عالم ابتدا داشته و قبل از آن زمان هیچ چیزی نبوده است؛ لذا سوال میکنیم که این انفجار از کجا حاصل شد؟ این چیزی که منفجر شد وجود و هستیاش را از کجا آورد؟
مخاطب: به نظر من هیچ خدایی وجود ندارد و شما الهیون هیچ دلیل قانع کننده ای بر اثبات خدا ندارید.
من: ما ادله زیادی بر اثبات خدا داریم، ادله عقلی که جای هیچ شک و شبههای را نمیگذارد.
مخاطب: میشه یکی رو مطرح کنی.
من: قبل از بیان آن، لازم است قاعدهای فلسفی را توضیح دهم و ابتدا مشخص کنیم که این قاعده رو قبول دارید یا خیر.
مخاطب: چه قاعدهای اگر عقلی باشه، چرا باید انکار کنم.
من: قاعده ای در فلسفه هست که میگویند: «فاقد الشی، نمیتواند معطی باشد» یعنی کسی یا هر شیئی که چیزی نداشته باشد، یا صفتی را نداشته باشد، هرگز نمیتواند به دیگران ببخشد، مثلا کسی که پول ندارد، هرگزنمیتواند به دیگران پول بدهد، یا مثلا کسی که اصلا فیزیک نمیداند، آیا میتواند به دیگران فیزیک بیاموزد؟
مخاطب: چه اشکالی دارد؟ خوب با ترکیب چند چیز به وجود بیاید.
من: این امکان ندارد، درست مثل این میماند که کسی به سمت یخچال برود و آب در آن نباشد، به زور بخواهد از آن آب بیرون بیاورد، خوب ندارد؟ چگونه به شما آب بدهد؟
مخاطب: بله متوجه شدم درسته این قاعده را پذیرفتم.
من: خوب با این توضیح میگوییم: دنیایی که روزی نبوده و بعدا به وجود آمده این هستی و این وجود را که نداشت چگونه دارا شد؟ چگونه توانست به دیگران هم ببخشد؟
مخاطب: ها! نمیدانم.
من: با این توضیح عرض میکنم: خود شما هم برای عالم ابتدا قائلید و در عکسی مخروطی شکل ابتدای عالم را مشخص کردهاید، یعنی عالم ماده از جایی شروع شده است، سوال من این است که چگونه بوده و این هستی نداشته را چگونه دارا شده؟ بدون شک باید وجودی باشد که دارا بوده و هستی را داشته و آن موجود غنی و دارا به دیگران هم داده باشد.
مخاطب: تا حالا به این موضوع فکر نکردم.
من: این بزرگترین سوال هستی است، چگونه تا به حال بهش فکر نکردید. به راستی وجود و هستی عالم چگونه ایجاد شده؟ آیا از موجودی وجود یافته که خود ندار است و محتاج، یا موجودی که داراست و هستی از آن خود او و غنی بالذات است و به اصطلاح فلسفی آن واجب الوجود است؟
مخاطب: میشه بیشتر توضیح دهید.
من: ببینید دوست عزیز، ما معتقدیم هستی هیچگاه از نیستی، به وجود نمیاد، چون نیستی، نداری و فاقد الشیء بودن است، چگونه میتواند هستی بیافریند، ندارد، خود محتاج دیگری است، لذا اگر موجود غنی و دارا در سر سلسله هستی نبود، هرگز موجودی خلق نمیشد و خبری از وجود و هستی در عالم نبود؛ بله موجودی واجب الوجود، غنی بالذات، بینیاز از غیر، در راس هستی وجود دارد که چون وجود از آن خود او بوده، دیگر فاقد الشی نیست، بلکه داراست و چون داراست، وجود را به دیگران بخشیده و خلق کرده است و تا آن موجود غنی و واجب در راس نباشد چیزی به وجود نخواهد آمد.
مخاطب: خوب این موجود خود دنیاست دیگه، همیشه بوده و تبدیل به چیزهای دیگر شده.
من: دنیا نمیتواند آن وجود غنی بالذات باشد، زیرا دنیا متفرق و دارای اشیاء گوناکون است، کدامیک از این موجودات، آن موجود غنی بالذات بوده؟ آیا حیوان بوده؟ سنگ بوده؟ ستاره بوده؟ خورشید بوده؟ آن موجود تک سلولی بوده؟ این موارد همه و همه واقعا فقیرند و دارای هزاران نقص و نیاز، اینها هرگز غنی بالذات نیستند.
مخاطب: حتما اون خداست؟
من: بله، اون موجود غنی بالذات، خدای عالم است، اون موجود هیچ نقص و نیازی ندارد، اون موجود دارای تمام کمالات است، علم و قدرت و حیات را داراست و در نهایت کمال هم هست. همه چیز را با قدرت بینهایت خود آفریده و هیچ نیازی به غیر خود ندارد، تمام کمالات عالم به او ختم میشود و از او ناشی میشود. اگر شما این پاسخ را قبول ندارید، عالم را چگونه توجیه میکنید؟ هستی از کجا ناشی شده؟
مخاطب: عالم از یک انفجار بزرگ به وجود آمده و آن شیءای که منفجر شد، از روز اول بوده!
من: این که از روز اول بوده خلاف نظر دانشمندان فیزیک است، خودشون میگویند که عالم ابتدا داشته است و قبل از آن زمان هیچ چیزی نبوده است. لذا سوال میکنیم که این انفجار از کجا حاصل شد؟ این چیزی که منفجر شد وجود و هستیاش را از کجا آورد؟ او خود محتاج بوده، وجودش را از کجا آورد.
مخاطب: نمیدانم به نظرم حرف شما هم بد نیست.
من: خواهشا بدون تعصب و لجاجت به این حرفهام دقت کنید و با بینش باز تصمیم بگیرید.
مخاطب: باشه حتما، لازمه بیشتر مطالعه کنم، ممنون از شما.
من: موفق باشید.
نظرات
با سلام و احترام
مطالب شما در کانال اعتقادات ایتا منتشر شد.
https://eitaa.com/kalamema