از علم تا عمل

11:14 - 1398/07/07

-کم نبوده و نیستند روحانیون متعهدی که علاوه بر سنگر علم در میدان عمل هم کارنامه‌ی درخشانی از خود به جا گذاشتند و به الگویی عملی برای پویندگان راه حق تبدیل شدند که دفاع مقدس هشت ساله، یکی از عرصه‌های بروز این حقیقت پرافتخار است.

علم عمل

در گردان یا زهرا(علیهاالسلام) از تیپ 44 قمربنی هاشم (علیه‌السلام) روحانی بااخلاصی، اهل شهرکرد، به نام حجةالاسلام قاسم جعفریان وظیفه‌ی امور فرهنگی را برعهده داشت. یک روز صبح که هوا هنوز روشن نشده بود، رزمندگان آماده‌ی مقابله با پاتک دشمن می‌شدند. سردار مصیب ذوالفقاری -فرماندهی که خود نیز در نهایت به فیض شهادت رسید- در تدارک هدایت نیروهایش بود که می‌بیند یک نفر روی خاک‌ریز دراز کشیده و یک قرآن در دست دارد. در آن فضای تاریک، فرمانده دقیقا متوجه نشد که او کیست و چه می‌کند، از همان‌جا می‌گوید "الان وقت قرآن‌خواندن نیست؛ باید جواب پاتک دشمن را بدهیم!" کمی که جلو می‌رود متوجه می‌شود که او روحانی گردان یا زهرا(س) است. فرمانده دقت که می‌کند می‌بیند پای او قطع و به پوستی بند شده است! حاج‌آقا جعفریان برای زدودن نگرانی از دل فرمانده می‌گوید: "منتظرم که به عقب منتقل شوم و برای تسکین درد، آیات کلام الله مجید را تلاوت می‌کنم."
سردار ذوالفقاری با بیان این جمله که باید سریع برگردیم عقب، خم می‌شود تا پای حجةالاسلام جعفریان را ببندد ولی او دستش را می‌گیرد و مانع می‌شود. جعفریان، فرمانده را قسم می‌دهد و می‌گوید: «بچه ها الان باید قلب امام را شاد کنند. من مهم نیستم! به انقلاب و امام فکر کن، برو به بچه ها برس و فکر من نباش.» سردار ذوالفقاری که در دو راهی عجیبی گیر کرده بود خواست چیزی بگوید که قاسم جعفریان او را به امام قسم می‌دهد! سردار که گریه‌اش گرفته بود گفت: «تو را به خدا اسم امام را نبر! باید بر گردیم عقب!» ولی حاج‌آقا باز هم با التماس می‌گوید: «وقتی اسم امام را آوردم دیگر نباید بمانی! برو!» فرمانده اسلحه‌اش را برمی‌دارد و در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد و به سرعت، به طرف جلو می‌دوید، با صدای بلند می‌گوید: «تو را خدا اگر توانستی در اولین فرصت برگرد عقب.»
رزمندگان اسلام با دلاوری خود، نیروهای دشمن را متحمل شکست سختی کردند. سردار ذوالفقاری چند اسیر عراقی را به دست نیروهای خودی می‌سپارد و سپس در همان محل قبلی، دنبال روحانی گردان می‌گردد. پس از مدتی، جایی که او افتاده بود را پیدا می‌کند! حجةالاسلام قاسم جعفریان قرآن را با دست روی سینه‌اش گذاشته و در همان حال، به شهادت رسیده بود. سردار آرام‌آرام روی خاک‌ها می‌نشیند و خطاب به پیکر مطهر حاج‌آقا جعفریان می‌گوید: «خوشا به حالت! چقدر زیبا از شهادت حرف می‌زدی، فوز عظیم شهادت، زیبنده‌ی تو بود، تو آخرین درس خود را هم به من دادی و رفتی، با آن وضعیتی که داشتی و با مرگ دست به گریبان بودی، قرآن تلاوت می‌کردی، در این لحظات آخر، راه قرآن و نورانیت آن را به ما فهماندی.»[1]
شهدا تا ابد ماندگار شدند چون به آن‌چه گفتند عمل کردند و آن را باور داشتند و این درس بزرگی برای همگان است.

پی‌نوشت:
[1] مرکز اسناد شهدا و ایثارگران بنیاد شهید  چهارمحال و بختیاری

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 9 =
*****