شهادت سردار سلیمانی و شادی آن روزهای مستکبران دردی از آنان دوا نکرد و امروز زورگویان، شرایط بسیار سخت و تلخی را تجربه میکنند. شادی امروز این جنایتکاران و پیروان رسانهای آنها برای حادثه رحلت رئیس جمهور ایران نیز شادی پوچ، بیدلیل و کاملاً غیرانسانی و نامعقول است.
داغ رحلت شهادت گونه رئیسجمهور کشور و هیئت همراهشان، بسیاری از مردم ایران و انسانهای آزاد جهان را متأثر کرد. تأثر مردم در غم از دست دادن خادم خویش و ناراحتی برای داغدار شدن چندین خانواده هموطن، امری طبیعی و انسانی است. اگر شخصی هم در این ماجرا به دلایل مختلف ازجمله انتقاد یا ناراحتی از حکومت، بیتفاوت بماند و ترجیح دهد واکنشی نشان ندهد، باز میتوان تا حدی او را درک کرد و به انتخابش معترض نشد؛ زیرا هرچند قواعد اولیه عاطفی و انسانی را رعایت نکرده؛ اما حداقل نمک بر زخم نیز نپاشیده است. آنچه غیرقابل درک و بخشش است خوشحالی و زوزه کفتارهای رسانهای در این داغ مردم است.
زوزه شادی؛ برای هیچ
ایکاش ذرهای مغز در بین داعشیهای رسانههای غربی یافت میشد تا بتوان از آنان سبب اظهار خوشحالی را پرسید. آیا ضرری متوجه رئیسجمهور و هیئت همراه شده است که در راه خدمت به مردم و هنگام انجام وظایف به دیار باقی شتافتهاند؟ مگر شهادت آرزوی این افراد نبود؟ آیا این شل مغزان امید دارند که با رحلت این خادمان کمترین خللی بر کار حکومت ایران وارد شود؟ نمیدانند که خادمان و نیروهای مستعد و توانمند در بدنه حاکمیت بسیار فراوان هستند؟ هر مقدار منطقی به ابعاد این حادثه مینگرم، هیچ دلیل واقعی برای شادی نمییابم. تنها یک گزینه میماند که بسیار غیرانسانی و توحش آمیز است؛ اینکه کفتارها از گریه خانوادههای داغدار این عزیزان و یتیم شدن فرزندانشان خوشحال باشند. درهرصورت آنچه مثل روز روشن است، این حقیقت است که جریان حق از ریخته شدن این خونها نهتنها آسیبی نمیبیند؛ بلکه فریاد و صدای راستی و عدالتطلبی بیشتر و رساتر به گوش همگان میرسد. اتفاقاتی که پس از شهادت سردار دلها بر سر استکبار و صهیونیسم آمد شاهدی بزرگ بر این واقعیت بود که شادی آنان برای شهادت سردار عزیز اسلام، شادی برای هیچ و پوچ بوده و این شهادت هیچ نفعی به حال قدرتهای در حال اضمحلال نداشته است. درباره رحلت خادمان ملت نیز همین نکته تکرار خواهد شد و به امید خدا، ملت سرافراز ایران اسلامی با همان قدرت همیشگی به راه خویش ادامه خواهد داد.