه بر اين مطلب است. اساساً، چون نگاه امام به انسان و جامعه و تاريخ و از جمله به سياست، نگاهي عرفاني بوده است، در وضع اصطلاحات نيز تحت تأثير مشرب عرفاني هستند.

در آثار امام خميني، گرايش به زبان تمثيلي به پيروي از مکتب عرفاني که ايشان به آن معتقد بوده است، بسيار به چشم مي خورد. امام در ساختن تعابير و الفاظ، غالباً به وجه تأويلي يا روح و حقيقت اشياء و انسان ها و وقايع توجه کرده اند و شايد بي وجه نباشد که ترکيبات و واژه هاي به کار رفته در مکتوبات امام(ره) را « استعارت تأويلي» بناميم.                   نقل از روزنامه همشهری شنبه 1 مهر 1385

کلامی دیگر از امام خمینی (ره) در باره مقامات عارفان

در صفحه 186 کتاب تفسير سوره حمد از امام خميني (ره) آمده است : " گمان نكنيد هركس يك مطلب عرفاني گفت ، يك حرف عرفاني زد او كافر است ، ببينيد كه چه مي گويد . اول آدم بفهمد مطلب كه اين آدم مي گويد چيست ، بعد از اينكه فهميد چيست آن وقت گمان ندارم كه انكار كند او را. "

ايشان در اين جملات افراد را به تفكر و تدبر و فهم در مورد عرفان و عدم برخورد سطحي با آن دعوت مي نمايند، همچنين ايشان در نامه عرفاني خود به خانم فاطمه طباطبائي درباره انكار مقامات عارفين مي نويسند : 

"دخترم! سعي كن اگر اهلش نيستي ،  و نشدي ، انكار مقامات عارفين و صالحين را نكني و معاندت با آنان را از وظايف ديني نشمري، بسياري از آنچه آنان گفته اند در قرآن كريم بطور رمز و سر بسته ، و در ادعيه و مناجات اهل عصمت بازتر، آمده است و چون ما جاهلان از آن‌ها محروميم با آن به معارضه برخاستيم . "

در جاي ديگري از اين نامه آمده است : 

"آنان كه انكار مقامات عارفان و منازل سالكان كنند ، چون خودخواه و خودپسند هستند هر چه را ندانستند حمل به جهل خود نكنند و انكار آن كنند تا به خودخواهي و خود بينيشان خدشه وارد نشود (مادر بتها بت نفس شماست) تا اين بت بزرگ و شيطان قوي از ميان برداشته نشود راهي به سوي او جل و علانيست و هيهات كه اين بت شكسته و اين شيطان رام گردد."  

اشعار امام (ره) در رابطه با تصوف و عرفان

اشعار زير از ديوان امام که توسط موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی به چاپ رسيده استخراج گرديده و در هر مورد به صفحه ای که شعر مربوطه در آن درج شده اشاره گرديده است.

ص 192:

ای پير طريق دستگيری فرما                 طفليم در اين طريق پيری فرما

فرسوده شديم و ره بجائی نرسيد            يارا تو در اين راه اميری فرما

ص 233:

ای پير بيا بحق من پيری کن                حالم ده و ديوانه زنجيری کن

از دانش و عقل يار را نتوان يافت            از جهل در اين راه مدد گيری کن

ص 70:

سالها بايد که راه عشق را پيدا کنی            اين ره رندان ميخانه است راه ساده نيست

خرقه درويش همچون تاج شاهنشاهی است        تاجدار و خرقه دار از رنگ و بو افتاده نيست

ص 138:

بر در ميکده از روی نياز آمده ام            پيش اصحاب طريقت به نماز آمده ام

از نهانخانه اسرار ندارم خبری                بدر پير مغان صاحب راز آمده ام

از سر کوی تو راندند مرا با خواری            بادلی سوخته از باديه باز آمده ام

ص 83:

دل درويش بدست آر که از سر الست            پرده برداشته آگاه زتقديرم کرد

پير ميخانه بنازم که بسر پنجه خويش            فانيم کرده عدم کرده و تسخيرم کرد

خادم درگه پيرم که زدلجوئی خود             غافل از خويش نمود و زبر و زيرم کرد

ص 228:

ای پير مرا به خانقاهی برسان                ياران همه رفتند براهی برسان

طاقت شدم از دست و پناهی نرسيد            فرياد رسا پناهگاهی برسان

ص 233:

ای پيرخرابات دل آبادم کن                از بندگی خويشتن آزادم کن

شادی بجز از ديدن او رنج بود                شادی بزدای از دلم شادم کن

ص 281:

يادگاری که در آن منزل درويشان است            درد عشاق قلندر به همين درمان است

طاير قدس براين منزل دل دربان است            حضرت روح قدس منتظر فرمان است

ص 282:

پرده برداشت زاسرار ازل پير مغان            باز شد در بر رندان گره فاش نهان

راز هستی بگشود از کرم درويشان            غم فرو ريخت زدامان بلند ايشان

ص 122:

برگير جام و جامه زهد و ريا درآر            محراب را به شيخ ريا کار و اگذار

هشدار ده به پيرخرابات از غمم            ساقی زجام باده مرا کرد هوشيار

ص 129:

شاگرد پير ميکده شو در فنون عشق            گردن فراز بر همه خلق، اوستاد باش

مستان مقام را به پشيزی نميخرند            گو خسرو زمانه و يا کيقباد باش

فرزند دلپذير خرابات گر شدی                بگذار ملک قيصر و کسری بباد باش

ص 159:

طی کنم راه خرابات و به پيری برسم            از دم پير خرابات، دل آباد شوم

باد روزی که به خلوتگه عشاق روم            طرب انگيز و طرب خيز و طرب زاد شو

ص 291:

در حلقه سالکان درويش                رندان صبور دور انديش

راهب صفتان جام برکف                آن می زدگان فارغ از خويش

نظر امام باقر (ع) در مورد راهنمای عرفانی

امام باقرعليه السلام به ابوحمزه فرمودند: «اي اباحمزه، هر يک از شما که مي خواهيد چند فرسخي پيمايد، براي خود راهنمايي گيرد. تو که به راههاي آسماني نادانتري تا به راههاي زميني، پس براي خود راهنمايي طلب کن.» ( ابي جعفر محمد کليني، اصول کافي، ج1، ص 261)

 

-------------------------------------

کاربران محترم توجه داشته باشند که ادامه‌ی ارتباط با کارشناسان سایت و درج نظرات جدید برای رسیدن به پاسخ نهایی و جامع، تنها با عـضویـت در سایت ممکن خواهد بود؛ برای عضویت در سایت به آدرس مقابل مراجعه فرمائید: www.btid.org/fa/user/register
بعد از عضویت می‌توانید در همین بحث و یا مباحث دیگر انجمن نیز شرکت داشته باشید: http://www.btid.org/fa/forums

http://btid.org/node/106407

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 3 =
*****
تصویر محمد فرضی پوریان

با سلام خدمت شما.

کجای این عبارات تایید طریقت و به خصوص طریقت قادری است؟ از کجای این متن در میاد؟ بنده که متوجه نشدم. زیرا که اون سخن حضرت آقا فقط در مورد وحدت هستش و اینکه از میان این فرق مذهبی کسی فرقه دیگری را به تکفیر و مهدورالدم بودن متهم نکنه؛ هرگز نمی گوید طریقه صوفیان و قادری و .. حق هستند و باید به این راه برویم؛ فقط فرمودن کافر و نجس و خارج شده از دین خدا نیستند ولی ممکنه که گمراه باشند؛ بین گمراهی و کافر و مرتد بودن خیلی فاصله است؛ همچنین همدیگر را تکفیر نکنید با اینکه فلان فرقه حق است زمین تا آسمان فرق دارد.

در مورد حضرت امام هم باید گفت: این متن بین علم عرفان و تصوف خلط کرده است، کجای متن و کجای آثار امام تایید کارهای صوفیان است، کارهای من درآوردی که نه در دین ریشه دارند و نه در عقل؛ بدعت های بسیاری است که خودشان اختراع کرده اند، کجای دین فرموده رقص و سماع و آواز و ... داشته باشید؟؟؟ کجای شریعت ما چنین اعمالی را اجازه داده است؟

اما عرفانی که امام از آن تعریف و تمجید میکند، عرفان نظری و مباحث دقیق علمی آن است، ایشان کتب ابن عربی و قیصری و امثال آن را گفته است؛ شما تیتر زدید که امام تصوف را تایید کرده، سپس در متن تایید عرفان را آورده اید، این تحریف سخن امام است، تهمت و دروغ بستن بر امام است؛ خود امام در جای جای کتبش از تصوف دوری گزیده و آنها پیروان شیطان نامیده است.

تصوف کسانی هستند که به خانقا رفته و ذکر های من درآوردی دارند و به بدعتهای آنچنانی و رقص و سماع و ... می پردازند، این افراد با عرفا بسیار تفاوت دارند؛ الان استاد عرفان نظری حضرت آیت الله حسن زاده آملی و حضرت آیت الله جوادی آملی هستند، این دو بزرگوار سالیان سال عرفان تدریس کرده و تمام کتب عرفانی را درس داده و تبیین کرده اند. اما آیا کسی تا به حال گفته این بزرگواران به خانقا رفته و کارهای عجیب آن صوفیان را انجام داده اند؟؟؟؟ یا خود امام آیا در طول عمر شریفشان کسی دیده به خانقا برود و یا به اباطیل آنها مشغول باشد و ... .

پس دوست عزیز بین عرفان و تصوف بین زمین تا اسمان فاصله است، عرفا اهل درس و بحث و دقت نظر و فلسفه و مراتب عالیه و دقیق علمی هستند؛ اما صوفیان اهل جهل و نادانی و رفتن به خانقا و ذکر های من در آوردی و رقص و گدایی و ...  .

لذا این متن هیچ چیزی را اثبات نمی کند.