ابن ملجم نیز دربین خوابیده ها بود و شمشیر زهرآلود خود را در زیر لباس پنهان داشت. چون حضرت به او رسید فرمود: برای نماز برخیز...
امیر المومنین علی (علیه السلام) وارد مسجدگردید. چراغ های مسجد خاموش بود. درتاریکی چند رکعتی نماز خواند و لحظه ای مشغول خواندن تعقیبات نماز شد. پس بر پشت بام مسجد رفت دست واذان گفت. وقتی حضرت اذان می گفت صدایش به همه ی خانه های کوفه می رسید. سپس ازمحلی که اذان می گفت پایین آمد و مشغول ذکر و گفتن لا اله الاالله گشت و صلوات می فرستاد و این چند بیت شعر راخواند:
رها كنيد راه مؤمن جهاد كننده در راه خدا را كه نمي پرستد، مگر خداي يگانه را، و بيدار مي كند مردمان را به سوي مسجدها. پس به حیاط مسجد آمد و گفت «الصلاة الصلاة» وکسانی که خوابیده بودند رابرای نماز بیدار کرد.
ابن ملجم که لعنت خدا براو باد، تمام شب رابیداربود و بر کاربزرگی که می خواست انجام دهد فکر می کرد. در این هنگام که حضرت کسانی که خواب بودند را بیدار می کرد،
ابن ملجم نیز دربین خوابیده ها بود و شمشیر زهرآلود خود را درزیر لباس پنهان داشت. چون حضرت به او رسید فرمود: برای نماز برخیز...