مادرم به خاطر شرایط مالیش مخالفه

10:31 - 1393/03/30

سلام

من دختری23 ساله دانشجوی پزشکی هستم وبه مدت سه سال با پسری که دانشجویکارشناسی ارشد علوم ازمایشگاهی میباشد رابطه دارم که از نظر وضع مالی از خانواده من پایینتر هستن. ما خیلی مشکلات بزرگی برامون پیش امده که ازهم جدا بشیم ولی به خاطر علاقه شدیدی که بهم داریم ,از پسشون برامدیم,من ارامش کامل پیشش دارم و احساس خوشبختی میکنم, پسر بسیار پاک و مهربان و باپشتکاری هست.من بخاطرش خواستگارامو رد کردم ولی مامانم بخاطر وضع مالی و تحصیلات پسره مخالف ازدواج ما هست,لطفا کمکم کنید تا راهم رو درست انتخاب کنم

http://btid.org/node/31592

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 4 =
*****
تصویر kia1991
نویسنده kia1991 در

عجب....

الزاما شما با کسی که تحصیلاتش هم رده شماست خوشبخت نمیشید هرچند که کارشناسی ارشد علوم آزمایشگاهی کمتر از پزشکی نیست....

پول هم که تو زندگی بدست میاد یا اینکه خیلی از افراد پولدار رو دیدیم که یک شبه مالشون رو از دست دادن.

این چیزا رو اگر مادر شما میدونستن مخالفت نمیکرد

تصویر mazhararamesh

خواهر محترم

از اینکه موضوعتون رو مورد مشاوره و راهنمایی قرار دادید معلومه که استفاده از راهنمایی و تجربیات دیگران براتون مهم است.

حتما خودتون هم متوجه شدید در اولین فرصت باید از پله شک، خودتون رو به پله یقین برسونید

این مدت انشالله آشنایی (سه سال) جهت ارزیابی معیارها و شناخت بیشتر از اخلاقیات و منش های دو طرف کافی بوده و

آلان تومرحله تصمیم گیری نهایی باید باشید

بعد از مشورت با دیگران و حتی مادر،باید خودتون تصمیم بگیرید که آیا تمکن مالی مناسب در آینده و داشتن مدرک دکتری برا

همسر ایندتون معیار مهم شما هست یا نه؟ ایا راضی به تمکن مالی متوسط یا پایین تر و آخرین مدرک کارشناسی ارشد برای

همسر هستید یا نه؟ یعنی در زندگی مشترک، نداشتن این موارد روحیه و افکار شما رو آزار میدهد یا نه؟

اگر به دیگر معیاراتون بیشتر ارزش قایل هستید پس والاترین معیار اخلاق و تقوا و ... طرف مقابلتون رو ارزیابی کنید

تا به یه نتیجه نهایی برسید

 

 

 

 

تصویر a3tila3t0nat0

سلام

منم با نظر مریم جون موافقم.بنظرم بهتره که اول به حرفای مریم خوب فکر کنی بعد ببینی که اون آقا واقعا ارزششو داره که ریسک کنی یا نه(به دور از احساسات و کاملا عاقلانه)اگه ارزششو داشت یه بار بشین با مادرت عین یه مادر و دختر واقعی صحبت کن و اصلا هم جبهه گیری نکن .خیلی آروم از مادرت کمک بخواه و در برابر حرفای مادرت هم منطقی برخورد کن.مطمئنم که مادرت شرایطتو درک میکنه اگه هم نمیدونست که الان تو چه وضعیتی هستی براش توضیح بده.بعدش خیلی منطقی دلایل انتخاب خودت رو بگو.

من نمیدونم که دقیقا وضع مالی شما چجوریه و اینکه میگی اون آقا از نظر مالی از شما پایین ترن یعنی چقدر؟اختلافتون به اندازه زمین تا آسمونه؟معمولا اینجور خواستگارا دو دسته اند یکی که هیچی ندارن(خود پسر) ولی یه شغل با درآمد قابل قبول دارن و میشه مطمئن بود که بعد از مثلا 4-5 سال میتونن زندگیشونو تغییر بدن(نه زیر و رو کنن!!!!)یکی هم که نه چیزی دارن و نه میتونن زندگیشونو بعد چند سال تغییر بدن(در واقع امیدی بهشون نیست)حالا اگه خواستگار شما از دسته اوله میشه بهش امیدوار بود.

خانواده این آقا زیر خط فقر که نیستن و قرار هم نیست که بعد ازدواج با ایشون سختی بکشی و اصلا هم قرار نیست که با درآمد پدر ایشون زندگیتونو اداره کنین.اگه این آقا کار دارن که خب خیلی خوبه.درضمن اگه ایشون بتونن برای دکتری هم اقدام کنن خیلی راحت بعد از اینکه مدرکشونو گرفتن میتونن یه آزمایشگاه برای خودشون داشته باشن و هیچی هم که درآمد نداشته باشن کمتر از یه پزشک عمومی درآمد ندارن!اگه هم نتونن برای دکتری اقدام کنن هم همینجوری میتونن یه درآمد خوب داشته باشن .(که البته بستگی به گرایششون هم داره)

بنظرم اختلاف سطح مالی میتونه بهونه ای باشه برای مادرتون.و این نشون میده که مادرتون خیلی دوستون داره ولی فکر میکنن که فقط اونایی که پزشکی و دندون و دارو میخونن فقط درآمد دارن و بقیه رشته های تجربی درآمد آنچنانی ندارن.اما شما خودتم بهتر از همه میدونی که دیگه پزشک عمومی درآمد سابق رو نداره (نمیگم کمه ها چون تعداد پزشکای عمومی زیاد شده خب خواه ناخواه درآمدش میاد پایین).پس بهتره اگه میتونین  مثال هایی به مادرتون نشون بدین.مثلا وقتی تو خیابون با مادرتون راه میرین و یه تابلوی رادیولوژی یا فیزیو تراپی یا ... دیدی از محسنات کارشون تعریف کنین و از درآمدی که دارن.اگه بتونی یه تخمینی از درآمد ماهیانه شون با توجه به حق ویزیتی که میگیرن بزنی که دیگه عالیه. اینطوری میتونین به مادرتون نشون بدین که اگه الان به ظاهر درآمدی نداره با پشتکار و تلاشی که داره میتونه آینده خوبی داشته باشه و مهم اینه که جنم کاری داره.

اگه دیدی که بازم مادرتون راضی نشد بهتره بخاطر خود اون پسر هم که شده تمومش کنی چون اگه به اجبار ایشونو وارد خانوادت کنی مطمئن باش تا قیامت هم مورد تایید خانوادت نخواهد بود.شما هم که نمیتونی خانواده تو ترک کنی؟ برای اینکه بهتر درک کنی میتونی خودتو جای اون بذاری اگه خودتو به کسی تحمیل کنی و بدونی که بقیه دارن تحملت میکنن چه احساسی داری؟

ولی باید بگم که کار خوبی نکردین قبل اینکه خانواده هاتون تاییدتون کنن 3 سال باهم رابطه داشتین.دلیلش همین سختی و ناراحتیه که الان هردوتون دارین می چشین.دیگه کاریه که شده ولی از خدا بخواه که هرچی خیره همونو جلوی پاتون بذاره.

تصویر marymd
نویسنده marymd در

یک مسئله دیگر رو هم مطرح کنم اون هم اینکه دوستی با جنس مخالف و ارتباط عاشقانه شیوه مناسبی برای ازدواج نیست، از نظر شرعی این مسئله گناه بزرگی هست دوم اینکه غریضه جنسی نیازی هست که هم در دختر و هم در پسر وجود داره گاهی اوقات کنترلش هم از دست آدم خارج میشه و این دوستی ها به احتمال قوی فشار جنسی روی یکی یا دو طرف میزاره، سوم اینکه چشم آدم روی حقیقت ها ممکنه بسته شه

تصویر marymd
نویسنده marymd در

سلام دوست من، من تجربه خودمو در ازدواج میگم امیدوارم برات مفید باشه:

اول اینکه شاید علت مخالفت مادرت با این موضوع شناختشون نسبت به روحیات تو باشه برای مثال دختری به دلیل اینکه عاشق یک پسر شده چشمش روی ایرادهای یک پسر بسته شده و نمی‌تونه ایراد طرف رو ببینه در اینجا پدر  و مادر با توجه به شناختی که از دخترشون دارند و میزان صبر و تحمل دخترشون در مواجهه با مشکلات مثلا مشکلات مالی نسبت به ازدواج مخالفت میکنن، دوم اینکه شاید شما نسبت به خواستگارهای قبلیت ایرادهایی مثل همین عدم هماهنگی تحصیلاتت با آقای خواستگار رو مطرح کرده باشی برای همین وقتی دوستت رو به خانوادت معرفی میکنی براشون گیج کننده باشه که چطور میخوای با این فرد ازدواج کنی در صورتیکه خودت قبلاً این ایراد رو به بقیه میگرفتی، سوم اینکه برای خودت مشخص کن چرا به این آقا علاقه داری؟ مهربانی و پشتکار این آقا چه طور بهت ثابت شده؟  وضع مالیش با توجه به اینکه خانوادت این ایراد رو بهش میگیرن که وضع مالیش پایینتر از شماست برای قابل کنار اومدن هست؟ شاید خانوادت به علت مخالفتی که دارن دو روز دیگه بهت کمکی نکنن آیا این آقا میتونن به تنهایی مطابق انتظاری که تو داری زندگیتونو بچرخونن؟ خانوادش تا چقدر حامی پسرشون هستن؟ آیا از لحاظ فرهنگ و سطح عقیدتی دو خانواده با هم تناسب دارند؟ دو روز دیگه شاید وارد زندگی که شدی و پزشک شدی دزآمد خودت از همسرت بیشتر باشه با این مسئله مشکلی نداری؟ این روحیه رو داری که برات مهم نباشه که شوهرت درآمد کمتری میاره؟ اینا مسائلی هست که با توجه به علت مخالفت مادرت ممکنه توی زندگی مشترکت با این آقا پیش بیاد پس بهشون خوب فکر کن و بدون که قبل از ازدواج زمانی هست که برای تمام این مسائل باید به یه پاسخ مناسبی برسی چون دو روز دیگه که ازدواج کردی در قبال زندگی یک نفر دیگه هم مسئولی و بعد از ازدواج دیگه آدم نباید این جو رو برای خودش ایجاد کنه که من چقدر نادون بودم با این آقا ازدواج کردم و اینجور مسائل چون زندگی رو هم زهر مار خودت میکنی هم طرف مقابلت بعد از ازدواج فقط باید گذشت دو جانبه داشته باشن دو طرف. مسئله ی آخری هم که بهت یاد آوری میخوام بکنم اینکه آیا پدر و مادرت از اون دسته پدر و مادرهای دلسوز هستن یا نه؟آیا مشکل تو برای اونا هم مشکله و خوشی تو برای اونا هم خوشیه؟ اگر میبینی که پدر و مادرت از اون دست پدر و مادرهایی هستند که دلسوزتن به حرفشون توی زندگیت گوش کن چون تجربه ای که پدر و مادر توی زندگی دارن خیلی بیشتر از تجربه تو هستش و وقتی که ازدواج کنی بعد میفهمی چقدر بخش عظیمی از صحبت های پدر و مادرت درست بوده در گذشته و ما بچه ها اصطلاحا با خودمون میگفتیم بابا و مامانم قدیمی فکر میکنن و همش میخوان حرف خودشونو بزنن در آخر هم اینکه سعی نکن با لجبازی کردن خانوادت رو به ازدواج با این آقا راضی کنی چون صدمه ای که اینکار به خودت و شخصیتی که از این آقا در مقابل خانوادت میسازه بسیار جبران ناپذیر خاوهد بود و اونها به چشم کم به همسرت نگاه خواهند کرد