شعر ولادت امام علی سازگار

10:46 - 1400/11/21

اشعار ولادت امام علی,متن اشعار ولادت امام علی,شعر ولادت امام علی,متن شعر ولادت امام علی,شعر ولادت امام علی برقعی,شعر کودکانه ولادت امام علی ,اشعار در وصف امام علی,شعر کوتاه در وصف امام علی,شعر درباره حضرت علی ,دوبیتی ولادت امام علی,متن مولودی ولادت امام علی ,شعر مدح ولادت امام علی,متن شعر مدح ولادت امام علی,مدح ولادت امام علی,دو بیتی مدح امام علی,اشعار میلاد امام علی,متن اشعار میلاد امام علی,شعر میلاد امام علی,متن شعر میلاد امام علی,شعر میلاد امام علی سازگار,شعر میلاد امام علی برقعی,شعر میلاد امام علی لطیفیان,اشعار عربی میلاد امام علی,اشعار ترکی ولادت امام علی

شعر ولادت امام علی سازگار

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

آیینۀ تمام نمایِ خدا  علیست
نقشی که زد رقم، قلمِ ابتدا، علیست

دستِ خدا ، زبان خدا ، صورت خدا
در بندگیش ، بندۀ بی انتها علیست

جان رسول و لحمِ رسول و دم رسول
شیر خدا و شیر رسولِ خدا علیست

بعد از نبی به هر زن و مرد مومنی
مولا علی ، امام علی ، مقتدا علیست

ذکر علی به وقت دعا یامحمد است
ذکر نبی به درگه معبود یا علیست

مولایِ دیگران ، دیگری بود و دیگری
یا رب گواه باش که مولایِ ما علیست

زیباترین دعا به لب شیعۀ علی
یا مصطفی محمدُ یا مرتضی علیست

دانید جای شیعه به روز جزا کجاست
سوگند میخورم به خدا هر کجا علیست

نفس رسول ، آنکه به جای رسول خفت
تا جان کند به راهِ پیامبر فدا ، علیست

دشمن به دشمنی خود اقرار میکند
مردی که داشت بازویِ خیبر گشا علیست

بسم اله کتابِ خداوندگار را
هرکس که با علیست بداند که "با" علیست

چشم خدا ، قسیم جحیم و جنان به حشر
دست خدا و لنگر ارض و سما علیست

تنزیل و نور و مریم و طاها و مومنون
یاسین و توبه و زمر و هل اتی علیست

گفتم دعا کنم که نگاهی به ما کند
دیدم که استجابت و ذکر و دعا علیست

بر حشر چون لوایِ خدا سایه افکند
گردد عیان به خلق که صاحب لوا علیست

آن بت شکن که در حرم ذاتِ کبریا
بگذاشت جایِ دست خداوند پا علیست

در «انّما ولیکمُ الله» سیر کن
تا بنگری ولی دگرانند ، یا علیست ؟

روزِ غدیر گفت نبی در غدیر خم
یا رب تو باش ناصر هرکس که با علیست

آن کس که از ولادت خود تا شهادش
یک لحظه دل نداد به دست هوا علیست

این قول شافعی ست که در شعر ناب خود
گفتا مرا علیست خدا ، یا خدا علیست؟

میثم هنوز صوت پیامبر رسد به گوش
فریاد میزند که امام شما علیست

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

کعبه حلول نور مبارک به دامنت
پیراهن سیاه برون آر از تنت

امشب تویی و حسن خداوند ذوالمنت
آمد زمان سورۀ توحید خواندنت

بت ها سرود نور بخوانید با علی
ای سنگ های کعبه بگویید یاعلی

امشب حرم به عرش خدا ناز می کند
آغوش خود برای علی باز می کند

آهنگ یاعلی ست که آغاز میکند
راز نگفته با علی ابراز می کند

ای کعبه باز زندگی از سر گرفته ای
جان محمد است که در بر گرفته ای

این طفل نیست شیر خداوند اکبر است
این روی حی سرمد و پشت پیمبر است

این دست داور است که برخلق یاور است
این صاحب لوای خدا روز محشر است

ای کعبه این علی ست حضورش قیام کن
میلاد حیدر است به حیدر سلام کن

بنت اسد تو مادر جان محمدی
امشب به خانۀ پسر خویش سر زدی

تو میهمان خاص خداوند سرمدی
ام الا ئمه مادر کعبه خوش آمدی

ای کعبه ازولادت طفل تو منجلی
این خانه را خلیل بنا کرده بر علی

باز آ که آرزوی حرم را برآوری
باز آ که از برای حرم حیدر آوری

باز آ که باز بت شکن دیگر آوری
باز آ که آفتاب خدا منظر آوری

باز آ که کعبه را پسرت سرفراز کرد
این خانه برخوش آمد توسینه باز کرد

بنهاد پا به خانه معبود با علی
در هرنفس قدم به قدم گفت یا علی

بت ها صدا زدند همه یک صدا علی
از چاررکن گشت بلند این ندا علی

یک لحظه ماه فاطمه برقع زرو گرفت
تا صبح روز حشر حرم آبرو گرفت

ای کعبه از ولادت تو محترم علی
ای حرمت  تو کرده حرم را حرم علی

وقتی به چشم کعبه نهادی قدم علی
کعبه به بام عرش خدا زد علم علی

سوگند می خورم به خداوند یا علی
کز عرش برتراست ی و ازکعبه افضلی

 حج وزکوة صوم و صلوة قیام تو
حمد و رکوع سجده تشهد قیام تو

زمزم تو سعی هم تو صفا تو مقام تو
تکبیر تو طواف تو بیت الحرام تو

این نکته از نبی شده اعلام یا علی
اصلا تویی تمامی اسلام یا علی

ای جبرئیل بهر تو آورده ذوالفقار
برلیلة المبیت تو حق کرده افتخار

کرده به راه ختم رسل جان خود نثار
تو یار یار بودی از اول نه یار غار

تو بردفاع ختم رسل پا فشرده ای
دور رسول گشته نود زخم خورده ای

آن مدعی که چون بز کوهی فرارکرد
ننگ فراررا به جهاد اختیار کرد

ترک نبی به معرکۀ  کارزار کرد
خودرا نهان به پیچ و خم کوهسار کرد

می دید رزم تو زیسارو یمین علی
می گفت بر شجاعت تو آفرین علی

بافخر کائنات برادر فقط تویی
درروز حشر ساقی کوثر فقط تویی

اسلام شاهد است که حیدر فقط تویی
والله جانشین پیمبر فقط تویی

آنان که مدعی مقام پیمبرند
از خاک قنبر تو در این عرصه کمترند

هرگز کسی به غیرتو حیدر نمی شود
مرد فرار فاتحح خیبر نمی شود

بیگانه با رسول برادر نمی شود
جز تو به شهر علم کسی در نمیشود

بگذار تا رود به سر دارها سرم
من خاک پای "میثم" تمار حیدرم

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

من علی ام عالی ام‌ دانای اسرار نهانم
انجُم آرای سمایم‌کارپردازِ زمینم

من جلیلم من جمیلم من وکیلم من کفیلم
من دلیلم من نقیلم من امام المتّقینم

قائم هستم، دائم هستم عالم هستم
حاکم هستم‌؛واصل‌هستم،مرشد روح الامینم

باء بسم الله راتاسین‌والناس‌آنکه داند
خود بوَد شاهد که من در اصل قرآن المُبینم

انتشار سبّح اِسم ربّک الاعلی منم من
چون سراپا جلوه ی اللهُ رب العالمینم

مقصدت رمز الم نشرح لک صدرک منم من
چون سراپا جلوه ی الله رب العالمینم

گفته قرآن چنگ باید زد به حبل الله جمیعا
اهل عالم دست پیشارید من حبل المتینم

من مُعزّ المومنینم من مُذِّل المُشرکینم
من بصیرٌ بالعبادم من هدیً للمتّقینم

در مقام وحیِ سُبحانَ الذّی اسری بعبدِه
از زمین تا قاب قوسَین با رسول الله قرینم

دست سرمد یار احمد مهرِ امجد ماه مفرد
نور ایزد زیب مسندملجأ المُستضعفینم

پرچمم نصرٌمن الله‌است وخود فتحٌ قریبٌ
در نبرد ناکسین و قاسطین و مارقینم

تا قیامت گر شود تفسیر از نهج البلاغه
نیست خطی از خطوطِ‌صفحه علم الیقینم

مقصد ذاتِ حق از السّابقون السابقونم
حجت اللّهم وصـیِّ رحمتٌ للعالمینم

دردمندان را دوایم بینوایان را نوایم
بی پناهان را پناهم بی معینان را معینم

خاک و باد و آب و آتش در پی فرمان گزاری
در شمال و در جنوب و در یسار و در یمینم

من همان شاهم که هنگام سحربا روی بسته
مونس طفل یتیمم یاور ویران نشینم

من همان شاهم که شبهاجای خواب واستراحت
درمـیان بینوایان از عنایت مینشینم

من همان شاهم که مشک پیر زنجیرم به دوشم
گندمش بخشم اگرچه خود بود نان جبینم

آستانم آسمان است و زمین گرد نهالش
خود دهم فرمان و دست حق بود در آستینم

گر ببینم اشک غم می‌ریزد از چشم یتیمی
می‌رود تا عرش اعلی آه از قلب حزینم

سازگارم در مدیحم کرده انشاء این قصیده
زان سبب من شافع جرمش به روز واپسینم

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 روح الامین! به بام حرم رو، اذان بگو
بعد از اذان، ثنای علی همچنان بگو

اوصاف شیر حق به زمین و زمان بگو
لب را بشو به زمزم و با حاجیان بگو

کامشب شب ولادت صاحب حرم شده
بیت الحرم به مقدم مولا حرم شده

امشب به کعبه فاطمه پروانه علی است
دل دور کعبه گردد و دیوانه علی است

دست خدا به کعبه روی شانه علی است
امشب دل رسول خدا خانه علی است

باور کنید جان به تن کعبه آمده
باور کنید بت شکن کعبه آمده

امشب به لوح نقش قلم ذکر یا علی است
آوای سنگ های حرم ذکر یا علی است

بت‌های کعبه را همه دم ذکر یا علی است
امشب دعای فاطمه هم ذکر یا علی است

امشب زمین به یمن علی عرش می‌شود
امشب فلک ز بال ملک فرش می‌شود

ای کعبه جلوۀ ازلی را نگاه کن
مرآت حسن لم یزلی را نگاه کن

عید ولایت است ولی را نگاه کن
یا فاطمه جمال علی را نگاه کن

آیینه از جمال جمیل خدا بگیر
با چهرۀ علی زخدا رونما بگیر

مادر، تمام هستی پیغمبر است این
از انبیا به غیر محمد سر است این

بر خلق آسمان و زمین رهبر است این
دستش مبند بنت اسد، حیدر است این

ای دخت شیر! بهر نبی شیر زاده‌ای
شیری که هست صاحب شمشیر،زاده‌ای

تو دخت شیری و اسدالله زاده‌ای
بر جمله خلق، رهبر آگاه زاده‌ای

بهر رسول، همدم و همراه زاده‌ای
خوشتر ز آفتاب رجب، ماه زاده‌ای

نوزاد تو کز او حرم الله منجلی است
آیینۀ تمام نمای خدا، علی است

نقش همیشه زنده ی لوح و قلم علی است
در بین اولیا به دو عالم عَلم علی است

تصویری از حقیقت حُسن قِدم علی است
سعی و صفا و زمزم و رکن و حرم علی است

قرآن به وصف اوست که تکمیل می‌شود
جـز او چـه کس معلم جبریل می‌شود

روز نخست ارض و سما گفت یا علی
روح الامین به وقت دعا گفت یا علی

آدم به موج درد و بلا گفت یا علی
در جنگ‌ها رسول خدا گفت یا علی

در ذوالفقار زمزمۀ لافتی علی است
بر روی هر که می‌نگرم نقش یاعلی است

ای شهریار کشور جان یا علی مدد
ای دستگیر خلق جهان یا علی مدد

ای رهنمای گمشدگان یا علی مدد
ای ذکر اهل دل به زبان یا علی مدد

ما جان و دل به مهر تو آراستیم و بس
روز نخست از تو، تو را خواستیم و بس

مرغ دلم کبوتر صحن و سرای توست
شیرین ترین ترانۀ روحم ثنای توست

مُهر حلال زادگی من ولای توست
هر سو که رو نهم حرم با صفای توست

از لحظه‌ای که پای به دنیا گذاشتم
دینی به جز ولای تو مولا نداشتم

گل بی نسیم مهر تو پژمرده می‌شود
دل بی شرار عشق تو افسرده می‌شود

نام تو با کلام خدا برده می‌شود
یاد دمت مسیحِ دل مرده می‌شود

تـو کیستی؟ امام تمام امام‌ها
بر حضرتت هماره درود و سلام‌ها

بی مِهر تو قبول صلوه و صیام نیست
تکبیر و حمد و نیت و رکن و قیام نیست

تبلیغ دین احمد مرسل تمام نیست
ما را به جز تو بعد پیمبر امام نیست

این مذهب و عقیده و ایمان"میثم"است
حتی بهشت گـر تـو نباشی جهنم است

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

مکه شده «یاعلی» ‌جان کلامش
کعبـه طـواف آورد دور امامش
هستی احمد                     جان محمّد

حقیقت کوثر و قرآن و تبارک
 لیلۀ میـلاد تـو بر خدا مبارک

یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا

 ای حجر امشب ببوس دست علی را
 دسـت علـی حجـت لم‌یزلی را
 بـا مــدد هــو                      ذکــر علـی گو

 ذکر علی بر همگان بود عبادت
 خاصه در این لیلۀ میلاد ولادت

 یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا

فاطمـه امشب ببیـن روی خدا را
می‌شنوی از حق این طرفه ندا را
مــادر مــولا                        غــرق تجــلا

خدا در رحمت خود بر تو گشاده
که نام فرزند تـو را علی نهاده

یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا

از حجرالاسـود آید این ترانه
صاحب‌خانـه شـده وارد خانه
حرم، حرم شد                    بحـر کرم شد

ندا رسد از طرف رکن یمانی
روی علی بود کتاب آسمانی

یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا

ای حرم از انبیـا دل ببر امشب
بر گل روی علی کن نظر امشب
بیـت هـدایـت                      غــرق ولایت

خاتـم انبیـا! ببیـن روی علی را
از حرم امشب بشنو بوی علی را

یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا

لالـۀ دسـت خــدا در چمــن آمد
بـوی گل و سـوسن و یاسمن آمد
امـــام قـــرآن                     تمـــام قـــرآن

گوهر وحی از نفست فشان علی‌جان!
سورۀ مؤمنون بخوان بخوان علی‌جان!

یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا

ختم رسل خنده‌زن از دل و از جان
بوسـه زنـد بـر لب قاری قرآن
گـل بفشانیـد                      بـا هـم بخوانید

مدح علی از لب شیرین محمّد
علی بـود تمامـی دیـن محمّد

یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم يار محترم شد

كعبه شده محو و مات و مدهوش
ديوار ز هم گشوده آغوش

هر قطعة سنگ، كوه طوري است
هر نخلة خشك، نخل نوري است

در زمزمه‌هاي آب زمزم
آواي علي علي است هر دم

اي هجر، شب وصال تبريك
مجد و شرف و جلال تبريك

هر ريگ روان شده ثناگو
با ذكر علي علي علي هو

سر زد ز صفا صفاي مطلق
اي مرده بگو علي علي حق

حوران همه جان به كف نهادند
در پشت مقام ايستادند

بت‌هاي حرم به سجده رفتند
با هم، دم يا علي گرفتند

ای كعبه زهي زهي سعادت
ميلاد تو شد از اين ولادت

اي كعبه سعادتت مبارك
اي بيت، ولادتت مبارك

اي دختر شير، شير زادي
بر خلق جهان امير زادي

این شیر خداست روي دستت
شمشير خداست روي دستت

اين جان محمد است، مادر
قرآن محمد است، مادر

تو حامل نور سرمد استي
تو مادر جان احمد استي

بر خويش ببال مام كعبه
طفل تو بُود امام كعبه

نوزاد تو پير كائنات است
طفل تو امير كائنات است

روزی كه نبود نام هستي
مي‌كرد علي خداپرستي

از صبح ازل علي، علي بود
پيوسته به هر ولي ولي بود

در بود و نبود مقتدا بود
او بود و محمد و خدا بود

ای نفس رسول و جان قرآن
اي دست خدا، زبان قرآن

خورشيد بلند بام كعبه
از صبح ازل امام كعبه

اي خانة كعبه زادگاهت
اي صحنة حشر دادگاهت

تو احمد و احمد است حيدر
يك روح كه ديده در دو پيكر

گفتار همارة تو تنزيل
شاگرد قديمي تو جبريل

در ليلة قدر، قدر قدري
در صحنه بدر، بدر بدري

ميدان نبرد پاي بستت
شمشير نيازمند دستت

تو قله عرش را اميري
يا همدم كودك صغيري؟

غير از تو که، اي خداي را شير
بخشیده به خصم خويش شمشير؟

در ملك وسیع حق امامي
با پير فقير هم كلامي

با آنكه امام جمع بودي
در بزم فقير، شمع بودي

تو مالك عرش در زميني
حيف است ميان ما نشيني

در عرش امام آفتابي
در فرش چرا ابوترابي؟

اي قلب تو خانة محمد
جاي تو به شانة محمد

تو بت‌شكن و خداپرستي
بر شانه وحي بت شكستي

بت‌هاي حرم قيام كردند
بر تو همگي سلام كردند

هر بت كه فتاد و بر زمين خفت
فرياد كشيد و يا علي گفت

اي پشت سرت دعاي كعبه
اي بت‌شكن خداي كعبه

اي مهر تو لطف بي‌نهايت
توحيد و نبوت و ولایت

مهر تو بود تمام دينم
تا كور شود عدو من اینم

روزي كه نه آب و نه گِلم بود
جاي تو به خانة دلم بود

با مهر تو روي خود نمودم
با مهر تو چشم خود گشودم

دل را به ولات زنده كردم
گه گريه و گاه خنده كردم

اي شهد ولایت تو شيرم
اي كرده به عشق خود اسيرم

مادر که میان گاهواره
می کرد به صورتم نظاره

هر شب كه به گاهواره خفتم
تا صبح علي علي شنفتم

صد شكر خداي را که هر دم
با دوستي تو رُشد كردم

عمري به محبتت اسيرم
تا با تو بمانم و بميرم

اي مهر تو بود و هست ميثم
فردا تو بگیر دست میثم

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار

آن شیردل بیشۀ سر سبز ولایت
آن عاشق و دل باختۀ مکتب ایثار

در چرخ کمال علوی، اختر دانش
بر باب علوم نبوی، صاحب اسرار

پرسید از آن شیفتۀ آل محمد
فخر دو جهان، شیر خدا حیدر کرار

کای دوست! چه حالی است تو را گر ز ره کین
در راه ولایت ببَرندت به سرِ دار؟

هم دست تو، هم پای تو از تیغ شود قطع
آرند زبان از دهنت فرقۀ اشرار

گفتا که اگر دادن جانم به ره توست
جانم به فدای تو! به هر لحظه دو صد بار

گویند که در کوفه حبیب‌ بن‌ مظاهر
برخورد به او خنده‌زنان بر سر بازار

فرمود که ای یار علی! در همه احوال
بینم که در این راه کشی محنت بسیار

در پاسخ او میثم تمار چنین گفت:
ای پور مظاهر! زهی از دولت بیدار!

بینم که ز خون سر تو چهره شود سرخ
در راه حسین‌بن‌علی، رهبر احرار

مردم سخن هر دو شنیدند ولی حیف
لبخند تمسخر زده با حالت انکار

چندی نگذشت از سخن آن دو که دیدند
صدق سخن هر دو نفر گشت پدیدار

میثم ز سر دار بلا سر به در آورد
چون ماه فروزنده ز آغوش شب تار

دو پا و دو دستش ز بدن، قطع و زبانش
گویا به ثنای علی و عترت اطهار

فریاد زد: ای مردم! دانید علی کیست؟
احمد چو علی هست و علی، احمد مختار

دانید علی کیست؟ همان کس که به فرداست
مهرش ثمر جنت و بغضش شرر نار

دانید علی کیست؟ علی، جان رسول است
قرآن محمد به فصاحت کند اقرار

دانید علی کیست؟ علی محور توحید
دانید علی کیست؟ علی نقطه پرگار

بالله! که با طاعت کونین نباشد
بر خصم علی جز شرر نار، سزاوار

از منطق او کاخ ستم شد متزلزل
گفتی که مگر خطبه مولا شده تکرار

می‌رفت که در کوفه فتد شور قیامت
وز تخت شود زاده مرجانه نگون‌سار

با خشم رسیدند و بریدند زبانش
کز پیش از این ظلم، علی بود خبردار

بعد از سه شب و روز از این وقعه جان‌سوز
زد نیزه به پهلوش عبیداللَّـه غدار

در راه علی کشته شدن آرزویش بود
جان داد شجاعانه در این ره به سرِ دار

نگذشت مگر اندکی از کشتن میثم
تا واقعه کرب و بلا گشت پدیدار

شد نوبت جان‌بازی فرزند مظاهر
ماه اسدی، آن اسد بیشه پیکار

از یوسف زهرا بگرفت اذن شهادت
چون صاعقه زد بر جگر لشکر کفار

پوشید ز جان دیده و کوشید به صد جهد
تا نقش زمین گشت به خاک قدم یار

گردید ز خون سر او سرخ، محاسن
آن سان که به او گفته بُدی میثم تمار

افسوس! که شد پیکر آن حافظ قرآن
آزرده چو برگ گلی از نیش دو صد خار

قاتل سر نورانی او برد به کوفه
گرداند چو خورشید به هر کوچه و بازار

می‌رفت به هر رهگذر و کوی و بیابان
طفلی پی آن قاتل و آن سر به دل زار

قاتل به تحیّر شد و پرسید از آن طفل
آیی ز چه همراه من؟ ای طفل دل‌افکار!

آن کودک دل سوخته در پاسخ او گفت:
این است سر باب من، ای جانی خون‌خوار!

این حافظ قرآن و حمایت‌گر دین است
کُشتی ز چه او را به هوای دو سه دینار

فرزند حبیب! ای گل گلزار مظاهر!
فریاد مزن؛ سوز دل خویش نگه دار

دیدی تو سر پاک پدر لیک ندیدی
طشت زر و چوب ستم و لعل گهربار

کن گریه بر آن سر که شکستند به چوبش
نفرین به یزید و به چنین شیوه و رفتار

کن گریه بر آن سر که به چشمان پر از اشک
در بین عدو عترت خود دید گرفتار

«میثم»! جگر شیعه در این آتش غم سوخت
هر مصرع اشعار تو شد یک شرر نار

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

نخستین نقش عالم یاعلی بود
تمام اسم اعظم یا علی بود

ملایک را پس از ذکر خداوند
زهر ذکری مقدم یا علی بود

چو جان در پیکر آدم دمیدند
همان دم ذکر آدم یا علی بود

از آن شد بر خلیل آتش گلستان
که ذکر او دما دم یا علی بود

اگر آن بت شکن برکف تبر داشت
همان نقش تبر هم یا علی بود

عصا در دست موسی یا علی گفت
دم عیسی ابن مریم یا علی بود

از آن شد بطن ماهی جای یونس
که ذکرش در دل یم یا علی بود

به چاه و تخت شاهی ذکر یوسف
چه در شادی چه در غم یا علی بود

دعای حاجیان در گرد کعبه
صدای آب زمزم یا علی بود

به بام آسمان از صبح آغاز
فلک را نقش پرچم یا علی بود

چو هنگام ولادت گریه کردم
به صورت نقش اشکم یا علی بود

کجا می سوخت شیطان گر ندایش
در اعماق جهنم یا علی بود

نمی شد خلق ، دوزخ گر ز آغاز
ندای خلق عالم یا علی بود

ز بسم الله تفسیرش عیان است
که قرآن مجسم یا علی بود

از اول تا به آخر هر چه خواندیم
تمام نخل "میثم" یا علی بود

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

کعبه امشب ماه در دامان تو است
آسمان مبهوت و سرگردان تو است

جان پاک رحمةُ للعالمین
صاحب البیت خدا مهمان تو است

باز کن آغوش و بر گیرش ببر
این نه مهمان تو بلکه جان تو است

چشم زمزم پر شده از اشک شوق
وصف حیدر بر لب خندان تو است

اینکه امشب در بغل بگرفته ای
قبلۀ تو، عشق تو، ایمان تو است

حال کن ای کعبه امشب با علی
یا علی و یا علی و یا علی

کعبه جان جان دین است این پسر
قبلۀ اهل یقین است این پسر

گر چه نوزاد است نوزادش مخوان
مرشد روح الأمین است این پسر

کلّ خلق آفرینش را سبب
هستی هست آفرین است این پسر

دست داور، روی قرآن، پشت دین
جان ختم المرسلین است این پسر

آفتابی در گریبان حرم
آسمانی در زمین است این پسر

نام والایش بود مولا علی
یا علی و یا علی و یا علی

ای بتان کعبه حیدر آمده
بت شکن در بیت داور آمده

این علیّ ابن ابیطالب بود
یا خلیل الله دیگر آمده

آن که بت های حرم را بشکند
بر سر دوش پیمبر آمده

نغمۀ ایّاک نعبد سر دهید
بتگران را عمر بر سر آمده

قهرمان خندق و بدر و اُحد
فاتح احزاب خیبر آمده

می کند توحید را احیا علی
یا علی و یا علی و یا علی

فاطمه بنت اسد لب باز کن
قدر و جاه خویش را ابراز کن

بر خلایق بانگ من مثلی بزن
تا علی داری به مریم ناز کن

ای همای قلّه قاف کمال
با امیر المؤمنین پرواز کن

مادر مولا ز مولا دم بزن
با ثنای او سخن آغاز کن

چنگ زن بر دامن نوزاد خویش
نغمه با شور ولایت ساز کن

از تو زیبد تا بگویی یا علی
یا علی و یا علی و یا علی

ای صفا ای مروه ای رکن ای مقام
ای منی ای زمزم ای بیت الحرام

بر نبی گویید اینک تهنیت
از علی گیرید امشب احترام

این امیر است این امیر است این امیر
این امام است این امام است این امام

موسی از او گفته در تورات مدح
عیسی از او برده در انجیل نام

آسمان گردد به دورش روز و شب
آفتاب افتد به پایش صبح و شام

خوانده او را خالق یکتا علی
یا علی و یا علی و یا علی

یا محمّد حیدر است این یار تو است
جان تو، محبوب، تو دلدار تو است

بازوی، تو شیر، تو شمشیر تو
یاور تو، حیدر کرّار تو است

چشم باز او شهادت می دهد
کز ولادت عاشق دیدار تو است

جان شیرین را گرفته روی دست
جان نثار مکتب ایثار تو است

دفتر مدحش رسولان را کتاب
مادح او خالق دادار تو است

با ندای لافتی الاّ علی
یا علی و یا علی و یا علی

ای محمّد را تو جان و جانشین
کلّ قرآن کلّ ایمان کلّ دین

رهبر و فرماندۀ خیل ملک
مرشد و استاد جبریل امین

ای گرفته از وجودت آبرو
نام زیبای امیرالمؤمنین

هم به کام اولیا عین الحیوة
هم به چشم انبیا حقّ الیقین

هم تویی شمشیر احمد در نیام
هم تویی دست خدا در آستین

در صف بذل و صف هیجا علی
یا علی و یا علی و یا علی

کبریا غیب و تو او را مظهری
مصطفی شهر علوم و تو دری

تو خدا را چشم و دست و صورتی
تو علی، تو مرتضی، تو حیدری

ردّ شمس و معجز شقّ القمر
از تو می آید تو، دست داوری

در زمین قدر تو را نشناختند
در تمام آسمان ها رهبری

گر چه خلق عالمت گفتند وصف
تو ز وصف خلق عالم برتری

هم علی هستّی و هم اعلا علی
یا علی و یا علی و یا علی

رد و درمان و دوای من تویی
ذکر و  تسبیح و دعای من تویی

موقف و لبّیک و احرام و طواف
مروه و سعی و صفای من تویی

هر چه بودم با تو بودم از نخست
هر که هستم آشنای من تویی

گر نبودی قل هو الله احد
فاش می گفتم خدای من تویی

کار عیسی با دلم کرد آنکه گفت
"یا علی جان مقتدای من تویی"

کن غلامی مرا امضا علی
یا علی و یا علی و یا علی

یا امیرالمؤمنین یا ذالنّعم
یا امام المّتقین یا ذالکرم

ای کلیم الله طور دل بگو
ای مسیح عالم خلقت بدم

گر تویی رضوانم از دوزخ چه باک؟
ور تویی امروزم از فردا چه غم

تا ببندم خویشتن را بر شما
نام «میثم» را تخلّص کرده ام

ذرّه ای بودم که گشتم آفتاب
قطره ای بودم که افتادم به یم

غرق گشتم در تو سر تا پا علی
یا علی و یا علی و یا علی

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

تو گنج‌های خدا را به زیر پا داری
سر از کرم به تهیدست‌ها فرو داری

شب و ستاره و مه، نخل و چاه می‌گویند
که شب گذشت علی جان هنوز بیداری؟

گهی به تخت خلافت گهی کنار مریض
زمامدار وجودی تو یا پرستاری؟

برای غارت خلخال یک یهودیه
فراز منبر پیغمبر اشک می باری

رعیت تو به جان تو می‌دهد آزار
به جرم اینکه تو یک مور را نیازاری

قیام و عدل و مروت شود تماشایی
دمی که پای به بازار کوفه بگذاری

مقام و مرتبه‌ات را نهاده‌ای به زمین
که مشک آبِ زنی را به دوش برداری

شرافت و شرف و عدل از شرافت توست
چهار سال عدالت فقط خلافت توست

رسول خواست تو تنها برادرش باشی
برادرش نه! که نفس مطهرش باشی

هزار حیف که در پهن‌دشت ظلمت‌ها
بشر نخواست که تو مولا و رهبرش باشی

لوای فتح پیمبر در اهتزاز آید
به غزوه‌ای که تو سردار لشکرش باشی

سلام صبح قیامت، سلام اهل بهشت
به محشری که تو ساقی کوثرش باشی

شکست ره نبرد تا ابد به اردویش
محمدی که تو در جنگ، حیدرش باشی

سزد ملائکه تا صبح حشر سجده برند
به منبری که تو تنها سخنورش باشی

تمام اهل قیامت ندا دهند علی
خوشا کسی که تو امروز محشرش باشی

بهشت و کوثر و رضوان من تویی مولا
صراط و محشر و میزان من تویی مولا

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

جسم پاکت را خدا نیکوتر از جان آفریده
                                            جان چه باشد هر چه گویم بهتر از آن آفریده

از نمکدان لبت در هر سری شوری نهاده
                                            وز فیوضات دمت در هر تنی جان آفریده

با تماشای رخت چشم ملک را نور داده
                                            وز تراب مقدمت پاکیزه انسان آفریده

با پیامت لمعه لمعه نور عرفان پخش شده
                                         در کلامت چشمه چشمه آب حیوان آفریده

کشور دل را بخروشید جمالت کرده روشن
                                         مرغ جان را بر گل رویت ثنا خوان آفریده

گنج مهرت را بویرانخانه دل جای داده
                                        یا میان شعله آتش گلستان آفریده

تا بگیرد جلوه از مهر تو و بخشد به هستی
                                        بر براز آسمان مهر درخشان ، آفریده

دفتر مدح تو را بر عقل اول هدیه کرده
                                        یعنی از روح بیان خویش قرآن ، آفریده

تو قسیم جنت و ناری که حق با مهر و قدرت
                                      باغ جنت خلق کرده نار سوزان ، آفریده

ناخدای کشتی جودی که در بحر وجودت
                                        رحمت و غفران و عفو و لطف و احسان افریده

از تجلای تو بر چشم و دل دین نور داده
                                         با تولای تو جان بر جسم ایمان آفریده

تو همان شخصیت فردی  که گونان صفتها
                                        در وجودت جمله را دادار منان آفریده

علم و حکمت  طلف و رحمت مجد و عزت مهر و رافت
                                         چشم گریان خشم نیران فیض رضوان آفریده

از طفیل حضرتت ای باعث ایجاد عالم
                                         جان به هستی لطف کرده ملک امکان آفریده

خلد و رضوان باغ و بستان ، حور و غلمان ، دین و ایمان
                                        کوه و صحرا ، دشت و دریا ، باد و باران ، آفریده

شهریار ملک امکانی که حی لا مکانت
                                          ملک امکان را همه د رتحت آفریده

روی قرآن پشت دین جان نبی دست خدایی
                                           در دو بازویت خدا فتح نمایان ، آفریده

میزبان و سفره دار رحمتت خوانده است و آنگه
                                          عالمی را بر سر این سفره مهمان ، آفریده

ازتو بس کار خدایی دیده ام در حیرت استم
                                          ای عجب داور تو را در نقش انسان آفریده

شعله ای تا از چراغ حکمتت بخشد به هستی
                                          پیر دانای حکیمی هچون لقمان ، افریده

ذره ای از آفتاب حسن رویت را گرفته
                                          تا برای پیر کنعان ماه کنعان ، آفریده

از برای پاسداری حبیب خود محمد
                                             چون تویی در بیشه دین شیر غران آفریده

مکتب فضل تو را نازم که در اغوش گرمش
                                          بوذر و بوالاسود و مقداد و سلمان آفریده

چهره پوشیده ات در پرده تاریکی شب
                                             خنده شادی به لبهای یتیمان افریده

شب ز اشک دیدگان برنخل خرما آب داده
                                                  روز مرگ از تیغه شمشیر بران آفریده

توکه هستی که صفات خویش را دادار هستی
                                                در وجود اقدست پیدا و پنهان آفریده

همچون قران دفتری در وصف مدحت نشر داده
                                                   همچون پیغمبر تو را نیکو ثنا خوان آفریده

 برترین بانوی عالم را به شخصی چون تو داده
                                                  بهترین فرزند زان پاکدامن آفریده

فکر بیدار سخن دان بکر مضمون آفریند
                                                  بر مضامین تو نازم که سخن دان آفریده

گر به مهرت بود عالم متفق کی بود دوزخ
                                                   از برای دشمنت دادار نیران افریده

ای امیر مومنان ای انکه از یمن وجودت
                                                  عالم ایجاد را  دادار سبحان آفریده

سرزمین کربلا را بین که از خون حسینت
                                                  دست حق در دامنش دریا ی غفران  آفریده

سرخ کرده دشت  و صحرا را ز خون پاک بازان
                                                  روز عاشورا مبارک عید قربان ، آفریده

نخله آزادی از اشک اسیران سبز کرده
                                                 لاله  توحید از خون شهیدان ،  آفریده

روزگار ظلم را از آه طفلان تیره کرده
                                                  چشمه های آتش از لبهای عطشان آفریده

گلستان عشق را زان کشتگان آباد کرده
                                                     یا بهشت دیگری در آن بیابان آفریده

  قامت عباس را قلزم خون غرق کرده
                                                  یا میان قلزم خون سر و بستان آفریده

حنجر خشکیده طفل و سرشک چشم مادر
                                                  محشری دیگر در آن صحرای سوزان آفریده

                   در پریشانی میثم از غم جانان همین بس
                     کاتشی از نو ، به دلهای پریشان آفریده

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 ای دست و دیده  حی توانا را
                                   وی جان پاک سید بطحی را

ترسیم بند ، صفحه صورت را
                                   مشعل فروز عالم معنی را

گردونه دار گنبد گردون را
                                   فرمانروای عالم بالا را

سوزنده شمع خانه محرومان
                                    غرنده شیر بیشه هیجا را

شب زنده دار هرشب نخلستان
                                     پیرایه بخش دامن صحرا را

از اشک سرخ در دل تاریکی
                                     سر سبز کرده نخله خرما را

در ناله های گرم تو باید خواند
                                      راز دراز قصه شبها را

در کفش وصله دار تو باید دید
                                      بی ارزشی و پستی دنیا را

گه بر فراز قله معراجی
                                    مهمان نواز خواجه اسری را

گه در خرابه همدم وبابائی
                                    طفل ندیده چهره بابا را

جز در تو کس ندیده و نشنیده
                                      آن اقتدار و اینهمه تقوا را

آن پر بها لباس غلامان را
                                    آن وصله دار جامه مولا را

آن اشکبار چشم خدا بین را
                                    و این ابدار تیغ شرر زا را

آن نیمه شب به چاه ، سخن گفتن
                                       و آن بین روز خطبه غرا را

 غیر از تو کس نکرده قبول ورد
                                       نان جوین و شهد مصفی را

غیر از تو کس نکرده خون رنگین
                                      در سجده نماز ، مصلی را

جز ار کف عنایت وجود تو
                                     قاتل ندیده اینمه اعطا را

آن با وقار برد یمانی را
                                    آن راهوار مرکب پویا را

تو کیستی که دفتر اوصافت
                                   دیوانه کرده مردم دانا را

تو کیستی که خصم به وصفت گفت
                                 هفتاد بار نکته لولا را

دست خدای هستی  و از رافت
                                 بگذاشتی به دوش نبی پا را

دیدم تو را یگانه و بی همتا
                                 آنسان که ذات خالق یکتا را

وصف تو هر دم است چو ذکر خلق
                               مرغ هوا و ماهی دریا را

مهر تو نیز در حرکت آرد
                               این نه سپهر و گنبد مینا را

از طلعت تو محفل قرب حق
                              دارد چراغ انجمن آرا را

چشم تو دیدرخم بروی زخم
                                       اما ندید جامه دیبا را

قلب تو داشت شوق الهی را
                                  اما نداشت وحشت عقبا را

جان تو برد رنج خلایق را
                                  اما نبرد لذت دنیا را

دادی طلاق دائم ، گیتی را
                                 کاورد حق بعقد تو زهرا را

آن بانوی زنان دو عالم را
                              آن دخت پاک سید بطحا را

دادار با ولای تو بر دلها
                               بخشید گونه گونه تجلا را

قامت عیان نکرده به محفلها
                                   کردی عیان قیامت کبری را

صورت نشان  نداده ز کف بردی
                                  صبر و شکیب قلب شکیبا را

دست کرامت تو دهد شمشیر
                                 درگیر ودار معرکه اعدا را

مهر و ولایت تو بود حاکم
                                 امروز را و صحنه فردار را

گردش کند سپهر بدلخواهت
                                هرگه کنی اشاره و ایما را

بازار پر هیاهوی روز حشر
                              خوش میخرد به مهر تو کالا را

گر جان دهد مسیح به بیجائی
                              تو جان دهی هزار مسیحا را

موسی رود بطور تو ، در سینه
                                داری هزار سینه سینا را

چون جان پاک یاور و هم آغوش
                                 در درد  ، رنج هر تن تنها را
 
حرف خداست مدح تو در قرآن
                                 دیدیم از  الف همه تا پا را

باء است حرف مطلع بم الله
                                 تو نقطه مبارکی آن با را

یاد قد تو کرده بچشم ما
                               چون خار راه شاخه طوبا را

جان رسول هستی و در ، و صفت
                                اینسان گشود لعل گهرزا را

فرمود جز من و تو در این هستی
                                  نشناخته کس خدای توانا را

غیر از تو ، خدای تو کس نشناخت
                                   پیغمبر خدای تعالی ، را

نشناخت کس بغیر خدا و نبی
                                     قدر علی عالی اعلا را

ای کرده در نماز ز خون رنگین
                                  سجاده  و محاسن و سیما را

ای پیش تیغ خصم دو تا کرده
                                   از شوق دوست قامت یکتا را

ای نقش خاک و خون زمین کرده
                                   در راه دوست قامت رعنا را

ای برگزیده بهر ملاقات
                                   پروردگار ، لیله احیا را

ای داده با مصیبت هجرانت
                                   بر عالمی مصیبت عظما را

ای کرده با شهادت سرخ خود
                                   سر سبز نخل زنده تقوا را

ای برق آه آه سحرگاهت
                                   آتش فکنده سینه خارا را

شوری دگر عطا بر ما کن
                                 سوزی دگر بده شرر ما را

دارم بسر هوای تماشایت
                                 بر من ببخش چشم تماشا را

"میثم " گرفته از کرمت الهام
                                   تا گفته این قصیده غرا را

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

ای در سفینة دو جهان ناخدا علی
ممسوس در حقیقت ذات خدا علی

یار و برادر و وصی و نفس مصطفی
باب نبوتّی و ابوالاولیا علی

شمشیر و دست و چشم خدا کیست غیر تو
بر دوش مصطفی که نهد جز تو پا علی

در بدر، بدر بدری و در قدر، قدر قدر
هم هل اتاست مدح تو هم لا فتی علی

همچون دو قهرمان که ز تیرت یکی شوند
گردد به ذوالفقار تو یک تن دو تا علی

تکمیل بذل قرصة نان تو گر نبود
قرآن نداشت در ورقش هل اتی علی

با آنکه دست وهم به پایت نمی رسد
داری همیشه در دل بشکسته جا علی

اقرار می کنم تو خدا نیستی ولی
آرند انبیا به درت التجا علی

آنجا که جای پای تو مهر نبوت است
اوج جلالت تو کجا ما کجا علی

بالاتری از اینکه شوم من گدای تو
داری هزار حاتم طایی گدا، علی

پرسند اختیار قیامت به دست کیست
آید ز سوی خالق هستی ندا ، علی

ناطق مگر خدا شود و مستمع رسول
تا حق وصف و مدح تو گردد ادا علی

با یک نفس تمام جهنم شود بهشت
گویند اگر جهنمیان یک صدا علی

بی ابتدا خدا و تو عبدش کدام عبد
عبدی که نیستش چو خدا انتها علی

مخلوق اوّلینی و روشنگر ازل
ای مبتدای پیشتر از ابتدا علی

گو صد خلیفه بین تو و مصطفی بود
بالله پس از رسول تویی مقتدا علی

وقتی قیام می کنی از بهر بندگی
باید نماز بر تو کند اقتدا علی

روزی که هیچکس به کسی نیست ذکرماست
یا مصطفی محمد و یا مرتضی علی  

دنیا چو آن گداست که نان از کفت گرفت
نشناخت قدر و عزت و جاه تو را علی

بالله قسم در ازمنه عالم وجود
مثل تو کس ندید و نبیند جفا علی

خون مطهر تو ز پیشانی ات چو ریخت
بخشید تا ابد به شهادت بقا علی

با آنکه لحظه ای دلت از حق جدا نبود
پیشانی ات چگونه شد از هم جدا علی

زخم سرت همین که به شمشیر خنده زد
شمشیر ناله زد زجگر گفت یا علی

فهمید داغ فاطمه سلام  الله علیها را نیست التیام
شمشیر داد زخم دلت را شفا علی

گویی به شهر کوفه دل شب هنوز هم
آید صدای پای تو در کوچه ها علی

غیر از تو ای امام جوانمردی و وفا
کی داده است قاتل خود را غذا علی

جایی که دشمن از کرمت می شود خجل
کی دوست می رود ز درت نارضا علی

با نامه ای سیاه تر از صبح روز حشر
"میثم" گرفته دامن مهر تورا علی

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

تویی شمع وجود و عالمت پروانه یا حیدر
مرا از عشق خود دیوانه کن، دیوانه یا حیدر

جدا از بود و هستم کن ز جام عشق مستم کن
دلم را از شراب نور کن پیمانه یا حیدر

اگر مقصود از می، کوثر عشق تو می باشد
کرم کن تا شوم خاک در میخانه یا حیدر

گنه کارم ولی با پرچم گلرنگ عبّاست
مدال نوکری دارم به روی شانه یا حیدر

اگر از ساغر فیضت، چشانی قطره ای بر من
زنم تا حوض کوثر، نعرة مستانه یا حیدر

نمی دانم کی ام مولا ولی آنقدر می دانم
ولای تو بود گنج و دلم ویرانه یا حیدر

وجودم کربلا، قلبم نجف، عشقم شده عبّاس
مبادا دور گردم از دَرِ این خانه یا حیدر

اگر من جسم بی جانم، تویی جانم، تویی جانم
اگر سر تا به پا جانم، تویی جانانه یا حیدر

اگر خارم اگر خس هر چه ام از لطف سرشارت
عجب نبود اگر با نرگس چشمت شوم ریحانه یا حیدر

کی ام من؟ "میثم" آلوده دامانم ولی عمری
گرفته مرغ روحم از تو آب و دانه یا حیدر

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

ای قبای عدل زیبا بر قد و بالای تو
وی تو را معنای عدل و عدل را معنای تو

قتل تو از شدت عدل تو در محراب خون
خون تو تفسیر کلِّ عدل بر سیمای تو

بس که پاکی، آیۀ تطهیر بوسد دامنت
بس که نوری، چشم بینایی است نابینای تو

قد «رعنایی» بوَد خم پیش سروِ قامتت
روی «زیبایی» خجل از طلعت زیبای تو

جای دست کبریا بر شانۀ ختم رسل
این عجب که جای آن دست است جای پای تو

از سرِ انگشت تو مهر قبولی ریخته
پای هر پرونده تأییدی است از امضای تو

نخل خرما سبز از اشک مناجات شبت
چاه کوفه، محفل غم‌های جانفرسای تو

قرن‌ها سر تا قدم گوش است انسان همچنان
تا شبی از چاه کوفه بشنود آوای تو

دست خیبرگیر و پای عدل و کفش وصله‌دار
کیستی تو ای مروّت جامۀ تقوای تو

بحر از تو، موج از تو، جزر از تو، مد ز تو
خضر رحمت می‌زند موج از دل دریای تو

تشنه‌ام مگذار در روز قیامت، یا علی!
ای تمام آب‌ها مهریۀ زهرای تو

همچو ذات خود که بی‌همتاست از روز ازل
ساخت بی‌همتا تو را معبود بی‌همتای تو

من نمی‌گویم خدایی لیک گویم دست حق
بود و باشد تا ابد دست جهان آرای تو

نیست منها از جهنم روز میزان عمل
طاعت سلمان اگر آرد کسی، منهای تو

از دم جبریل بانگ «لافتی الا علی»
خلعتی باشد که زیبد بر قد و بالای تو

گاه باشد در مقام «قاب قوسین»ات مقام
گاه در مطبخ سرای پیرزن مأوای تو

تو کجا و چاه کوفه؟ تو کجا و نخل‌ها؟!
ای درون کعبۀ قلب محمّد جای تو

می‌کشد از نخل‌ها و چاه‌ها سر بر فلک
هر شب از شب تا سحر، آوای روح افزای تو

نه اُحد، نه بدر، نه خیبر، نه محراب نماز
می‌نبود از مرگ، حتی لحظه‌ای پروای تو

همچنان ابری که می‌بارد در ایام بهار
نخل‌ها را آب داده چشم گوهرزای تو

شهریار عالم و نان‌آور طفل یتیم
ای رخ ایتام شمع لیلۀ الاحیای تو

ذکر تو مانند قرآن در تمام خانه‌ها
ای چراغ خانه‌ها رخسار ناپیدای تو

روز محشر از کرامت روی می‌آری به حشر
ورنه می‌بخشند خلقت را به یک ایمای تو

ای ز شمع سوخته سوزان‌تر و خاموش‌تر
ای جهان با وسعتش لبریز از غوغای تو

من ندانم کیستی آنقدر می‌دانم که نیست
قاتلت هم ناامید از کثرت اعطای تو

هر که هستی، عزم و حکم و رای ذات کبریاست
هر کجا باشد سخن از عزم و حکم و رای تو

خوش بوَد روز یتیمی گر یتیمی بشنود
اینکه گویندش بوَد مولا علی بابای تو

خوشتر از موسیقی آب است در نهر بهشت
گر فقیری را به گوش آید صدای پای تو

تا به نخلستان خرما نخل‌ها خرما دهند
میوه‌های نخل میثم نیست جز خرمای تو

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

شهریار ملک دلهایی نمی‌دانم که‌ای؟
جانشین حق تعالایی نمی‌دانم که‌ای؟

تا خدا می‌بینمت یا با خدا می‌بینمت
هم‌نشین با ذات یکتایی نمی‌دانم که‌ای؟

سین سِرّی، رای رمزی، حای حییّ، نون نور
تحت بسم‌الله را بایی، نمی‌دانم که‌ای؟

آسمانی یا زمین؟ یا ماه یا مهری، بگو
رعد؟ باران؟ ابر؟ دریایی؟ نمی‌دانم که‌ای؟

آدمی، نوحی، خلیلی، هود و نوح و صالحی؟
یا کلیمی یا مسیحایی؟ نمی‌دانم که‌ای؟

زمزمی رکنی مقامی یا صفا و مروه‌ای؟
گرچه دانم فوق اینهایی نمی‌دانم که‌ای؟

انبیا را رهنمایی، اولیا را رهبری
مؤمنین را نیز مولایی، نمی‌دانم که‌ای؟

از بشر بالاتری و از ملک نیکوتری
فوق فوق معرفت‌هایی نمی‌دانم که‌ای؟

همچنان شمعی که تنها سوخته در انجمن
در میان جمع تنهایی نمی‌دانم که‌ای؟

وسعت ملک خداوند است زیر سایه‌ات
آفتاب عالم‌آرایی نمی‌دانم که‌ای؟

اولی و آخری و باطنی و ظاهری
سید و مولا و اولایی نمی‌دانم که‌ای؟

گرچه جان عالمی عالم تو را نشناخته
گرچه در مایی و با مایی نمی‌دانم که‌ای؟

گه شود خم نخل طوبی پیش سرو قامتت
گه کنار نخل خرمایی، نمی‌دانم که‌ای؟

گه شب معراج گردی با محمّد همنشین
گاه بر ایتام بابایی نمی‌دانم که‌ای؟

رخت نو از آن قنبر، جامۀ کهنه ز تو
او غلام است و تو آقایی، نمی‌دانم که‌ای؟

هم امیرالمؤمنینی، هم امام المتقین
هم ولی حق تعالایی نمی‌دانم که‌ای؟

گاه بر تخت خلافت، گاه در قعر قنات
گاه پایین، گاه بالایی نمی‌دانم که‌ای؟

گاه با حکم محمّد ‌می‌روی در کام مرگ
گه اجل را حکم فرمایی نمی‌دانم که‌ای؟

گاه با عیسی ابن مریم بر فراز آسمان
گاه با موسی به سینایی نمی‌دانم که‌ای؟

اینکه مدح توست در آوای«میثم»روز و شب
نای جانش را تو آوایی نمی‌دانم که‌ای؟

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 حدیثی است زیبا و روشن بسی
که فرموده علامۀ مجلسی

که روزی رسول خدا با علی
علی آنکه بودی خدا را ولی

گره خورده چون دل به هم دستشان
دل عالمی گشته پا بستشان

بدیدنـد بـر شانۀ چارتـن
غریبانه تشییع از یک بدن

تنی با نگاه نبی جان پاک
ولیکن به غربت رود زیر خاک

بفرمود ختم رسل با علی
که ای از ازل کبریا را ولی

مقدر چنین کرده دادار پاک
من و تو سپاریم او را به خاک

اگر چه به ظاهر ندارد کسی
بوَد نـزد داور مقرب بسی

چو اختر به دوش دو خورشید نور
بدن گشت تشییع تا نزد گور

خلایق به دنبال فخر عرب
گرفتند انگشت حیرت به لب

رسول خدا کشف این راز کرد
از آن مرده بند کفن باز کرد

بدیدند از ضعف افسرده‌ای
یکی پیرمرد سیه چرده‌ای

چو ماهی که پنهان شود بین ابر
به حرمت نهادش در آغوش قبر

چو از سینه بند کفن را گشاد
بر آن سینه از جان و دل بوسه داد

سپس کرد از شیر حق این سؤال:
که ای حجت قادر ذوالجلال!

الا جان شیرین خیرالوری!
نگه کن ببین می‌شناسی ورا؟

علی گفت: آری مرا دوست بود
که مهرِ منش در رگ و پوست بود

مرا هر کجا دید می‌زد صدا
که ای جان عالم به خاکت فدا

مرو تا ز دل عقده‌ای وا کنم
قد و قامتت را تماشا کنم

نبی گفت در پاسخ آن ولی
که ای جان ختم رسل یا علی!

بدیدم رسد فوج فوج از فلک
به تشییع این مرد خیل ملک

چو لبریز از مهر تو دیدمش
به شوق ولای تو بوسیدمش

به حق خدا او تو را داشت دوست
که جای لبم بر روی قلب اوست

اگر سینه را مهر حیدر بـود
یقین بـوسه‌گاه پیمبر بـود

در آن سینه نور است نور است نور
نشاید شکستن به سم ستور

همانا بود مستند این خبر
که نزد عبیدالله آن ده نفر

بگفتند ما را بده سیم و زر
در این عرصه از دیگران بیشتر

که کردیم ظلمی بزرگ و عجیب
به دریای خون با حسین غریب

دل ما چو پر بود از کینه‌اش
شکستیم هم پشت، هم سینه‌اش

چنان بر روی خاکش انداختیم
چنان اسب بر پیکرش تاختیم

که در موج خون سینۀ اطهرش
یکی گشت با پهلوی مادرش

نه تنها از این ظلم «میثم» گریست
بر آن سینۀ پاک، عالم گریست

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

ای به خلق از خلق اولا یا امیرالمؤمنین!
وی به جن و انس مولا یا امیرالمؤمنین!

خلق بی‌تو قطرۀ از هم جدا افتاده‌اند
با تو می‌گردند دریا یا امیرالمؤمنین!

کیست جز تو باء بسم الله رحمان الرحیم
در کتاب حق‌ تعالی یا امیرالمؤمنین!

از خدایی با خدایی تا خدایی در خدا
ای خدا را عبد اعلا یا امیرالمؤمنین!

در شب معراج بر گوشش رسید آوای تو
هر چه احمد رفت بالا یا امیرالمؤمنین!

طاعت کونین بی تو شعله‌ای از دوزخ است
بس بوَد مهر تو ما را یا امیرالمؤمنین!

پیش‌تر از بودن ما ای همه چشم خدا
چشم بگشودی تو بر ما یا امیرالمؤمنین!

من نمی‌دانم که هستی آنقدر دانم که هست
خلق عالم بی‌تو تنها یا امیرالمؤمنین!

من نمی‌دانم که هستی آنقدر دانم که گشت
کشتۀ راه تو زهرا یا امیرالمؤمنین!

هرکه در محشر بوَد دستش به دامان کسی
ما تو را داریم فردا یا امیرالمؤمنین!

شک ندارم این که فردا دوستان خویش را
خود کنی در حشر پیدا یا امیرالمؤمنین!

درقفایت می‌دود چون سایه روز و شب نماز
چون کنی رو در مصلا یا امیرالمؤمنین!

نی همین امروز دست خلق بر دامان توست
انبیا گویند فردا یا امیرالمؤمنین!

ای نگاهت بهتر از گل‌های خندان بهشت
سوی ما هم چشم بگشا یا امیرالمؤمنین!

تو وصی احمدی انصاف اگر دارد عدو
بس بوَد «من‌کنت مولا» یا امیرالمؤمنین!

ناز بر جنّت کند، آنکو کند با یک نگاه
باغ حسنت را تماشا یا امیرالمؤمنین!

تا به دست دل بگیرم دامن مهر تو را
پای بنْهادم به دنیا یا امیرالمؤمنین!

دوست دارم گر به باغ خلد هم سیرم دهند
جز توأم نبوَد تمنّا یا امیرالمؤمنین!

با تولای تو حتی در جحیمم گر برند
از جحیمم نیست پروا یا امیرالمؤمنین!

تا به روی دوش احمد پا نهادی در حرم
یا علی گفتند بت‌ها یا امیرالمؤمنین!

این عجب نبوَد تواند کبریایی بخشدت
قادر حی توانا یا امیرالمؤمنین!

بی تو فاء «فوق ایدیهم» ندارد نقطه‌ای
ای تو بسم الله را «با» یا امیرالمؤمنین!

تو همه نادیدنی‌ها را به چشمت دیده‌ای
ای خدا را چشم بینا یا امیرالمؤمنین!

در همان آغوش مریم داشت نامت را به لب
تا مسیحا شد مسیحا یا امیرالمؤمنین!

انّما و بلّغ و تطهیر در شأن تو بود
بارها کردیم معنا یا امیرالمؤمنین!

«میثم» آلوده دامانم تو خود با یک نگاه
پاک کن پرونده‌ام را یا امیرالمؤمنین

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 یا امیرالمؤمنین یا ذالنعم

یا امام المتقین یا ذالکرم

اننا جئناک فی حاجاتنا

لاتخیبنا و قل فیها نعم

ای ز نفس ما به ما اولی علی!

یا علیّ و یا علیّ و یا علی

نفس احمد! قلب قرآن! رکن دین!

شهریار آسمان‌ها در زمین!

دست حق! بازوی حق! شمشیر حق!

فاتح خیبر! امیرالمؤمنین!

دین، علی دنیا، علی عقبا، علی

 یا علیّ و یا علیّ و یا علی

 معرفت گم کرده ره در کوی تو

 حسن تصویر الهی روی تو

 روی تو از شش جهت سوی خدا

 چشم و دست آفرینش سوی تو

گوشۀ چشمی به سوی ما علی!

یا علیّ و یا علیّ و یا علی

 حسن غیب کبریا شمع دلت

کعبۀ دل خانۀ خشت و گلت

در کنار خانۀ خشت و گلی

وسعت ملک الهی منزلت

ای همه پیدا و ناپیدا علی!

یا علیّ و یا علیّ و یا علی

 زادگاه توست آغوش حرم

 جای پای توست دریای کرم

 ظرف هستی روز بذلت شرمگین

 بحر، پیش بخششت از قطره کم

قطره گردد در کفت دریا علی!

یا علیّ و یا علیّ و یا علی!

یا علی، اول تویی آخر تویی

 در همه عالم فقط حیدر تویی

 اختیار نار و جنت دست توست

 حق و باطل را تویی داور، تویی

 با تو باشد داوری فردا علی!

 یا علیّ و یا علیّ و یا علی

 کیستم من کیستم من کیستم

 تا بگویم با ولایت زیستم؟

آنکه من می‌خواستم تنها تویی

آنکه را تو خواستی من نیستم

باز می‌خوانم تو را مولا علی

یا علیّ و یا علیّ و یا علی

تو مرا یاری و من عارم علی

تو به از گل من کم از خارم علی

هرکه هستی من نمی‌دانم که‌ای

هرچه هستم دوستت دارم علی

یا علیّ و یا علیّ و یا علی

 تا که در دریای خون، پاکم کنی

 تیغ عشقت کو که صدچاکم کن؟

 دور سلمانت بگردانی مرا

 زیر پای قنبرت خاکم کنی

 تا گذاری روی خاکم پا علی!

یا علیّ و یا علیّ و یا علی

بی‌تو طاعت نار سوزان است و بس

بی‌تو ‌تقوا کوه عصیان است و بس

بی تو اجر روزه و حج و جهاد

شعله‌های سخت نیران است و بس

بی‌‌تو توحید است بی‌معنا علی

یا علیّ و یا علیّ و یا علی

نور مهرت را به ذاتم داده‌اند

از ازل آب حیاتم داده‌اند

پیشتر از خلقت این روزگار

چارده فُلک نجاتم داده‌اند

با تو بودم آشنا تنها علی!

یا علیّ و یا علیّ و یا علی

ظلمتم؛ با یک نگاهم نور کن

سینۀ سیناییم را طور کن

گرچه می‌باشد سیه پرونده‌ام

«میثمم» با میثمم محشور کن

سرفرازم کن، به زهرا، یا علی

یا علیّ و یا علیّ و یا علی

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 این شنیـدم غریب خستـه‌دلی
دل شـب زد درِ سـرای علـی

گفت ای خاک مقدمت شاهی!
یا علـی میهمـان نمی‌خواهی

شیرحق، آن بـزرگ‌مرد حجاز
در به رویش گشود با روی باز

کای برادر خوش آمدی از راه
میهمــان عزیــز! بســم‌الله!

کـرد آن مظهـر تمـام کمـال
میهمـان را به خنـده استقبـال

از کرم چون شبیر و شبر خویش
میهمان را نشاند در بر خویش

گفت میـل طعـام هـم داری؟
 گفت جـانم تـو را فـدا! آری!

 شیرحق تـا چنین جواب شنید
 پشت پـرده ز فاطمـه پـرسید

 کای نبـی را خجستـه ریحانه!
 هسـت آیــا طعـام در خانــه؟

 گفـت باشـد کمـی طعـام، ولی
 که فقـط از بـرای تـوست علی

 آن گشـوده بـه میهمان آغوش
کـرد ناگـه چـراغ را خامــوش

سفـره گستــرد بـا دلــی آرام
نزد مهمـان نهـاد ظـرف طعام

میهمـان همچنـان غـذا خـورد
لقمه از خوان هل‌اتی مـی‌خورد

اســـدالله نیــز بــا مـهمــان
دست می‌برد سـوی سفـرۀ نان

خود به صـرف غذا تظاهـر کرد
کـام خـود از گرسنگـی پر کرد

میهمان سیر شد در آن شب تار  
لیـک مـولا گرسنـه رفت کنـار

الله‌الله کــه در جــوانمـــردی
چون علی نیست در جهان فردی

شمع خامـوش کرد مظهر هو
تا که مهمان خجل نگردد از او

ای وجودت همـه جوانمـردی
کـرده بـا اهـل درد هم‌دردی

حق ز روی تو پرده‌ها انداخت
جز محمّد کسی تو را نشناخت

درد عالـم گـواه هـم‌دردیـت
هـل‌اتـی قصـۀ جوانمـردیت

جان پاک رسول در تن توست
دست پیغمبران به دامن توست

این تویی ای به نفس خویش امیر
که به دشمن عطا کنی شمشیر

روز در رزم، خشـم طـوفـانی
شب ز اشـک یتیـم، لـرزانی

روز، بر اوج تخت عزت و جاه
دل شب هم‌سخن شوی با چاه

روز، شیــرخـدا بـه پیکـاری
شب بـه بیمارهـا پـرستـاری

روز، قلب سپـاه را زده چاک
شب نهی روی بندگی بر خاک

روز، سلطـان آفتــاب استی
شب که آیـد ابوتـراب استی

پشت دینی و جوشنت بی‌پشت
در ز خیبـر گرفتـه با انگشت

آسمـان داغـدار تـاب و تبت
مرغ شب کشتـۀ نمـاز شبت

تو همان نفس احمدی مولا!
هم علی هـم محمّدی مولا!

تــو امامــی امــام قرآنــی
پـای تــا سـر تمـام قرآنـی

دست تو دست اقتدار خداست
ذوالفقار تو ذوالفقـار خداست

تو بـه محشـر زمامـداری تو
تو قسیـم بهشت و نـاری تو

ای همــه انبیــا مسلمـانت
خلد، مشتـاق روی سلمـانت

گـه بـه مسنـد گهـی بیابانی
تـو کشـاورز یـا کـه سلطانی؟

تیغ در دست و بیل بـر دوشت
عقل گردیده محو و مدهوشت

تـو خداونـد را ولــی هستـی
هر که هستی همان علی هستی

 گرچـه «میثم» تو را ثنا خواند
کیستـی؟ کسیتـی؟ نمـی‌داند

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 تا در اوصاف امیرالمؤمنین آید به کار
نه قلم را اقتدار و نه زبان را اختیار

مظهر حق شیر حق مرآت حق میزان حق
کشور حق را مدیر و لشگر حق را مدار

گو که بنویسند جّن و انس وصفش را مدام
نیست ممکن وصف مولا را یکی از صد هزار

قصّه جانبازی آن جان شیرین رسول
جان شیرین می دهد بر تن برادر گوش دار

کافران دادند با هم دست از هر طایفه
بهر قتل خواجۀ لولاک در یک شام تار

گفت پیغمبر به شیر حق امیر المؤمنین
کی نبی شیرین ای ولیّ کردگار

کافران بر قتل من با یکدیگر بستند عهد
باید امشب جای من در بسترم گیری قرار

گفت حیدر ای دو صد جان علی قربان تو
این تو، این جان علی، این تیغ خصم نابکار

جان پاک تو سلامت جان من بادا فدات
گو ببارد تیغ و تیرم از یمین و از یسار

خفت آن شب مرتضی در بستر ختم رسل
گشت پیغمبر دل شب در بیابان رهسپار

ناگهان بوبکر آمد بر سر راه نبی
در درون آن شب تاریک دور از انتظار

چشم پیغمبر چو بروی در سر راه افتاد
برد همره تا نگردد راز پنهان آشکار

نفس خود را جای خود در بستر خود جای داد
خصم خود را ناگزیر آورد سوی کوهسار

آنکه جای مصطفی خوابید باشد جانشین
و آنکه یار غار او شد، به که بنشیند به غار

با نبی در غار بودن کی کرامت می شود
جان به راه یار دادن عزّت است و افتخار

این تعصّب نیست انصاف است لختی گوش کن
فرق بسیار است بین یار غار و یار یار

او به لا تحزن ز فعل خویشتن گردید منع
این به مرضات اللّهش گوید ثنا پروردگار

او ز بیم جان فراری بود از میدان جنگ
این به دور مصطفی گردید روز کارزار

او اقیلونی سرود این بر سلونی لب گشود
او سراپا عجز بود این پای تا سر اقتدار

او ز خیبر شد  فراری این در از خیبر گرفت
فرق دارد فرق، مرد جنگ با مرد فرار

هر نفس در بستر ختم رسل بهر علی
بود بیش از طاعت کونین اجرش در شمار

ذات حق آن شب به جبراییل و میکاییل گفت
کسی کند جان از شما در راه یکدیگر نثار؟

هر دو ماندند از جواب و سر به زیر انداختند
هر دو ساکت هر دو گردیدند از حقّ شرمسار

پس خطاب آمد که بگشایید چشمی بر زمین
بذل جان شیر حق بینید در این شام تار

خفته بهر بذل جان در بستر ختم رسل
گشته محو این همه ایثار چشم روزگار

ای وجودت شمع جمع آفرینش یا علی
وی خزان زندگی را نام دلجویت بهار

با سر انگشت تو مهر و مه کند در چرخ سیر
بر تماشای تو می گردند این لیل و نهار

گو برد حقّ تو را صد تن به جای آن سه تن
آنچه ز آن تو است، آن تو است ای جان را قرار

چه شوی مسند نشین و چه شوی خانه نشین
تو امامیّ و امامت از تو دارد اعتبار

بانگ جبریل از اُحد آید به گوش جان که گفت
لافتی الاّ علی لا سیف الاّ ذوالفقار

لب نمی بندد ز اوصاف تو «میثم» یا علی
گرفتند در زیر تیغ و گر رود بر اوج دار

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 من دل به دو چشم یار دارم
با ساغر و می چه کار دارم

هم بار فراق را کشیدم
هم دیده ی اشکبار دارم

کارم به فراق بی قراریست
با یار چنین قرار دارم

هر فصل خزان که آید از راه
با یاد رخش بهار دارم

بگذار که زار زار گریم
من گریۀ انتظار دارم

گر پای نهم به چشم خورشید
بی روی تو شام تار دارم

ای وای به درد بی دوایم
من درد فراق یار دارم

هر غصّه و درد را حسابی است
من غصّۀ بی شمار دارم

از حسن ثواب دست خالی
وز کوه گناه بار دارم

هر کس زده چنگ خود به تاری
من دامن هشت و چار دارم

از تیغ حوادث چه باک است
من صاحب ذوالفقار دارم

از آتش عشق او هماره
در سینۀ خود شرار دارم

خاک کف پای اهلبیتم
ینجاست که اعتبار دارم

من «میثم» خاندان وحیم
تا حشر همین شعار دارم

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 آنکه را بهر ولا ما انتخابش می کنیم
اول از جام بلا مست و خرابش می کنیم

جان اگر جان گشت با برقی به نارش می کنیم
دل اگر دل بود با یک شعله آبش می کنیم

قطره، دریایی چو شد دریا خطابش می کنند
هر که با ما بود از خود حسابش می کنیم

بنده هر جا میگریزد ما بدنبالش رویم
بار دیگر خوانده عبد خود خطابش می کنیم

گر گنه کاری بیاید بر در غفران ما
هیچ کس جز ما ندارد کی جوابش می کنیم

بندۀ مومن بکانون بلا همچون گلیست
ما بنار خویش جوشانده گلابش می کنیم

آنکه رو با اشگ خجلت می نهد در کوی ما
گر گناه آرد مبدل بر ثوابش می کنیم

هر که شد مشتاق ما تا سر کسد از جیب ما
گام اول خاک پای بوترابش می کنیم

با تولای امیرالمؤمنین در کوی ما
«میثم» ار سنگی بیاری، دُرّ نابش می کنیم

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 فروزندۀ بزم جان ها علی (ع)
امیر و بزرگ جهان ها علی (ع)

به بی انتها ملک پروردگار
امام تمام زمان ها علی (ع)

زداغ محبت بدل های پاک
زده نقش و دارد نشان ها علی (ع)

به هر جا که جمعند مردان حق
در آن جاست ورد زبان ها علی (ع)

به افلاک، افلاکیان را همه
بود نَقل و نُقل بیان ها علی (ع)

همه آفرینش پر از نام اوست
زمین ها علی آسمان ها علی (ع)

فروزندۀ دین به عماق کفر
بهار آفرین در خزان ها علی (ع)

از آن است چرخ و فلک را نظام
که بنوشته بر کهکشان ها علی (ع)

به بستان نظم و به گلزار نثر
بود حاصل باغبان ها علی (ع)

به میدان مردی و مردانگی
بود نعره قهرمان ها علی (ع)

در آن جا که نتوان برد وهم راه
توان داده بر ناتوان ها علی (ع)

خدا راست دست و ندارم عجب
که بخشد به تن ها روان ها علی (ع)

چه گویم به وصفش که بالاتر است
مقامش زوصف و گمان ها علی (ع)

خدا را محاط است امام محیط
بود در زمان و مکان ها علی (ع)

جهان را چه گنجایش جود اوست
که بخشد بجودی جهان ها علی (ع)

به بزمی که تنها چراغش دل است
بود نکتۀ نکته دان ها علی (ع)

به باغی که جان چار دیوار اوست
بود حاصل باغبان ها علی (ع)

دل من چه لایق که بسپارمش
که دل برده از دل ستان ها علی (ع)

همه داستانهای قرآن بخوان
بود روح این داستان ها علی (ع)

کسی را که خالق بود مدح گو
چه گویند مخلوق در وصف او

علی (ع) ای که نشناختت جز خدا
علی (ع) ای تو را جان هستی فدا

علی (ع) ای به شهر قدم آفتاب
علی (ع) ای به ملک عدم رهنما

علی (ع) ای به پایت جبین وجود
علی (ع) ای به دستت خدا را لِوا

علی (ع) ای کرم کرده بر خصم خویش
علی (ع) ای ستم دیده از آشنا

علی (ع) ای وجودت همه عدل محض
علی (ع) ای جمالت همه حق نما

ندانم که هستی که هستی بگو
که هستی که نشناخت هستی تو را؟

که هستی که دشمن امیدش بتواست؟
که سهتی که کردی به قاتل عطا؟

تو کی آمدی در کجا زیستی؟
تو کی بوده ای بوده ای در کجا؟

کجا جبرئیل از تو آموخت درس؟
کجا با تو میکال شد آشنا؟

که بودی تو ای ابتدای نهان؟
که هستی توای مرد بی انتها؟

که هستی تو ای اولیا را پدر؟
که هستی تو ای رهبر انبیاء؟

که هستی تو ای دل به عشقت اسیر؟
که هستی تو ای جان به شوقت رها؟

که هستی تو ای راز پنهان حق؟
که هستی تو ای جلوۀ کبریا؟

که هستی تو ای داور کائنات؟
که هستی تو ای یاور مصطفی؟

که هستی تو ای جامه های سخن
به قّدِ رسایت همه نارسا؟

خدا خوانمت یا بشر گویمت؟
چه گویم که نارفته باشم خطا؟

بزانو در آمد زبان و قلم
بگو کیستم تا بخوانم تو را

بگو کیستی ای سپهر کرم
بگو کیستی ای محیط سخا

تو هستی علی (ع) آن که نشناختتت
کسی جز خدا و رسول خدا

تو هستی علی (ع) آن که حق ساخته
به انگشترت آیه انمّا

مرا گشته مدح تو آوای دل
نخوانم اگر مدحتت، وای دل

تو از هر نبّی و وصی برتری
تو در جسم خود جان پیغمبری (ص)

تو با سرور انبیاء همدمی
تو بر مادر اولیا همسری

توحید را ظاهری و باطنی
تو اسلام را اول و آخری

تو اسرار دادار را مخزنی
تو بر شهر علم محمّد (ص) دری

تو بر زخم جان خوش ترین مرهمی
تو در ملک دل برترین رهبری

تو در موج بحر بلا ساحلی
تو بر کشتی آرزو لنگری

تو بر ساکنان فلک حاکمی
تو بر بی کسان زمین یاوری

تو مولود پاکیزۀ کعبه ای
تو مقتول، در خانۀ داوری

تو پیش از نزول کتاب خدا
کتاب خدا را همه از بری

تو نیران و فردوس را قاسمی
تو روز جزا ساقی کوثری

تو بعد از خدا و روسل خدا
زهر بهتر و برتری برتری

همه عبد فرمان، تو فرمانده ای
همه دیگرانند و تو دیگری

همه سایه اند و توئی آفتاب
همه ذره تو مهر جان پروری

تو سلمان و مقداد پروده ای
تو مولای عماری و بوذری

در آنجا که جز دل ندارد رهی
تو در موج دل ها بهین دلبری

در آنجا که خلوتگه کبریاست
تو با جلوه، حسن، روشنگری

بباغی که جان چار دیوار اوست
تو بر شاخۀ آرزوها بری

به سوزی که از سینه خیزد به عرش
تو هم آب هستی و هم آذری

به روز از دم تیغ با حَمله ای
شکافندۀ قلب صد لشگری

به شب در خم کوچه های خموش
بخلق تهی دست نان آوری

به هر سو که رو کردم ای ماه من
جمال تو شد مشعل راه من

علی (ع) ای زمخلوق و خالق مدام
به شخص شخیصت درود و سلام

علی (ع) ای به کویت خلایق مقیم
علی (ع) ای به قُرب خدایت مقام

علی (ع) ای کلامت روان کلیم
علی (ع) ای کلیمت فدای کلام

علی (ع) ای همه اولیا را امیر
علی (ع) ای همه اتقیاء را امام

علی (ع) ای گدای درت مرد و زن
علی (ع) ای فقیر درت خاص و عام

علی (ع) ای نبی را در شهر علم
علی (ع) ای خدا را فروغ مدام

علی (ع) ای که گاه نزول بلا
رسول خدا از تو میبرد نام

ثنای تو کار فلک روز و شب
مدیح تو شغل ملک صبح و شام

زفیض تو ارض و سما را حیات
به یمن تو چرخ و فلک را نظام

به دام تو دلها سراسر اسیر
به جام تو جان ها همه تشنه کام

به مهر تو باید رکوع و سجود
به حّب تو زیبد قعود و قیام

صفا از تو آورد سعی و صفا
شرف از تو بگرفت بیت الحرام

خدا گفته وصف تو با افتخار
نبی برده نام تو با احترام

سرور دو گیتی بلای دو کون
برای محبت حلال و حرام

سرودیم و خواندیم و گفتیم لیک
نکردیم سطری زوصفت تمام

به هر وسی هستی نمودیم روی
به هر جای عالم نهادیم گام

جمال تو دیدیم در هر نظر
حضور تو بودیم در هر مقام

صفای تو می داد بر دل فروغ
شمیم تو می گشت عطر مشام

به پروردگار توانای پاک
به ارواح پیغمبران کرام

به فرقان احمد، به ایمان تو
به زهرای اطهر علیها سلام

به جسم حسین و به جان حسن
به کلثوم و زینب به آن نه امام

به فریاد رزمندگان احد
که با خونشان حق بود مستدام

که بی مهر تو طاعت و بندگی
بود روز محشر سرافکندگی

علی (ع) ای به پای تو سر داشتن
مرا بهتر از جان به برداشتن

علی (ع) ای که خاک درت را سزد
زعطر جنان دوست تر داشتن

علی (ع) ای که باید به تیغ غمت
سر و دست و جان را سپر داشتن

علی (ع) ای که بر قنبرت کوچک است
بزرگی به جن و بشر داشتن

علی (ع) ای که نتوان همه کائنات
به وصف تو سطری زبر داشتن

علی (ع) ای که بوده است فخر رسل
به وصف تو در لب گهر داشتن

مرا کوه آتش گرفتن به بر
مرا سیل خون در بصر داشتن

مرا تیغ دشمن به سر داشتن
شب تیره از برق آه درون

به محفل چراغ سحر داشتن
به دست خسان چشم و دل دوختن

زاشک و زخون سیم و زر داشتن
فتادن به دریای جوشان تیر

تلاطم به قعر سقر داشتن
در آغاز بی مادری اشک سرخ

به رخ در عزای پدر داشتن
به دریا، دم جان سپردن زدور

به حسرت به کشتی نظر داشتن
به دام ستمگر همانند صبر

زتیر بلا بال و پر داشتن
شب تیره بی رهنما پای لنگ

دوان سیر کوه و کمر داشتن
به آتش چو آهن همی سوختن

به گردن چو هیزم تبر داشتن
همه کوه ها را کشیدن به دوش

همه تیغ ها بر جگر داشتن
همه لحظه ها تن زآتش افروختن

همه عمر بر جان شرر داشتن
از آن به که یک لحظه دست ولا

زدامان مهر تو بر داشتن
من و دل بریدن زمهر علی (ع)

من و دیده سوی دگر داشتن
طرفدار حق را نشاید به دل

سخن های باطل اثر داشتن
به کوری دشمن علی (ع) دوستم
بود مهر او در رگ و پوستم

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 فرمانروای دو عالم ساقی کوثر علی جان
روی خدا پشت احمد جان پیمبر علی جان

هم اول الاولین را شخص تو مخلوق اول
هم آخر الاخرین را موجود آخر علی جان

ای گفته با امر حق کُن خالق ولی در تُعیُّین
ذات خدا صادر کل شخص تو مصدر علی جان

خلقت به دست خدا شد لکن تو دست خدائی
ای چشم و گوش الهی ای دست داور علی جان

ممدوح حق در غدیری ختم رسل را وزیری
از صبح خلقت امیری تا شام محشر علی جان

این نیست مدحت که گویم سردار بدر و حنینی
قدر تو ظاهر نگردد با فتح خیبر علی جان

خورشید، با پنجۀ تو از راه خود باز گردد
دست خدا را چه باشد یک کندن در علی جان

گر صف ببندند روزی عالم به یک سو تو یک سو
تنها تو حقی و عالم باطل سراسر علی جان

خشم تو کُّلِ جهنّم، مهرت تمام بهشت است
بغض تو زقّوم دوزخ حبّ تو کوثر علی جان

فرمود با تو محمّد گر حّد وصف تو گویم
درباره ات خلق عالم گردند کافر علی جان

ای ذات تو حق مطلق حق با تو، تو نیز با حق
وی قیام قیامت حق را تو محور علی جان

تنها توئی ساحل من مهرت درون دل من
آمیخته با گل من چون شیر و شکر علی جان

ترسم به اوج جلالت گر دست یابند روزی
یکباره گردند کافر سلمان و بوذر علی جان

زهرا تو و توبتولی نفس نفیس رسولی
نبود عجب گر محمّد (ص) خواندت برادر علی جان

غیر تو کی بت شکسته با دست قدرت به کعبه
جز تو که بنهاده پا بر دوش پیمبر علی جان

این ملک بی انتهایش این زمرۀ انبیایش
در کل خلقت ندارد حق از تو بهتر علی جان

در عز و جاه و جلالت در وصف فضل و کمالت
این بس که شد کشتۀ تو زهرای اطهر علی جان

بی تو عبادت حرامم در قعر آتش مقامم
باشد قعود و قیامم چون نخل بی بر علی جان

در خلوت حّی سر مد آن جا که درو هم ناید
با جام وحدت محمّد (ص) زد با تو ساغر علی جان

حق تا به حقّش برد پی گرد تو ره میکند طی
تا با تو سازد به هر گام خود را برابر علی جان

هم قبلۀ قبله ای تو هم کعبۀ کعبه ای تو
هم آفتاب منائی هم ماه مشعر علی جان

قابل نگردد به وصفت لایق نباشد به مدحت
گیرم به پایت فشاند جبریل گوهر علی جان

عیسی بن مریم به گردون موسی بن عمران به سینا
بردند در آستانت حسرت به قنبر علی جان

وصفت به لب گوهر ما شورت به سر محشر ما
مهر تو در پیکر ما روح مطهر علی جان

ای آیت ذوالجلالی تنها تو مولی الموالی
از دورۀ خردسالی نام تو حیدر علی جان

جائی که ذات تو باشد ممسوس در ذات ذوالمن
بوبکر و تو وای بر من الله اکبر علی جان

بعد از پیمبر خلافت حق تو کیبود حتی
گر انبیاء بعد احمد بودند یکسر علی جان

آخر کجا پای هشته بوزینه جای فرشته
جان محمّد کجا و خصم ستمگر علی جان

ای بیت حق بارگاهت ای دل اسیر نگاهت
تا چند دربارگاهت روحم زند پر علی جان

من جسم بی جان و  جانم گشته مقیم حریمت
شاید نگاهش بداری همچون کبوتر علی جان

من کیستم (میثم) تو مداح تو بادم تو
مشتاق دار غم تو این جان و این سر علی جان

عبدی در این آستانم خاری از این بوستانم
بشمار از دوستانم فردای محشر علی جان

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

زخورشید گردون فراتر منم من
که خاک کف پای حیدر منم من

سزد گر ملک لب گشاید به مدحم
که مداح مولای قنبر منم من

علی (ع) آن که گر پرسی از وی که هستی
بگوید که ساقی کوثر منم من

نگهبان دین دست حق روح قرآن
رسول خدا را برادر منم من

مسیحا شود زنده با یک نگاهم
که جان عزیز پیمبر (ص) منم من

به دریای طوفانی دهر کشتی
به کشتی توحید لنگر منم من

به پیغمبران رهنما در بلاها
به ختم رسل یار و یاور منم من

چه بالاتر از این چه نیکوتر از این
که همتای زهرای (س) اطهر منم من

علی (ع) جان احمد علی (ع) کفو زهرا
علی (ع) باب شبّیر و شبّر منم من

علی (ع) نوح ایمان علی (ع) روح قرآن
علی (ع) صاحب سِرّ داور منم من

علی (ع) قطب عالم علی (ع) محور حق
علی (ع) پیر جبریل پرور منم من

علی (ع) شیر و شمشیر و دست الهی
علی (ع) فاتح بدر و خیبر منم من

علی (ع) حجت و هادی و پیرو مرشد
علی (ع) میر و سالار و سرور منم من

کجا می گریزند از دامن من
بیایید مولا و رهبر منم من

امامی که از خشم دوزخ رهاند
شما را به فردای محشر منم من

امیری که در جنگ های پیاپی
نبی گفت مدحش مکرر منم من

چراغی که شب های تاریک سوزد
به ویرانه های محقر منم من

دلیری که از ناله دردمندی
بلرزد وجودش سراسر منم من

کریمی که در جنگ شمشیر خود را
ببخشد به خصم ستمگر منم من

عزیزی که در تلخکامی نبی را
بود جان شیرین به پیکر منم من

به صحرا بگوئید من ابر و بادم
به دریا بگوئید گوهر منم من

به گیتی بگوئید من رهنمایم
به گردون بگوئید محور منم من

به آخر بگوئید اول علی (ع) بود
به اول بگوئید آخر منم من

به مظلوم گوئید من یار مظلوم
به ظالم بگوئید حیدر منم من

ولیِّ خداوند، مولود کعبه
که بخشید بر کعبه زیور منم من

مطاف حرم روح حج رکن ارکان
صفای صفا روح مشعر منم من

به من می سزد اقتدار خدایی
که عبد خداوند مظهر منم من

رفیق شفیق فقیران کوفه
ولی الله دادگستر منم من

امامی که ایتام ویران نشین را
بگیرد چو فرزند در بر منم من

شهیدی که گردیده گلگون زخونش
مصلی و محرای و منبر منم من

کشاورز صحرا، چراغ خرابه
امیر و خداوند کشور منم من

زمضمون شیرین در این باغ (میثم)
به نخل تو آنکو دهد بر منم من

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 کیست وصیّ نبی آنکه ولّی خداست
کیست ولیّ خدا او علی مرتضاست

کیست وصیّ نبی بن عم و داماد او
علی که میلاد او در حرم کبریاست

کیست وصیّ نبی آنکه کنار نبی
نغمۀ وحیش به گوش در دل غار حراست

کیست وصیّ نبی لحم و دم مصطفی
علی که مدّاح او خواجۀ هر دو سراست

کیست وصیّ نبی نفس نفیس رسول
باب حسین و حسن شوهر خیر النّساست

کیست وصیّ نبی آنکه به میدان جنگ
تیغش مرحب فکن، دستش خیبر گشاست

کیست وصیّ نبی آنکه به حفظ رسول
سینه سپر در آُحد پیش هجوم بلاست

کیست وصیّ نبی آنکه کتاب خدا
سوره به سوره همه منقبتش را گواست

کیست وصیّ نبی آنکه مقامش فزون
بعد رسول خدا از همۀ انبیاست

کیست وصیّ نبی شیر خدا پشت حق
آنکه به تیغ کجش قامت دین گشت راست

علی که در قول و فعل دست و زبان حق است
علی که لحم و دمش لحم و دم مصطفاست

آنکه بجز وصف او هر چه بگویی غلط
آنکه به جز مدح او هر چه بخوانی خطاست

کیست وصیّ نبی آنکه به خُمّ غدیر
به آیۀ بلّغش خدا مدیحت سراست

به امر جان آفرینگفت رسول امین
الا الامؤمنین علی امام شماست

علی است فرقان و قدر علی است یاسین و نور
علی بود حا و میم علی همان طا و هاست

علی رکوع و سجود علی قیام و قعود
علی است تکبیر و حمد علی سلام و دعاست

علی ولّی قدیر علی بشیر النّذیر
علی علّی کبیر علی سراج الهداست

علی است آن جنگجو که در صف رزم او
بر لب روح القدس زمزمۀ لافتی است

علی است جان جهان علی است سرّ نهان
امامت او عیان به آیۀ انّماست

علی صفای صفا علی دعای دعا
علی حیات حیات علی بقای بقاست

علی است فصل الخطاب علی است علم الکتاب
خطاب را ابتدا کتاب را انتهاست

علی است بنیان حق علی است عنوان حق
علی است میزان حق علی به حق رهنماست

خدیو گردون خدم امام ثابت قدم
کریم صاحب کرم امیر صاحب لواست

زمان اگر بود بود علی امام زمان
جهان اگر هست باز علیش فرمان رواست

اگر کند او کرم نگین شاهی است کم
اگر کند او عطا ثنای او هل اتاست

عشق علی مشتعل در نفس اهل دل
ذکر علی متّصل بر لب اهل دعاست

سرود مدحش به لب فروغ حسنش به دل
برات مهرش به کف لوای حمدش به پاست

جدا شده از خدا جدا شده از کتاب
جدا شده از رسول هر که ز حیدر جداست

بدون مهر علی هر آنچه طاعت، هدر
سوای حبّ علی تمام ایمان هباست

بهشت بی او جحیم، جحیم با او بهشت
قضا به امرش قدر، قدر به حکمش قضاست

بهار مهر علی است قهر اگر آتش است
اسیر زهد علی است نفس اگر اژدهاست

گفتارش دلستان رفتارش دلنشین
رخسارش دلفروز دیدارش دلرباست

اگر به فرض محال بود خدا را شریک
می گفتم با همه علی شریک خداست

پناه بردم به هو، چگونه عبدی است او
که قامت بندگی به محضر او دوتاست

کلام هر چه دُراست به وصف او نادرست
سخن هر آنچه رسا به مدح او نارساست

من و ولای علی سرم فدای علی
که خاک پای علی به دیده ام توتیاست

علی به جانم شکیب علی به قلبم حبیب
علی به زخمم طبیب علی به دردم دواست

سلام بر دیده ای که جز علی را ندید
درود بر آن دلی که جز علی را نخواست

سیاه رویم ولی دلم بود منجلی
به دوستی علی مس وجودم طلاست

به یک رویم ولی دلم بود منجلی
به دوستی علی مس وجودم طلاست

به یک زبان چون توان سرود مدح علی
وجود «میثم» همه زبان مدح و ثناست

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 یا علی عبد شرمسار توام
هر که ام زائر مزار توام

آنچه یک عمر آرزو کردم
در حریمت به دست آوردم

جنّت من دیار تو است علی
کعبۀ من مزار تو است علی

گر نهند آفتاب را به کفم
نیست مانند سایۀ نجفم

سالها دُّر ز دیدگان سفتم
همۀ عمر یا علی گفتم

سنگ بودم که گوهرم کردند
زائر قبر حیدرم کردند

یا علی یا علی گنه کارم
روز محشر فقط تو را دارم

تو حیات من و ممات منی
حجّ من صوم من صلاةِ منی

جنّت من به خاک تربت تو است
اشک چشمم نثار غربت تو است

به تجلاّی تو درخشیدم
با ولای تو شیر نوشیدم

شیر من کوثر ولای تو بود
ذکر لالائیم ثنای تو بود

تا زبان را به حرف بگشادم
پدرم داد یا علی یادم

تا که طفلی دو ساله گردیدم
تاب برخواستن به خود دیدم

شاد بابا ز نوش خندم کرد
یا علی گفت تا بلندم کرد

 مدح  امیرالمؤمنین علیه السلام
نخستین نقش عالم یا علی بود

تمام اسم اعظم یا علی بود
ملایک را پس از ذکر خداوند

ز هر ذکری مقدّم یا علی بود
چو جان در پیکر آدم دمیدند

هماندم ذکر آدم یا علی بود
از آن شد بر خلیل آتش گلستان

که ذکر او دمادم یا علی بود
اگر آن بت شکن بر کف تبر داشت

همان نقش تبر هم یا علی بود
عصا در دست موسی یا علی گفت

دم عیسی ابن مریم یا علی گفت
از آن شد بطن ماهی جای یونس

که ذکرش در دل یم یا علی بود
به چاه و تخت شاهی ذکر یوسف

چه در شادی چه در غم یا علی بود
اگر موسی کلیم الله گردید

کلام او مسلّم یا علی بود
دعای حاجیان بر گرد کعبه

صدای آب زمزم یا علی بود
به بام آسمان از صبح آغاز

فلک را نقش پرچم یا علی بود
چو هنگام ولادت گریه کردم

به صورت نقش اشکم یا علی بود
کجا می سوخت شیطان گر ندایش

در اعماق جهنّم یا علی بود
نمی شد خلق دوزخ گر ز آغاز

ندای خلق عالم یا علی بود
ز بسم الله تفسیرش عیان است

که قرآن مجسّم یا علی بود
از اوّل تا به آخر هر چه خواندیم
تمام نخل «میثم» یا علی بود

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 من کی ام حبل المتینم من کی ام حق الیقینم
من کی ام باب المرادم من کیم فتح المبینم

من کی ام کهف امانم من کی ام حصن حصینم
من کی ام شیرین کلامم من کی ام شور آفرینم

من کی ام مهر سپهرم من کی ام ماه زمینم
من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

من کیم من نار و نورم من کیم من عشق و شورم
من کیم عیسی و چرخم من کیم موسی و طورم

من کیم پیدا و پنهان من کیم نزدیک و دورم
من کیم من عرش و فرش من کیم من خلد و حورم

من کیم من اصل و فرعم من کیم من ماهُ و تینم
من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

من کی ام دریای جودم من کی ام پیر و جودم
من کی ام جان رکوعم من کی ام روح سجودم

من کی ام سر قیامم من کی ام رمز قعودم
من کیم ایمان و دینم من کیم غیب و شهودم

من کی ام آغاز و پایان من کی ام یار و معینم
من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

من کیم من ذوالجلالم من کیم من ذوالکمالم
من کی ام با اهل دردم من کی ام در اهل حالم

من کی ام جان رسولم من کی ام جانان عالم
من کی ام مولای قنبر من کی ام پیر بلالم

من کی ام مسکین نوازم من کی ام ویران نشینم
من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

من کی ام در آسمانم من کی ام در کهکشانم
من کیم پیدا چو جسمم من کیم پنهان چو جانم

من کی ام بالای وهمم من کی ام فوق بیانم
من کی ام روح وجودم من کی ام جان جهانم

من کی ام سر تا به پا معراج رب العالمینم
من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

من کی ام خیرالعباد من کی ام روح الفؤادم
من کی ام دارالسلامم من کی ام باب المرادم

من کیم لطف و لطیفم من کیم جود و جوادم
من کی ام عبدالودودم من کی ام رب الودادم

من کی ام عین الحیاتم من کی ام حق الیقینم
من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

من کی ام جان جهان ها من کی ام جانان جان ها
من کی ام کهف امان ها من کی ام غوث زمان ها

من کی ام نور عیان ها من کی ام س نهان ها
من کی ام ماه مکان ها در زمین و آسمان ها

من کی ام ممدوح خلق اولین و آخرینم
من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

من کیم فصل الفصولم من کیم اصل الاصولم
من کی ام باب الائمه من کی ام صهر رسولم

من کی ام مرد دو عالم من کی ام زوج بتولم
من کی ام بحر معارف من کی ام کنز عقولم

من کی ام دانا به هر کس در جنان و در جنینم
من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

من کی ام رکن و مقامم من کی ام بیت الحرامم
من کی ام دوم فروغم من کی ام اوّل امامم

من کی ام صحرا مقیمم من کی ام گردون مقامم
من کتابم من خطابم من جهادم من قیامم

من بصیرٌ بالعبادم من هدیً لِلمُتَّقینَم
من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

من کی ام خضر حیاتم من کی ام باب النجاتم
من کی ام روح صفاتم من کی ام انوار ذاتم

من کیم صوم و صلاتم من کیم حج و زکاتم
من کی ام شویندۀ لوح تمام سیئاتم

من امید هر گنه کاری به روز واپسینم
من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

من کی ام من باء بسم الله رحمن الرحیمم
من کی ام معنای یاسین رمز قرآن الحکیمم

من کی ام بعد از نبی تنها صراط مستقیمم
من کی ام خیر کثیرم من کی ام فوز عظبمم

من کی ام دست توانای خدا در آستینم
من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

ن حکیمم من کریمم من علیمم من زعیمم
من سمیعم من بصیرم من کبیرم من عظیمم

من حیاتم من مماتم من سلامم من سلیمم
من خلیلم من مسیحم من ذبیحم من کلیمم

من سپهرم من نجومم من امانم من امینم
من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 فصل بهار آمد و صوت هزارها
آید بگوش جان زدل لاله زارها

کی دوست سبز شو تو هم از نکهت بهار
لبخند زن چو گل بسر شاخسارها

سر سبز شو زفیض بهار و بپای خیز
همچون نهال گل بلب جویبارها

اعجاز بین که از نفس صبحدم شده
دامان باغ چون دل شب زنده دارها

سوسن دهان گشوده به تبریک سال نو
نرگس بخنده دل برد از رهگذارها

هر برگ لاله آینۀ روی کبریاست
در آن توان جمال خدا دید بارها

بخشد گل بنفشه به گلزار نور سبز
چون تاج گوهری بسر شهریارها

دامان باغ با همه سبزی و خرمی
از ژاله سرخ گشته چو روی نگارها

دست نسیم ناز چمن میکشد بباغ
یا شانه میزنند بگیسوی یارها

یکسال شد خزان درون را کنی بهار؟
ای پشت سر نهاده خزان و بهارها

هر روز تو طلیعه نوروز بود و تو
بودی چو نقش کهنه به روی جدارها

وقت شکفتن است چو گل بشکف ای عزیز
در باغ گل مباش همانند خارها

مانند گل درون و برون را بهار کن
ور نه زمانه دیده بسی گلعذارها

چون کاروانیان که کنند از برت عبور
بگذشته است و میگذرد روزگارها

داری هزارها پر پرواز تا خدا
بیرون بیا زقافله نی سوارها

دست و لا بدا من شیر خدا بزن
تا پا نهی باوج همه اقتدارها

نفس نبی ولی خدا کفو فاطمه
گردونه دار گردش لیل و نهارها

عبد خدا خدای دو عالم که داده است
توحید را زبندگیش اعتبارها

مهر حلال زادگی خلق مهر اوست
تا حشر بین طایفه ها و تبارها

بگشای گوش هوش نگفتم علی خداست
گفتم خدای داده باو اختیارها

او نیز بنده ایست خداوندگار را
کش بنده اند خیل خداوند گارها

بالله اگر دهد نفسش فیض بر جحیم
روید هماره لاله زاعماق نارها

نبود عجب زهمدمی خار راه او
گل سبز گردد از دل سرخ شرارها

رضوان کشیده ناز بلالش ببذل جان
جنت کند بقنبر او افتخارها

با بغض او لبی که بگوید مدام ذکر
ناپاک تر بود زلب میگسارها

یک خردل از محبت او را نمیدهم
بخشند اگر چه کوه طلایم هزارها

در سینه آن دلی که بود خالی از علی
دل نیست مرده ایست درون مزارها

حُبَّش دهد امید بهر فرد ناامید
مهرش بود قرار دل بی قرارها

پویند راه قنبر او ره روان عشق
بوشند پای میثم او سربدارها

یا مظهر العجائب یا مرتضی علی
ای رویت آفتاب تمام مدارها

بی مدح تو ترانه شادی بگوش من
غمگین تر است از نفس سوگوارها

گر آسمان صحیفه شود نخل ها قلم
با دست خلق پر شود آن صفحه بارها

یک صفحه از کتاب کمال تو نیست، نیست
ای فضل تو برون زحدود و شمارها

آن دو که ادعای مقام تو داشتند
قنبر زهم کلامیشان داشت عارها

هر غزوه ای که گشت بپا روزگار دید
از تو نبردها و از آنان فرارها

این از عنایت تو بود یا علی که من
یک عمر داده ام بمدیحت شعارها

نوشی که بی ولای تو بکام من
بالله بود گزنده تر از نیش مارها

تا وقت احتضار نهی پا به دیده ام
ای کاش بود هر نفسم احتضارها

از چشمه ولایت تو آب میخورد
روید زنخل (میثم) اگر برگ و بارها

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 بازوی کردگار، علی بود و بس، علی (ع)
سردار نامدار، علی بود و بس، علی (ع)

فردی که گشت گرد نبی بین دشمنان
با زخم بی شمار، علی بود و بس، علی (ع)

مردی که جبرئیل زسوی خدا بر او
آورد ذوالفقار، علی بود و بس، علی (ع)

در لیله المبیت به جای نبی که خفت
تا جان کند نثار، علی بود و بس، علی (ع)

شیری که روبهان همه از بیم تیغ او
گفتند الفرار ، علی بود و بس، علی (ع)

مرد افکنی که خواند رسولش تمام دین
در روز کارزار ، علی بود و بس، علی (ع)

آن کو به نص انفسنا جان احمدش
فرمود کردگار ، علی بود و بس، علی (ع)

آن بت شکن که بر سر دست نبی شکست
بت ها خلیل وار ، علی بود و بس، علی (ع)

آنکس که مصطفی به غدیرش امام خواند
در بین صد هزار ، علی بود و بس، علی (ع)

آن عاشقی که در دل شب گرد نخل ها
بگریست زار زار ، علی بود و بس، علی (ع)

کوهی که در برابر یک ناله یتیم
میگشت بی قرار، علی بود و بس، علی (ع)

آنکو به پایداری و صبر و شهامتش
دین گشت پایدار ، علی بود و بس، علی (ع)

حقّی که حقّ به دو روی و، وی به دور حق
گشتند چون دو یار ، علی بود و بس، علی (ع)

مردی که استخوان به گلو بهر حفظ دین
در دیده داشت خار ، علی بود و بس، علی (ع)

سیف اللهی که شخص رسول خدا بر او
میکرد افتخار ، علی بود و بس، علی (ع)

وجه اللهی که در دل شب رخ به خاک سود
با چشم اشکبار ، علی بود و بس، علی (ع)

عین اللهی که هر چه نبی دیده بود او
میدید آشکار ، علی بود و بس، علی (ع)

رزم آوری که دشمن او از کرامتش
گردید شرمسار ، علی بود و بس، علی (ع)

مولود کعبه کز قدم خویش کعبه را
بخشید اعتبار ، علی بود و بس، علی (ع)

آنکو که شد ولایتش از جانب خدا
محکمترین حصار، علی بود و بس، علی (ع)

آنکو که قاتلش به عنایات و رحمتش
بودی امیدوار ، علی بود و بس، علی (ع)

عرشی که چون حسین و حسن ذات کبریا
دادش دو گوشوار ، علی بود و بس، علی (ع)

مردی که در زقلعه خیبر گرفت و کند
با دست اقتدار ، علی بود و بس، علی (ع)

عبدی که دست قدرت او کرد در سپهر
خورشید را مهار ، علی بود و بس، علی (ع)

(میثم) بدین قصیدۀ خود انصاف ده بگو
دین را زمامدار، علی بود و بس، علی (ع)

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

کیستم من بنده ای از فرط عصیان شرمگینم
روز و شب باران خجلت بارد از ابر جبینم

خیزد از پرونده جرم و گناهم دود و آتش
خلق پندارند همچون لاله خلد برینم

زاغ بودم لیک در بین هزاران بوده جایم
خار بودم سالها در باغ با گل همنشینم

دانه ای از خود ندارم تا در این مزرع فشانم
هرچه است از خرمن فضل و معانی خوشه چینم

راه سخت و بار سنگین پای خسته دست خالی
مرگ بر گرد سراست و قبر دائم در کمینم

زینتی با خود ندارم اشک سرخ از دیده بارم
تا مگر رنگین ز خون دیده گردد آستینم

نه نهالم تا دهم گل ، نه گلم تا عطر بخشم
با که گویم وای برحالم که نه آنم نه اینم

خوی دیوم باشد و دستم به دامان فرشته
روی زشتم باشد و مشتاق وصل حور عینم

روز اول داشتم بخت سلیمان حیف کاخر
گشت غارت ناگهان با دست اهریمن نگینم

راه روشن لیک غافل می روم با چشم بسته
وای اگر یکباره خود را در دل دوزخ ببینم

پاسخ مثبت به شیطان داده و تسلیم نفسم
من که آوای خدا افکنده از هر سو طنینم

بار معبودا تو دانی با تمام کج روی ها  
راست گویم خادم کوی امام راستینم

گر به دوزخ پا گذارم آتسم گردد گلستان
چون به دل باشد تولای امیر المومنینم

نی عجب گر اهل محشر رامعین و یار گردم
گر بود مولا امیرالمومنین یار و معینم

شیر حق نفس محمد (ص) قائل قول سلونی
آن که حب اوست راهم آنکه مهر اوست دینم

میرسد از منبر کوفه ندای او به گوشم    
 کی تمام خلق عالم من امام العالمینم

گمرهان را رهنمایم مومنین را پیشوایم
مسلمین را مقتدایم  مصطفی را جانشینم

من علیم عالیم دانای اسرار نهانم
انجم آرای سمایم کار پرداز زمینم

قائم استم دائم استم عالم استم حاکم استم
فاضل استم و اصل استم مرشد روح الامینم

من به قرآن باء بسم الله رحمان الرحیم
مومنون و کوثر و طاها و قدر و یاوسینم

انبیا را جان جانم نفس ختم الانبیایم
اولیا را حکم رانم عبد خیر الحاکمینم

آل عمران ، مائده ، اعراف ، توبه ، هود ، نوحم
مومن و شورا و فتح و صافات و حشر و تینم

در مقام بندگی آید زمن کار خدائی
دستگیر کل خلق از اولین و آخرینم

گفته قرآن چنگ باید زد به حبل الله جمیعا
اهل عالم دست پیش آرید من حبل المتینم

من معزالمومنینم من مذل المشرکینم
من بصیرا بالعبادم  من هدی للمتقینم

روز محشر چاره پرداز و اصحاب الشمالم
پیشوا و رهبر و مولای اصحاب الیمینم

انما در شان من نازل شده ای اهل عالم
در رکوع خویشتن دادم به سائل چون نگینم

روح و مصداق الم نشرح لک صدرک منم من
ز آن که آرامش به قلب پاک ختم المرسلینم

تا قیامت گر شود تفسیر از نهج البلاغه
نیست خطی از خطوط صفحه علم الیقینم

پرچمم نصر من الله است و خود فتح قریب
در نبرد ناکسین و قاسطین و مارقینم

آستانم آسمان است و زیمن گرد نعالش
خود هم فرمان و دست حق بود در آستینم

د ردمندان را دوایم بی نوایان را نوایم
بی پناهان را پناهم بی معینان را معینم

خاک و باد و آب و آتش در پی فرمانگذاری
در شمال و در جنوب و در یسار و در یمینم

صبح خلقت بندگی آموختم خیل ملک را
باطنین نغمه ایاک نعبد نستعینم

رایت فتح الفتوحم آیت نصر خدایم
پیشتاز زاهدانم پیشوای عارفینم

باب شهر علم سرمد کفو زهرا جان احمد
شیر وشمشیر  محمد (ع) مظهر جان آفرینم

من همان شاهم که هنگام سحر با روی بسته
با فقیران هم کلامم با یتیمان همنشینم

من همان شاهم که می خندم بروی دردمندان
گرچه خود از غصه لبریز است قلب نازنینم

روز یار خلق و شب همبازی طفل یتیمم
همنشینی با فقیری را به شاهی برگزینم

من همان شاهم که بار پیرزن گیرم به دوش
چون تنور او بود در دل شرار آتشینم

گر ببینم اشک غم می ریزد ازچشم یتیمی
میرود تا عرش اعلا آه از قلب حزینم

گرچه هستی رو سیه (میثم) به اجراین قصیده
دستگیر و شافع و یارت به روز واپسینم

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 خرد را یافتم گفتم علی (ع) کیست
بگفت آنکس که وصفش حد کس نیست

علی (ع)حسینست در آئینه غیب
که وصفش از زبان ما بود عیب

علی (ع) ویران نشین عرش پیماست
از این پایین تر از آن نیز بالاست

گه از اوج فلک بر خاک بیینش
گهی از خاک بر افلاک بینیش

نه لوح و نه سپهر و نه قلم بود
علی (ع) عبد خدا پیش از عدم بود

همه در هر زمان وصفش شنیدند
 نمی دانم ورا کی آفریدند

علی (ع) روشنگر پیش از زمان هاست   
علی (ع) خورشید آنسوی مکان هاست

علی (ع ) سری مگو در ذات معبود
علی(ع ) عبدی که پیش از بود هم بود

علی (ع ) چشم خدا دست خدا بود
خدا داند که کی بود و کجا بود

چه می گویم که میداند علی کیست ؟
علی(ع )اعجوبه ای در ملک هستی است

علی (ع ) با آن که از هر اوج بالاست
بهر کس بنگری گوید وی از ماست

علی(ع )   با حق و حق با او چو پرگار
یدور الحق علیه حیثما دار

علی (ع ) ماهی که در هر دل درخشید
بیک شب در چهل منزل درخشید

علی (ع ) هم حق بود هم محور حق
گواهی می دهد پیغمبر حق

علی (ع ) آه دل بشکسته دل هاست
علی (ع ) فریاد از عصیان خجل هاست

علی (ع ) شمعی که عمری بی صدا سوخت
چراغ عدل را در عالم افروخت

که غیر از او بقاتل شیر بخشید ؟
که جز او خصم را شمشیر بخشید ؟

شب معراج نشنیدی که احمد
در آن خلوت سرای حی سرمد

بهر جانب که چشم خویش بگشود
علی (ع ) بود و علی (ع ) بود و علی(ع )  بود

گهی بالا نشین بزم دادار
گهی ویرانه را شمع شب تار

چنان با مستمندی می شدی دوست
که میپنداشتند این مقتدا اوست

سراپا اشک بود و خنده می
نشاط کودکی را زنده می کرد

بیابان را چنان از اشک پوشید   
که هر نخلی ز چشمش آب نوشید

علی (ع ) ای سر نامعلوم هستی
علی (ع ) ای اولین مظلوم هستی

علی (ع ) ای ناشناس آفرینش
علی (ع ) ای انبیاء را از تو بینش

قلم لرزان زبان قاصر سخن پست
تهی دستم تهی دستم تهی دستم

چه گویم تا نریزد آبرویم
تو خود گو کیستی تا من بگویم

تو ابر فیض و ما دشت کویریم
تو فریاد رهائی ما اسیریم

تو شاه هر دو عالم ما گدائیم
تو دست حق و ما بی دست و پائیم

شجاعت تکیه بر تیغ تو داده
جوانمردی به پایت ایستاده

ادب تعظیم برده بوذرت را
شرف بوسیده دست قنبرت را

بزرگی بنده کوچکتر تواست
بلندی خاک مقداد در تو است

بلاغت را سخن های تو

فصاحت تکیه بر تیغ تو  داده
ولایت آب از جوی تو خورده

محبت میوه از باغ تو برده
عبادت بوسه زن بر بوریایت

شهادت خاک محراب دعایت
تو حقی و حقیقت را زعیمی

طریقت را صراط المستقیمی
تو از صبح ازل با حق نشستی

تو تا شام ابد هستی و هستی
تو ممدوح خدا در هل اتائی

تو مصداق نزول انمائی
تو در از قلعه خیبر گرفتی

تو جا بر دوش پیغمبر (ص) گرفتی
الا رنج دو عالم را خریده

الا فریادهایت ناشنیده
الا ای از رعیت دیده آزار

سخن با چاه گفته در شب تار
غمت را از شرار آه پرسم

روم در کوفه و از چاه پرسم
الا چاهی که رازت در درون خفت

بگو شبها علی (ع) با تو چه میگفت
چرا راز علی (ع) در دل نهفتی

چرا خاموش ماندی و نگفتی
کدامین گنج در گنجینه داری

برون ریز آنچه را در سینه داری
بگو تا باز دانش جان بگیرد

بگو تا تیرگی پایان بگیرد
بگو تا نور از عالم برآید
شرار از (سینه) میثم برآید

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 کیستم من غرق بحر رحمتم
دوست دار اهل بیت عصمتم

پیش از آن کاب و گلم را سختند
با تولاّشان دلم را ساختند

هر که هستم پاک یا آلوده ام
سر به خاک عصمت سوده ام

روز اول انتخابم کرده اند
ذره بودم آفتابم کرده اند

شمع گشتم آب گشتم سوختم
عشق را با شاعری آموختم

شعر من با چاه کوفه هم صداست
نالۀ نشنیدۀ شیر خداست

شعر من یک شعله در جان همه است
آهی از فریادهای فاطمه (س) است

شعر من در خلوت و در انجمن
از سر بالای نی گوید سخن

شعر من جان رسیده بر لب است
شعله ای از خطبه های زینب است

شعر من نبود حکایتهای نی
نه به ساقی کار دارد نه به می

شعر من آوای چنگ و تار نیست
با خم زلف نگارش کار نیست

هر چه هستم یا ضعیفم یا قوی
در قصیده در غزل در مثنوی

این سعادت از ازل شد قسمتم
من زبان اهل بیت عصمتم

شعر من سوزد درون هر دلیست
ناله زهرا و فریاد علیست

آه دو مظلوم تاریخ بشر
هر یکی از دیگری مظلوم تر

فاطمه از عمق جان فریاد کرد
بارها از امت استمداد کرد

خون دل از دیده در مشجد فشاند
و زپی حجت خطبه خواند

داد از انصار در بیداد خواست
اوس و خزرج را به استمداد خواست

خانه انصار را کوبید شب
هیچکس در پاسخش نگشود لب

عایشه بانگی زد و بر خاستند
در جوابس لشکری آراستند

پاسخش دادند در قول و عمل
حاصلش شد جنگ خونین جمل

ای بسا خون گشت جاری بر زمین
ریخت سرها از یسار و از یمین

عایشه چون دشمن شیر خداست
امت از هر گوشه با او هم صداست

پاسخ زهرا که یار حیدر است
قتل محسن بین دیوار و در است

کیست حیدر حُسن ذات کبریا
کیست حیدر نفس ختم الانبیا

کیست حیدر جود از او کامل شده
هل اتی در شأن او نازل شده

کیست حیدر آنکه حق را لمس کرد
با سر انگشت رد شمس کرد

کیست حیدر آنکه جان را ترک گفت
در خطر جای رسول الله خفت

کیست حیدر آنکه در حال نماز
تیر از پایش درآوردند باز

کیست حیدر آنکه در جنگ احد
یک تنه یار رسول الله شد

کیست حیدر آنکه روز کار زار
از خدا شد هدیه بر او ذوالفقار

کیست حیدر آن که ختم المرسلین
خواند روز جنگ او را کّلِ دین

کیست حیدر آنکه حق مطلق است
حق هماره با وی و وی با حق است

در شجاعت در عبادت در کمال
در فصاحت در بلاغت در جمال

در قضاوت در مروت در نبرد
بود اول  بود آخر بود فرد

کی سزد بود او شود خانه نشین
جاهلی گردد امیرالمؤمنین

خود گرفتم چشم پوشم از غدیر
چون شود نادان به عقل کل امیر

او درِ شهر علوم احمدی است
این تیمّم را نمیدانست چیست

تا به جای نور ظلمت نصب شد
حق زهرا حق حیدر غصب شد

شب پرستان شعله ها افروختند
روز روشن بیت حق را سوختند

از در بیت خداوند وَدود
جای نور علم بالا رفت دود

در غم خورشید شد عالم سیاه
ابر سیلی ماند بر رخسار ماه

شیر حق با آنکه بُد یا رهمه
گشت اجرش خانۀ بی فاطمه (س)

دست شیطان تا قیامت باز شد
ظلم و جور و حق کشی آغاز شد

حاصل این فتنه و مکر و دغل
نهروان گردید و صفین و جمل

ریخت در هم سر به سر اوضاع دین
شد معاویه امیرالمؤمنین

لشگر او فتنه ها انگیختند
خون یاران علی را ریختند

گشته پرپر، لاله های احمدی
کشته شد مظلوم، حجر بن عدی

پیش آن مرد علی مرد خدا
شد سر فرزندش از پیکر جدا

ای بسا منبر که در آن روز و شب
بر امیرالمؤمنین کردند سَب

نهروانی ها به حیدر تاختند
تا به محرابش زپا انداختندچ

دست شومی از سقیفه شد دراز
کشت حیدر را به محراب نماز

بادهای تیره از هر سو وزید
تا زمام افتاد در دست یزید

تلخ تر از زهر، کام خلق شد
شارب الخمری امام خلق شد

این شغال از آن سقیفه شد برون
زوزه از مستی کشید و ریخت خون

لعن بر آن نادرست و کج نهاد
کز همان آغاز خشت کج نهاد

آن که حق مرتضی را غصب کرد
این شقی را بر خلافت نصب کرد

آن که بخٍّ گفت و از حیدر برید
از تن فرزند زهرا سر برید

آن که محسن کشت با ضرب لگد
بر گلوی خشک اصغر تیر زد

ریسمان گردن حبل المتین
شد غل بازوی زین العابدین

تیری از شست سقیفه جست جست
آمد و بر حنجر اصغر نشست

از سقیفه شعله ها افروختند
تا حریم کربلا را سوختند

خولی و شمر و سنان و حرمله
سر به سر بودند از این سلسله

پور مرجانه اگر سفاک شد
زاده از این مادر ناپاک شد

از سقیفه حکم طغیان داده شد
صد چو حجاج بن یوسف زاده شد

بی پدرهائی که خصم حیدرند
تا ابد زائیدۀ این مادرند

ای برادر دین حق جوئی اگر
جز به سوی آل عصمت رو مبر

لاله بی فیض علی خار است و خس
دین بی مهر علی کفر است و بس

فرق بین کفر و دین از من بگیر
هست حدّش از سقیفه تا غدیر

جانشین و جان پیغمبر علیست
گر به شهر علم آئی در، علیست

خط حیدر خط اتقی الاتقیاست
راه دیگر راه اشقی الا شقیاست

(میثم) از مهر ولایت نور باش
ای غدیری از سقیفه دور باش

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

من شیعه ی توام ،تو مرا سَروَری علی
ارباب عالمی و حبیب پیمبری

خورشید از تو نور گرفته ست ماه هم
در یا پر آب از کرم توست چاه هم

کون ومکان به امر تو تکبیر می کنند
فردوس را زشوق خدا سیر میکنند

آتش به نام نامی تو سرد میشود
کودک به نام حضرتتان مرد میشود

باران به اشتیاق شما بارد از سماء
گلها معطرند ز بوی خُم شما

ای پادشاه عشق خدا را مدد نما
بر این فقیر خسته و دل زارو بی نوا

دستم بلند بهر گدایی به سویتان
قلبم دخیل بسته به زنجیر مویتان

ای مُقسم بهشت و جهنم علی علی
قلبم بُوَد به برکت نام تو منجلی

ایمان تویی به غیر حریم تو راه نیست
جان مرا به جز تو علی ،جان پناه نیست

دستم بگیر و جرعه ای از معرفت بده
از بهر درک عشق کمی ظرفیت بده

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

 مصطفی جانانِ کلِّ خلقت و جانش علی است
در حقیقت حق اگر حقّ است میزانش علی است

دل اگر بیمار گردد از علی گیرد شفا
نفس اگر آید به میدان مرد میدانش علی است

هیچ می دانی که باشد مسلم کامل عیار
آنکه در طیّ طریق آغاز و پایانش علی است

بی علی هرگز نشاید دم زدینداری زدن
کلِّ ایمان را کسی دارد که ایمانش علی است

زآن کتاب الله می بالد که از بدو نزول
هل اتی و کوثر و تطهیر و فرقانش علی است

آتش نمرود اگر چه شد گلستان بر خلیل
بر گلستانش چه حاجت کو گلستانش علی است

کشتی توحید را از حمله ی طوفان چه باک
رام شو طوفان، که این کشتی نگهبانش علی است

در کتاب آفرینش سیر کردم یافتم
صفحه و اوراق و باب و متن و عنوانش علی است

اوست آن عبدی که بر عالم خدایی می کند
ملک نامحدود حق پاینده، سلطانش علی است

با فقیر آنگونه بنشیند که نشناسد فقیر
اینکه گردیده چراغ بیت ویرانش علی است

روز بین مردم و شب در کنار نخل ها
آنکه باشد روی خندان چشم گریانش علی است

آنکه کفش خویش را در اوج قدرت وصله زد
آنکه پوشد جامه ی نو، بر غلامانش علی است

ای خوشا آن زخم بی مرهم کز او گیرد شفا
ای خوشا آن درد بی درمان که درمانش علی است

گر چه از جهل زمینی ها دلش خون بود خون
آنکه باشد آسمان در تحت فرمانش علی است

آنکه دیده از رعیّت دمبدم آزارها
آنکه دشمن هم بود ممنون احسانش علی است

قهرمانی که به دشمن می دهد شمشیر خویش
می شود سراپا محو و حیرانش علی است

حکفرمائی که بار پیره زن گیرد به دوش
می شود هم بازی پریشانش علی است

باب شهر علم، استادی که می باید شود
صد هزاران بوعلی طفل دبستانش علی است

شافعِ محشر که روز حشر می باید زنند
انبیا دست توسّل را به دامانش علی است

ناز بفروشد به جنّت، پشت بر رضوان کند
آنکه خُلد و جنّت و فردوس و رضوانش علی است

گر چه انسان در جلالت برتر آمد از مَلَک
آنکه باید خواند بالاتر زانسانش علی است

سفره دار عالمِ خلقت که موجودات دهر
تا قیامت بوده و باشند مهمانش علی است

مردِ مردانِ جهان پیر جوانمردان که خلق
خوانده اند از راد مردی شاه مردانش علی است

دیده نگشاید به دیدار چراغ آسمان
آنکه شمع محفل و ماه فروزانش علی است

ای خوش آن مسکینِ بیماری که در آغوشِ شب
هم طبیب درد او هم یار پنهانش علی است

جانِ جانان آنکه احمد گفت این جان من است
ای هزاران جانِ عالم باد قربانش علی است

گنج دار کلّ هستی، سفره دار نان خشک
آنکه نان خشک بود و دُرِّ دندانش علی است

رهرو سالک نپوید جز طریق اهل بیت
عارف کامل کسی باشد که عرفانش علی است

نفس پیغمبر که باید خواند از قول رسول
حجّت حق، کلّ ایمان، جانِ قرآنش علی است

رکن توحیدی که از آغاز تا پایانِ عمر
لحظه ای غافل نشد از حَیِّ سبحانش علی است

آنکه در محراب خون فزت بربّ الکعبه گفت
آنکه قاتل هم نشد محروم از احسانش علی است

آنکه انگشتر به سائل داد هنگام رکوع
در نماز از پا برون آرند پیکانش علی است

حدّ خلقت نیست «میثم» مدح آن مولا کند
آنکه باید مدح ذات منّانش علی است

شعر ولادت امام علی علیه السلام

غلامرضا سازگار

آیینۀ تمام نمایِ خدا  علیست
نقشی که زد رقم، قلمِ ابتدا، علیست

دستِ خدا ، زبان خدا ، صورت خدا
در بندگیش ، بندۀ بی انتها علیست

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
8 + 3 =
*****