هرچند ملحدان و منکران خدا از نظریه تکامل برای مدعای خود بهره میبرند، اما از نگاه بسیاری از اندیشمندان غربی، داروین نه تنها خودش ملحد نشد؛ بلکه هیچگاه چنین منظوری را از ارائه این نظریه دنبال نکرد.
![](https://btid.org/sites/default/files/media/image/3qeadz.jpg)
نظریه فرگشتی (Evolution) یا به تعبیر اشتباه، نظریه تکامل را باید مهمترین دستمایه ملحدان دنیای معاصر و خداناباوران برای مقابله با جریانهای الهیاتی دانست. هرچند این نظریه از نگاه تاریخی به زمان یونان باستان بازمیگردد،[1] اما چارلز داروین در قرن 19 میلادی آن را تکمیل و به دنیای دانش تجربی روانه ساخت. دنیای الحاد نه تنها این نظریه را دلیلی بر انکار خدا میداند؛ بلکه ادعا دارد که دیگر نباید آن را یک نظریه دانست، بلکه تبدیل به یک قانون شده و همین برای پذیرش آن کافی است.
البته کسانی که از روحیه آزادیخواهی و پژوهش برخوردار باشند، به خوبی میدانند که قانون بودن هر چیزی، دلیل بر راستی و حق بودن آن نخواهد بود. چه بسیار از قوانین که باعث نابودی بسیاری از انواع موجودات و حتی انسانها شده است.
برخی سادهلوحان گمان میکنند که مقابله با جریان فرگشتی یا داروینیسم به عالمان اسلامی اختصاص دارد، اما چنین نیست و اگر نگوییم مخالفان غیرمسلمان این نظریه در دنیای غرب بیش از منتقدان مسلمان آن است، هرگز کمتر نیست. این مواجهه و مخالفت چندان جدی و مهم است که امروز صدها دانشمند از سرتاسر دنیا با درجه علمی دکترا و بالاتر، بیانیهای با موضوع انکار شدید و نقدپذیری جریان داروینیسم الحادی را امضا کردهاند.[2]
در کتابها و پژوهشهای مربوط به نظریه فرگشت در غرب نیز به این نکته اشاره شده که هدف و منظور چارلز داروین از ارائه این نظریه، تقابل با مسائل الهیاتی و انکار خدا نبوده است. برخی بر این باورند که چارلز داروین را نباید هیچگاه ملحد دانست؛ بلکه او هنگام مرگ «لاادریگر» بود. البته به احتمال زیاد، خداباوری در داروین هنگام نوشتن کتاب معروفش یعنی «منشأ انواع»، باور به خدای محرک بدون تحرک بوده است. بنابراین او هیچگاه فرضیه خود را چنین تلقی نکرده که نتیجهاش عدم وجود خدا باشد.[3]
بعضی دیگر گفتهاند هدف اصلی داروین در کتاب «منشأ انواع»، این بود که ریشههای مشترک جانداران و همچنین نظریه تکامل را بر اساس انتخاب طبیعی مطرح کند. البته داروین دریافت که دیدگاه وی حساسیت مذهبی خوانندگانش را برانگیخته، از اینرو، در بخشهای پایانی و نتیجهگیری، به مخاطبان اطمینان داد که باورهای مذهبی آنها به هیچوجه توسط نظریه تکاملی تهدید نمیشود.
هر چند در چاپ نخست کتاب «منشا انواع»، داروین چنین اظهار داشته: «با آنچه ما از قوانین تاثیر آفریدگار بر ماده میدانیم و بهتر مطابقت دارد، باید گفت که تولید و انقراض ساکنان گذشته و حال جهان، ناشی از علل ثانویه است، مانند تعیین تولد و مرگ فرد» و در همین وضعیت، منتقدان داروین به سختی میتوانستند در این کتاب، حتی یک دیدگاه مبهم پیرامون بیباوری بر اساس علم تجربی بیابند.
اما پس از تجدید نظر و در چاپ دوم کتابش (منتشر شده در دسامبر 1859)، جمله پایانی را به گونهای دیگر تنظیم میکند تا احترام خود را برای یک جهان طبیعی در حال تکامل همراه با یک موجود الهی بیان کند. او نوشت: «در این نگاه از زندگی، عظمت وجود دارد. با این همه نیرو، که در اساس آنها توسط خالق و آفریننده به چند یا به یک شکل دمیده شده است.» بنابراین، نقش مستقیم داروین در ایجاد پیوند صریح بین تکامل و خداناباوری، محدود و ناپیدا بود.[4]
پی نوشت:
[1]. خسروپناه عبدالحسین، مسائل جدید کلامی و فلسفه دین، پژوهشگاه المصطفی، ج3، ص 327.
[2]. https://dissentfromdarwin.org
[3]. WILLIAM A. DEMBSKI, MICHAEL RUSE, Debating Design From Darwin to DNA, 2011, p 22.
[4]. John Hedley Brooke, Ronald L. Numbers, Science and Religion around the World, 2011, p 263.