شهر موشها

13:51 - 1400/06/14

-خاطرات کوتاه و جالب شهدا، خاطرات شهدای نوجوان، خاطرات کوتاه و جالب شهدا، خاطرات شهدای جنگ، سیره شهدای دفاع مقدس.

جزیره مجنون معروف شده بود به شهر موش‌ها. موش داشت این هوا. چند بارم که بچه‌ها از عقب جبهه گربه آورده بودن تا دخل موش‌ها رو بیاره، کار برعکس شده بود و گربه‌ها نوش جون مورچه‌ها شده بودن. حتی موشا به اسلحه و مهمات هم رحم نمیکردن. نصفه‌شبی یهو می‌دیدی یه نفر دادمیزنه و کمک میخواد. نگاه می‌کردی می‌دیدی یه موش قلچماق، پاشو گاز گرفته و ول نمیکنه. حتی قنداق تفنگا و پتوها و گونی‌ها هم بی‌نصیب نبودن. تا اینکه خبر رسید که تو یکی از مقرا یه گربه پیداشده که از خجالت موشا دراومده. بچه‌ها یه نفرو انتخاب کردن که برا یکی دو هفته جناب گربه شجاع رو بیاره مقر. مأمور مربوطه کفش و کلاه کرد تا بره زیارت فرمانده اونجا. وقتی گفت برا چی اومده، فرمونده گفت: «ما حرفی نداریم، اما باید از ستاد لشکر برا گربه‌مون حکم مأموریت بیارین. اونم با امضای فرمونده لشکر. آخه می‌دونی که اینجا جبهه‌اس. رفاقت تأثیری نداره. برید هر وقت با حکم مأموریت اومدید، گربه ما در خدمته»

 

نظرات

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 11 =
*****