پدر و مادرم جدا شدند و می خوام فرار کنم

10:29 - 1401/01/15

سلام مادره من چندماهه از پدرم طلاق گرفته ما رو گذاشته و رفته
پدرم همیشه من رو اذیت میکنه واقعا دیگه خسته شدم
یه بار منو میزنه یه بار ...
من واقعا نمیدونم چی کار کنم
میخوام از خونه فرار کنم یا خودمو بکشم
چی کار کنم با این وضعیت ؟؟؟

  سنم ۱۸ از تهران
مامانم شوهر کرده شیراز زندگی میکنه
شوهرش نمیزاره من برم پیش مامانم
من اینجا تو جهنمم خسته شدم از دست کارای بابام
هرشب میگم چرا من باید زندگیم اینطوری بشه

---------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum 
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/204553

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
14 + 0 =
*****
تصویر به تو از دور سلام

با سلام و آرزوی قبولی طاعات

ننوشتی آقا هستی یا خانم؟
هر راه حلی میتونه یک گزینه روی میز باشه که نیازمند بررسی و جوانب کاره.
خودکشی و فرار هم میتونه یک گزینه باشه. به عاقبتش فکر کردی؟ آخر فرار به کجا ختم میشه؟! از چاله به چاه نمیفتی؟
خودکشی چی؟ اگه رفتی اون دنیا دیدی اوضاعت بدتر از این دنیاست چکار میکنی؟ اونموقع نه راه پس داری نه راه پیش!
ولی اگر از من میپرسی که شرایطت رو خودم هم لمس کردم و میدونم دقیقا حالت چجوریه؛ میگم فرار و خودکشی برای کسی فقط بعنوان یک راه حل میتونه مطرح باشه که هیچ کار و فن و حرفه و ... ازش برنمیاد؛ نه برای شما که 18 سالت هست و در اوج جوانی و نیروی بدنی هستی. 
وقتی پدرت حالش اوکی هست، بهش بگو دوست داری بری سرکار... شاید پدرت توی بازار آشنا داشته باشه و بتونه همین بابا دستت رو به کاری بند کنه!
اکثر شاگردان من در محدوده سن شما هستند؛ اکثرشون توی بازار کار میکنند. هر مغازه و بوتیکی وارد میشم یکی از شاگردهام رو می بینم. چه دختر چه پسر، از تعطیلی ایام کرونا اینجوری استفاده کردند.
مثلا یه شاگرد پسر دارم، اونم 18 سالشه، سه ساله داره توی مغازه تعمیر مبل کار میکنه؛ بسیار هم مؤدب، درسخوان هست. (رشته اش هم حقوقه). 

ببین عزیزم شما اگر دستت به یک کار مفیدی بند بشه، فکرت مشغول کارت میشه. نه اونقدرها جلوی چشم بابا هستی دیگه، نه فکرت اونجوری آزاده که فکر فرار و خودکشی و چرا و چراها ... مشغولش کنه!

اگر دختر هستی، مهم نیست که حتما سرکار بری، میتونی یه کلاس مهارتی ثبت نام کنی. به هرچیزی که علاقه داری؛ مثل آرایشگری، خیاطی... بعد میتونی لااقل برای خودت ازش استفاده کنی! اگه بابا هم اجازه نداد، توی کانالها و اینستا و ... بگرد کارهای هنری رو آموزش میدن! 

من این راه رو تا آخر رفتم، راهش اینه که خودت برای خودت برنامه و هدف داشته باشی. ثمراتش زیاده، بعد خودت یکی یکی بهشون میرسی!

در رابطه با اینی که گفتی "همش فکر میکنی چرا زندگیت اینجوری شد" چجوری شده مگه؟! همه مردم که زندگیشون مثل هم نیست! یه نگاه به دور و اطرافت بکن؛ اوضاعت از خیلی ها بهتره؛ باور کن!
هر کسی این اختیار رو داره که زندگیشون رو انتخاب کنه. اینکه شاکی باشی که چرا مامان من با بابام نساخت؛ هیچ خیری توش نیست، تنها ثمره اش اینه که حالت رو خراب میکنه. پیامبر (ص) هم که نور چشمی خدا بود، پدرش رو به چشمش ندید، مادرش رو هم به اندازه بقیه "مامان" صدا نکرد. ولی شد "حبیب اله العالمین". باور کن خدا الان بجاش بهت نزدیکتره!

ان شاء الله بهترین زندگی در انتظارت باشه... میدونم حوصله نداری؛ ولی پاشو یه آبی به صورت بزن و نفس عمیق بکش و زندگی درست حسابی برای خودت بساز! امیدوارم که فرداهای قشنگی بسازی، بچه طلاق بودن حُسنش اینه که برای فردای زندگی خودت، آبدیده میشی و تا تقی به توقی خورد، زندگیت رو رها نمی کنی؛ دیگه با هر بادی نمی لرزی! البته همه چیز بستگی به این نقطه ای داره که الان توش هستی که چجوری شروعش کنی!!!!!!! دعات میکنم.

یاعلی